یادها و خاطره ها - صفحه 5

یادها و خاطره ها
یادها و خاطره ها

خاطره ی از شهید علی کارگر از شهدای آذر ماه استان ایلام

در يك مأموريت در منطقه عملياتي شورشيرين كاني سخت مهران شهيد علي همراه با فرمانده اطلاعات عمليات لشكر (شهيد يادگار اميدي )و چهار نفر از همرزمانش شبانه وارد خاك عراق مي شوند...
یادها و خاطره ها

خاطره ای از شهید مجید افشارنیا- راوی برادر شهید

مادر دیگر آرام و قرار نداشت و گریه می کرد و ذکر می گفت ، همه ما ناراحت شده بودیم که چرا امشب نیامد...
خاطره ای از شهید مهدی شیرکول- راوی آقای خدایاری دوست شهید

پرواز به سوی کربلا

این دوست گرامیم در هنگام تشییع جنازه ام به زیر تابوتم می رفت و با صدای طنین و بلند یا الله الله می گفت و من صدای یا الله یا الله او را شنیدم و در آخر مرا بر زمین می گذاشت و نماز میتی را بر من می خواند و آنگاه که مرا دفن می کردند گریه ای را سر می دادکه من صدای گریه اش را می شنیدم و تا بدانم که این دوست عزیزم خدایاری است و برای من گریان است چونکه از او جدا شده ام...
خاطره ای از بسیجی شهید امین شامحمدی از زبان برادر بزرگوار ایشان

سکوی پرواز

وقتی خبر شهادت ایشان را آوردند ظهر عاشورا بود و مادرم در حال درست کردن نذری، فهمیدم که خاک مهران سکوی پرواز این پرنده عاشق شده است.
خاطره ای از آزاده سرافراز عبدالرضا آذرنگ از آزادگان استان ایلام

بهانه ای برای عشق ورزیدن

ناگهان یکی از افسران ارتش عراقی وارد شد. او پس بچه ای را با خود به همراه آورده بود. آن پسر بچه شاید بیشتر از 2 سال سن نداشت، نوپا بود و در پوشش یکدست لباس قشنگ با حالتی کودکانه آهسته دنبال پدرش راه می رفت...
خاطره ای از شهید ناصر پیرانی از زبان مادر محترمه شهید

مادرم بدان راه ما، راه حق است

یکی از دوستانش بعلت کسالت نمی تواند به همراه نیروهای گشت برود داوطلبانه جای خالی او را پر می کند و وسایل مورد نیاز را تحویل می گیرد و راهی منطقه کمین می شود...
خاطره ای از شهید کرم علی رحمی از شهدای استان ایلام

فرصتی برای مناجات

شدت درگیری، مانع عبادت بندگان مخلص خدا نمی شد. در کنار سنگر، فرصتی برای مناجات شهید با خدا فراهم شده بود. کتاب کوچک مفاتیح الجنان در دست چپ و چفیه حلقه شده دور گردن. بدین گونه غرق در خون خود شده بود و با فرق خونین در حال عبادت به شهادت رسید...

نگاهی کوتاه به زندگینامه شهید خداداد حمیلی

شهيد پس از ازدواج صاحب 4 دختر و 3 پسر شد با شروع جنگ تحمیلی شهید خداداد با دلاوري تمام در جبهه هاي حق عليه باطل حضور پيدا كرد و مردانه با دشمن بعثي جنگيد
خاطره ای از شهید جعفر چناری از زبان همرزم شهید

در آغوش پدر، قبل از معراج

سر و پدر در یک لحظه انگار همدیگر را نمی شناختند. اما در یک لحظه همدیگر را در آغوش می گرفتند. انگار، چند لحظه دیگر، با هم نیستند.پدر، انگار از صحنه نبرد کربلا برگشته بود و تجربه آنجا را در سینه داشت...

نگاهي كوتاه به زندگينامه شهيد محمدتقی عباسی

با شروع جنگ عراق علیه ایران وارد سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی شد و در لشکر امیر(ع) به عنوان پاسدار درعملیات والفجر 5 به نبرد با دشمن پرداخت ...
خاطره ای از شهید صادق صیدکرمی-راوی همرزم شهید

در آرزوی نبردی تن به تن

حدوداً یک شبانه روز در راه بودیم. خبری از غذا نبود با مشکل، مقداری غذا تهیه کردیم. هم خسته و هم گرسنه بودیم. غذا هم خیلی کم بود. صادق غذای سهم خود را تقسیم کرد و به دیگر رزمندگان داد.گفتم: چرا غذا نمی خوری؟ گفت: من نمی خورم، غذا کم است، بگذار دیگر رزمندگان سهم مرا بخورند...
خاطره ای از سردار رشید اسلام شهید حجت اله سلیمانی به نقل از همرزم شهید

خانه دنیا نه، خانه آخرت بله

با حالت بسیار سوزناکی، به درگاه پروردگار دعا می کرد و لحظات را همچنان، با گریه و التماس به درگاه الهی به سر می برد...

زندگینامه شهید مجید رحیمی

با شروع جنگ تحمیلی و لبیک به ندای رهبر کبیر انقلاب اسلامی وارد سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی شد و به عنوان بسیجی در لشگر حضرت امیر(ع) در منطقه عملیاتی مهران به مبارزه حق علیه باطل پرداخت
یادها و خاطره ها

از مجروحیت تا شهادت/ خاطره ای از شهید علی حیدر ابروفراخ

شب تا لحظه شهادتش بر بالینش بودم. به علت شیمیایی شدند پزشکان از معالجه اش بی نتیجه ماندند و خودش هم بی طاقت شده بود و به همین خاطر در منزل بستری شد.و خودم مدام بر بالینش بودم ...
یادها و خاطره ها

پیام تسلیت(ره)/ خاطره ای از شهید اسداله شیرخانی

مأموران رژیم حتی ما را از برگزاری مراسم عزاداری و فاتحه خوانی منع می کردند. خود آنها جنازه را به همراه چند شهید دیگر که در همین روز شهید شده بودند، به صالح آباد برده و دفن می کنند...
نثر ادبی در وصف معلم شهید پرویز نورزی از شهدای مهرماه استان ایلام

نثر ادبی در وصف معلم شهید پرویز نوروزی به قلم برادر شهید

هر چه گفتی، هر چه را که بر زبان راندی، سخنهایت کلام حق قرآن بود...
زندگی به سبک شهدا

زندگی به سبک شهدا- بخش دوم

انسان از مصاحبت با او لذت می برد ، به مسائل مادی اهمیت نمی داد. از همان ابتدا احساس کردم جایش در دنیای دیگر است. مثل یک پرنده ی پر بسته و عاشق آزادی بود...
یادها و خاطره ها

سیره اخلاقی «شهید غلام ملاحی» فرمانده طرح عملیات لشکر 11 حضرت امیر(ع)

می گفت باید رو در روی هم حرف هایتان را بزنید، معتقد بود پشت سر هم بدگویی کردن و حرف زدن دل را تاریک می کند و فاصله ها را بیشتر می کند...
یادها و خاطره ها

خاطره ای از «شهید عزیز نیازیان» به نقل از سید رحمت حسینی همرزم شهید

شرارتها و تحرک گروهک ها و منافقین در گوشه و کنار عرصه را بر انسانهایی مومن چون عزیز نیازیان تنگ می کرد چرا که ایشان نسبت به این مسائل بسیار احساس مسئولیت می کردند...
یادها و خاطره ها

خاطره ای از شهید اسدالله اقبالی به نقل از همرزم شهید

از یک ماه که در پشت جبهه به سر می برد، دوباره در حالی که داروهایش را به همراه خود آورده بود، در همان سنگر بر اثر ترکش خمپاره ی دشمن به شهادت رسید...
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه