یادها و خاطره ها - صفحه 3

یادها و خاطره ها
ماجرای خواب برادر شهید صید فتحی بانقلانی همزمان با شب شهادت برادر

ماجرای انگشتر و شهادت

خواب دیدم که انگشتر فیروزه ای که در انگشت دست راستم بود، سیاه شده است.صبح که از خواب بیدار شدم ، انگشتر را دیدم که واقعاً سیاه شده بود. خیلی نگران و ناراحت بودم...
خاطراتی از شهید تاتار قادربیگیان، راوی المان شریفیان همرزم شهید

اهمیت به نماز اول وقت

با توجه به اینکه شروع عملیات مصادف با نماز ظهر بود. فرمانده گردان را راضی کرد که اول نماز را به جا آورند بعد عملیات را شروع کنند هر چند احتمال می رفت با خواندن نماز و کمی دیرتر شروع شدن عملیات دشمن خود را جمع و جور کند...
خاطره ای از سردار علی حیاتی ، راوی همرزم شهید

خواب روی حصیر

شهید علی حیاتی و شهید علی بازدار که به ترتیب مسئول و معاون گروهان بودند، روی یک حصیر می خوابیدند و بنده و شهید آدینه که نسبتی این گونه داشتیم، روی حصیر دیگر. چون خسته بودیم خیلی زود خوابمان می برد. صبح ها وقتی از خواب بیدار می شدیم، احساس درد می کردیم و جای حصیرها روی بدن هایمان مانده بود...
برگی از خاطرات «آزاده سرافراز حجت الاسلام و المسلمین اله مراد روح افزا»

شکنجه عجیب بعثی ها برای کور کردن اسرا

بعد از پذیرش قطعنامه بود، درست مقارن با زلزله ی رودبار و منجیل، جمعه شبی در کنار اسرا مشغول اجرای مراسم دعای کمیل بودیم. شوری معنوی آمیخته با اندوه، دل داغدار اسرا را در جوار مرقد و سالار شهیدان حسین بن علی (ع) دو چندان کرده بود...
خاطره ای از شهید قنبر جمزاده فرمانده گروهان - راوی همرزم شهید

جشن اشک ها

من هنوز چفیه ی سیاه با خطوط سفیدش را به یادگاری دارم،چند ماشین پشت سر ماشین حامل پیکر شهید راه افتادند.در بین راه، شهید بسطامی و شهید ملاحی به ما ملحق شده و از شهادت قنبر مطلع شدند...
سعد الله مرادي فر جانباز هفتاد در صد قطع نخاعی از اخلاق هم کلاسی شهیدش چنین می گوید

اخلاق خوش/ خاطره ی از شهید مراد زمکی از شهدای استان ایلام

بارها شاهد بجا آوردن واجبات در زمان معين توسط شهيد بودم گاهي در ميان بازي ياري كم مي شد و مشاهده مي شد كه مراد جهت فرضيه نماز بازي را ترك كرده است او هميشه بنده و دوستان را به نماز اول وقت و درس خواندن تشویق مي نمود...
احمد زارعی همرزم شهید، از شجاعت و رشادت های شهید محمد کرمی فرمانده گروهان چنین می گوید

جنگ شهید کرمی با هلیکوپتر یک صحنۀ دیدنی بود

ما از نظر تجهیزات و امکانات نظامی نسبت به دشمن خیلی امکانات کمتری داشتیم در نقطه ای از جاده پلی بود در دو طرف کانال آبی که جهت کشاورزی آن زمان مردم مهران مورد استفاده قرار می گرفت بچه ها در داخل آن کانال موضع گرفته بودند، آتش تهیه دشمن هر لحظه بر روی رزمندگان زیادتر می شد...
خصوصیات اخلاقی و رفتاری شهید علی غیوری زاده از زبان همرزمان

گوشه ای از خصوصیات اخلاقی و رفتاری شهید علی غیوری زاده فرمانده گردان 503 شهید بهشتی لشکر11 امیرالمومنین(ع)

علی فوق العاده شجاع بود. بنده بعید می دانم در این منطقه کسی در شجاعت همانند علی بوده باشد. در وجودش ذره ای ترس نبود. در عملیات والفجر۵ در گردان شهید بهشتی خدمت می کرد...
به راویت همرزم شهید

خاطره ای از شهید محمود مرادی؛ باید برای خود گريه كنيم

شهيد محمود مرادي كه نيز در جمع ما بود شروع به آرام كردن بچه ها نمود. آن شهيد كه خود از ناراحتي به شدت اذيت مي شد به بچه ها گفت: ما بايد براي خود گريه كنيم كه همچنان در اين دنياي خاكي باقي مانده ولي برادران و رفيقان يك به يك بار سفر را بسته اند. ...
یادها و خاطره ها

ماجرای شهادت/ خاطره ای از شهید علیمرد شعبانی جانشین بازرسی لشکر 11 امیرالمؤمنین(ع) استان ایلام ، راوی همرزم شهید

شهید شعبانی در واپسین ماه های جنگ تحمیلی، سمت مسئولیت بازرسی گردان را بر عهده داشت. او در بیست و نهمین روز از خردادماه۱۳۶۷ در حین درگیری با منافقین بر اثر اصابت ترکش از ناحیه سر که منجر به جدا شدن سر از پیکرش شد، به شهادت رسید و به این سان به آرزویی که قبلاً داشته بود، دست یافت؛ زیرا در دست نوشته ای که از او به جای مانده، چنین نوشته است: خدایا! بدنم را آن چنان قطعه قطعه کن که هر قطعه ای از آن، کفاره ای باشد بر گناهانم...
یادها و خاطره ها

جنگ تبلیغاتی / خاطره ای از شهید محمود پیرنیا ، راوی همرزم شهید

محمود انگار به طرف حجله عروسی می رفت. شاداب و خندان انگار نه انگار که اصلاً زخمی بر پیکر او بود. فقط به سقف آمبولانس نظاره کرده بود و لبخندی شیرین بر لب داشت. وقتی به عمق خنده اش سفر کردم و دلیلش را ز خودم جویا شدم، به یاد فرمایش حضرت امام(ره) که فرمودند: «شهید نظر می کند به وجه الله» افتادم...
یادها و خاطره ها

کول گرفتن 21 نفر وگذر از رودخانه / خاطره ای از شهید مراد جواهری از شهدای استان ایلام

در منطقه دال پری مستقر بودیم که در آن منطقه رودخانه بزرگی هست که در آن روز بارانی هرکسی نمی توانست و قادر به عبور از آن نبود و تردد ماشین آلات هم قطع شد و از خط مقدم پشتیبانی و نیرو می طلبیدند این بسیجی واقعی و شجاع 21 نفر را با اسلحه و مهمات مربوطه که قادر به گذر از رودخانه نبودند یکی یکی به دوش می گرفت ...
یادها و خاطره ها

اهمیت دادن به مسائل مذهبی/ خاطره ای از شهید محمود پیرنیا ، راوی دوست شهید

در ماه محرم و ماه مبارک رمضان اشخاص روحانی برای تبلیغات مذهبی به روستای ما می آمدند و در منزل پدر بزرگ من اقامت می کردند. این گونه مواقع فرصت خوبی بود تا ما به مسجد برویم و از روحانی اونجا درباره ی نماز سؤال هایی بپرسیم...
یادها و خاطره ها

ماجرای شهادت «شهید علی بسطامی فرمانده اطلاعات عملیات لشکر 11 حضرت امیر(ع)» از زبان یکی از همرزمان شهید

وقتی به خاکریز رسیدیم، به ما گفت: “کنار خاکریز بمانید تا شما را خبر کنم.” از ما فاصله گرفتند و به سمت جلو حرکت کردند. حدود ده،پانزده دقیقه گذشت و هنوز برنگشته بودند. بنابراین دچار دلشوره و تشویش شدیم...
یادها و خاطره ها

خاطره قبل از عملیات / برگی از دفتر خاطرات شهید حمزه روشنی مسئول بهداری تیپ حضرت امیر(ع) استان ایلام

وقتی در دعای توسل نام امام حسین (ع) را می آوریم بی اختیار به کربلا سفر می کردیم و علی اکبر و علی اصغر را گوئی در مقابل چشم هایمان می دیدیم...
یادها و خاطره ها

مناره ای در دل داشت/ خاطره ای از شهید حسین ترغو از شهدای استان ایلام

پس از آزادی خرمشهر، چون دشمن روحیه ی خود را از دست داده بود، مناطق اشغالی را یکی پس از دیگری از دست می داد. به همین خاطر، از مناطق مهران و دشت محسن آب هم عقب نشینی کرده و این مناطق را با تنوع زیادی مین گذاری کرده بود...
خاطره

قصد غربت/ خاطره ای از «آزاده سرافراز اله مراد روح افزا» از ماه مبارک رمضان در دوران اسارت

غافل از اینکه بعد از سپری شدن ماه مبارک رمضان آن سال ، من و آن پیرمرد و سایر اسرای هم آسایشگاهی در کشور لبریز از کویر و کسالت عراق 8 سال تمام قصد غربت کردیم و اسرا با دست های دردمند و دلهای شکسته شان نغمه ی « اللهم فک کل اسیر» را مرور می کردند...

خاطره ای از سردار آزاده و جانباز هفتاد درصد شهید سارم طهماسبی/ «تحمل سیّد»

من کنار زنده یاد ابوترابی نشسته بودم، ابوترابی در حالی که خودش را در پتویی پیچانده بود دستهایش را در زیر پتو فرو برده بود و آرام آرام سینه می زد، گفتم آقا سید! این چه دردی را دوا می کند که تو حالا در زیر پتو دستی هم به سینه بزنی...
خاطره ای از «شهید محسن هاشمی» از شهدای جاویدالاثر استان ایلام -راوی دوست شهید

اعتقادات دینی

از نظر اخلاقی به موازین اخلاق اسلامی پایبند بود تا آنجا که بصورت الگویی درآمده بود، چهره ای همیشه متبسم داشت و انسان از دیدنش احساس راحتی و شادی می کرد، تا حدی شوخ و بذله گو و نکات زیبا و آموزنده بیان می کرد...
یادها و خاطره ها

گوشه ای از خصوصیات اخلاقی و رفتاری «شهید حمیدرضا دستگیر » شهیدی که با زبان روزه به شهادت رسید/ راو ی همرزم شهید

حمیدرضا دستگیر در ماه مبارک رمضان و با زبان روزه، در حالی که سرگرم خنثی کردن مین در منطقه ی قلاويزان بود، بر اثر انفجار مین به شهادت رسید. شدت انفجار به حدی بود که پیکر مبارکش متلاشی شده بود...
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه