یادها و خاطره ها - صفحه 2

یادها و خاطره ها

بی تاب جبهه

شهید" ابراهیم حیدری" که برای پیدا کردن برادرش به جبهه رفته بود درگیر فضای معنوی جبهه شد و این فضا او را مجذوب و بی قرار ماندن در جبهه کرد. ادامه این خاطره زیبا را در نوید شاهد ایلام بخوانید.

روایت شهادت!

همرزم شهید "سیف اله تردست" چنین می گوید: صبح روز شهادت بعد از اینکه از خواب بیدار شدیم و نماز صبح خواندیم سیف الله را با چهره عجیبی دیدم!! از او پرسیدم فلانی چی شده ؟ خودتی! گفت: احساس عجیبی دارم. امشب خوابی دیده ام و می دانم که حتماً شهید می شوم. ادامه خاطره خواندنی را در نوید شاهد ایلام بخوانید.
یادواره شهدا

ایثار و مقاومت رزمندگان و شهدا باید به نسل‌های آینده منتقل شود

یادواره شهدای مسجد امام حسین (ع) منطقه لاله تبریز که حدود 250 شهید تقدیم انقلاب نموده است

بیت المال| خاطره ای از دانش آموز شهید "مهدی موسی زاده"

داستان اهداء سبد حمايتي هلال ‌احمر به اهالی شهر ايلام و توجه خاص شهید موسی زاده به تقسیم این سبدهای حمایتی روایتی خواندنی است که اهمیت توجه به بیت المال را به مردم و مسئولان روزگار ما گوشزد می کند. نوید شاهد ایلام به مناسبت روز دانش آموز به بیان خاطره ای از این شهید والامقام پرداخته است که توجه شما را به این مطلب جلب می کنیم.

جبهه او را به آرزویش رساند

همرزم شهید "نقدعلی ابراهیمی" می گوید: چند روز آخر که شهید نقدعلی کنارم بود خیلی حرف ها برایم گفت از آرزوهایش گفت، از اینکه به خدمت آمده ام و سواد نوشتن و خواندن را یاد گرفته ام، می گفت خیلی خوشحالم از اینکه به جبهه آمده ام و می توانم قرآن بخوانم. می گفت که دوست دارم شهید شوم و راه امامان را ادامه دهم.

13 آبان و خبر شهادت شهید سلیمانی

برادر شهید "مظفر سلیمانی" می گوید: زمانی که خبر شهادت برادرم را به خانواده اعلام کردند من دانش آموز دوره ابتدایی بودم و مشغول نوشتن انشاء در مورد 13 آبان که نوشتن انشایم مقارن شد با خبر شهادت برادر! برای همین هر سال با شروع 13 آبان خاطره شهادت برادر برایم تداعی می شود.

تپه ای از ملحفه!

برادر «شهید اخلاوه» می گوید: پدرم در فاصله سال های 61 تا 63 و با آغاز عملیات « عاشورا» ملحفه های آغشته به خون مجروحین را که معمولاً به بیمارستان امام خمینی (ره) می آوردند می شست. این جور مواقع ملحفه های خونین را با وانت بار می آوردند و تپه ای از ملحفه وسط حیاط کوچک ما درست می شد. نوید شاهد ایلام به مناسبت «هفته دفاع مقدس» خاطراتی از فداکاری های مردم این استان در ایام جنگ را برای علاقمندان منتشر می کند.

شجاعت وصف نشدنی محمدعلی

همرزم «شهید دوستی» می گوید فرمانده که می خواست شجاعت نیروهایش را بسنجد از یکی از بسیجی ها داوطلبانه می خواهد که به سنگر عراقی ها برود و حداقل یک عراقی را اسیر کند. شهید دوستی اعلام آمادگی می کند و با رفتن به سنگر عراقی ها و به اسارت گرفتن دو سرباز عراقی بر می گردد و شجاعت خویش را چنین به نمایش می گذارد.

نظم و انضباط بر رفتارش حاکم بود

دارای روحیه ی اخلاص بالایی بود؛ هیچ چیز برای خودش نمی خواست؛ نظم و انضباط بر رفتارش حاکم بود؛ اهل توسل و دعا و نماز شب بود؛ بعضی مواقع برای دوستان احادیث و روایات نقل می کرد؛ به نظافت شخصی خیلی توجه داشت و حتی در خط مقدم جبهه، عطر استعمال می کرد.نوید شاهد ایلام به مناسبت سالگرد «شهید جعفر چناری» گوشه ای از خصوصیات اخلاقی وی را از زبان همرزمانش منتشر می کند.

مخفیانه کارگری می کرد تا کمک حال محرومان باشد

پدر شهید کرمی می گوید حجت قبل از شهادت، پنج الی شش روز کار ساختمانی می کرد ، با اینکه وضعیت مالی مان خوب بود و از وی خواستم که این کار را انجام ندهد ولی شهید کار خود را ادامه می داد و می گفت بعداً دلیل این کار را می گویم. بعدها به من گفت هزینه این چند روز را صرف کمک به پیرزنی مستضعف کردم و می خواستم که مانع کارم نشوید.

یادداشت شهید بساط سعدی

شهید سعدی در دفتر یادداشت خود در وصف امام زمان(عج) با زبان ساده چنین نوشت: بیا کز پا فتادم دست گیری کن ضعیفان را ، که تا مردم نپندارند یار غافلی دارم.

فرماندهی که بر دلها فرماندهی می کرد

شهید شنبه ای زمانی که دشمن، غافلگیرانه مناطق مرزی مهران را مورد تهاجم قرار داد، خود، پشت قبضه ی خمپاره انداز قرار گرفت و به سمت دشمن آتش گشود. این حرکت از جانب شخصی که سمت فرماندهی را داشت سبب شد تا نیروها بدون ترس در کنار او به دفاع بپردازند؛ او فرماندهی بود که بر دل ها فرماندهی می کرد.
دلنوشته فرزند شهید در فراق پدر

قاب عکست مهربانی منتشر می کند

در دلنوشته فرزند شهید جمشیدی می خوانیم: افسوس! تو نیستی اما خانه پر از عطر نام و یاد و خاطره توست، تو نیستی اما قاب عکس تو زندگی را، مهربانی را منتشر می کند.
خاطراتی از زبان همرزمان شهید آقابیگی

به او "معلم اخلاق" مي گفتند

شهید آقابیگی راستگو و درستكار بود و موضوعی را كتمان نمي كرد؛ حتي اگر به ضرر او يا دوستانش بود؛ بسيار خوش اخلاق و خنده رو بود؛ بين همرزمانش از محبوبيت خاصي برخوردار بود تا آنجا که به او "معلم اخلاق" مي گفتند.
دلنوشته دختر شهید محمد علی گل گلی در فراق پدر:

سلام بابای خوبم

پدر، کاش بودی و اشک های کودکانه و بی کسی من و خواهرم فرشته را می دیدی من و او عادت کرده بودیم که شبها قبل از خواب گریه کنیم...
خاطره ای از آزاده ایلامی

زخم مقدس

« آنچنان در آن آب و فاضلاب مرا زده بودند که وقتی به هوش آمدم و داخل آسایشگاه شدم، اسرا به زور لباسها را از تنم بیرون آوردند.» آنچه خواندید خاطره ای از آزاده ایلامی "عادل صفری" است که شما را به خواندن آن دعوت می کنیم:
از دفتر خاطرات شهید هدایت صحرایی؛

فرمانده شهید به وصال یار رسید

در بخشی از دفتر شعر شهید هدایت صحرایی آمده است: سالها مشتاق ديدار وصال يار بودم،گر چه پر پر شد تنم اما به محبوبم رسيدم.
برگی از دفترچه خاطرات «شهید حسن سیرو» از شهدای مین زدای استان ایلام

عاشقانه دعایتان می کنم

پدر و مادر هر روز بر سر نماز عاشقانه دعايتان مي كنم، امروز هم وقتي كه وضو گرفتم بسيار خوشحال و شيدا بودم زيرا باز مي آمدم تا دعايتان كنم...

دانشگاهی خوب به نام جبهه

روایاتی دربارۀ سیمای نمازگزاران و شب زنده داران خوانده بودم که نورانی و منور است. وقتی از ایشان در این رابطه سؤال می کردم، طفره می رفت. تا اینکه یک شب،حدود ساعت 2 نیمه شب، به صورت اتفاقی بیدار شدم و پاسخ این سؤال که مدتها ذهنم را مشغول کرده بود، پیدا کردم...
یداله عزیزی همرزم شهید دوستعلی باوندی از شجاعت شهید می گوید

«شجاعت شهید»؛ خاطره ی از «شهید دوستعلی باوندی» از شهدای استان ایلام

شهید باوندی از سربازان شجاع، زرنگ و خوش اخلاق پادگان بودند در زمان آموزشی دیپلم وظیفه ها را از بقیه سربازان جدا می کردند، در بین گردان هیچکس توان مقاومت در برابر قدرت شهید باوندی نداشت.یادم هست زمانی که یکی از مربیان آموزش دستور دادند برگ از درختی که تقریباً در یک کیلومتری محل آموزشی ما دور بود را داد که در بین همه نفر اول شهید باوندی بود...
طراحی و تولید: ایران سامانه