تاریخ شفاهی - صفحه 6

تاریخ شفاهی
تاریخ شفاهی همسران شهدا

شما از حضرت زینب «س» که بهتر نیستی

همسر شهید «علی کوشکی» می گوید: موقعی به جبهه میرفت، به او میگفتم این بچه ها کوچیک هستند، اگر شهید شوی، کسی نیست به آنها رسیدگی کند. در جوابم گفت: تو از حضرت زینب (س) بهتری!؟...تازه ایشان را به اسارت بردند اما کسی با شما کاری ندارد.
تاریخ شفاهی همسران شهدا؛

دنیا ارزشی ندارد، بهتر است مردم از تو تعریف کنند

همسر شهید «عبداله نوریان» می گوید: همسایه‌ای داشتیم که مستمند بود و آب لوله کشی نداشت. عبدالله از آب لوله خودمان یک انشعاب برایشان زده بود. الان همه همسایه‌ها از او تعریف می کنند. عبداله می‌گفت این دنیا ارزشی ندارد باید مردم از تو راضی باشند.
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛

پسرم دستمزد کارش را به فقرا می‌داد

مادر شهید «غلامحسین اسدی» می گوید: غلام‌حسین برای اینکه بتواند به آن فامیلمان که محتاج بود کمک کند، از پدرش خواست که در کارهایش به او کمک کند و در مقابل پدرش به او دستمزد بدهد و پدرش نیز پذیرفت. غلام‌حسین پولی را که پدرش به‌عنوان دستمزد کار کردنش به او پرداخت می‌کرد را به آن فامیل می‌داد. در ادامه بخشی از مصاحبه مادر شهید را می‌بینید:
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

پسرم را فدای امام حسین (ع) کردم

مادر شهید «عزیزعلی محمدی» در بیان خاطرات فرزندش می‌گوید: پسرم خیلی احترام من و پدرش را داشت. بعد از شهادتش، اقوام نگذاشتند من پیکر پسرم را ببینم و مدام در مراسم تشییع او می‌گفتم «من فرزندم را فدای امام حسین (ع) کردم.»
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛

من از پسرم راضی هستم

پدر شهید «خسرو کاکاوند» می گوید: پسر من به هیچ کس ظلم نمی کرد، بدی از او ندیدم و از پسرم راضی هستم. از خدا می خواهم دستش را از دست حضرت فاطمه «س» جدا نکند.
گفتگوی تصویری با مادر شهید «امین رضایی»

فرزندم را فدای امام حسین (ع) کردم

«وجیهه کرمی مال امیری» می گوید: مسجد می رفت خیلی دوست اش داشتم بعد از اینکه به شهادت رسید خیلی ناراحت بودم که یک شب در خواب به من گفت: جای من خوب است ناراحت من نباش، او را فدای امام حسین (ع) کردم.
گفتگوی تصویری با همسر شهید «احمد محمدی»

جسم اش را در راه حفظ آب و خاک هدیه کرد

«مینا خدا کرمی» می گوید: شهید به این معتقد بود که دشمن از روی پیکرش رد شود اما وطن و خانواده اش به دست بیگانه نیفتد.
گفتگوی تصویری با همسر شهید «عزیز احمدی»

بسیار دلسوز و مسئولیت پذیر بود

«فهیمه مریدی» می گوید: ساعت 7 صبح بود که خبر شهادت همسرم را به ما دادند. او در دره شهیدان به شهادت رسیده بود. همسرم بسیار دلسوز، مهربان و مسئولیت پذیر بود.
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛

یک آبادی عزادار شهادت پسرم شد

مادر شهید «نظرعلی کریمی» می‌گوید: به خدا فرزندم خیلی عزیز بود که موقع شهادتش همه آبادی‌های اطراف عزادار شدند چون هرچه داشت به افراد ضعیف می‌بخشید حتی اگه در جیبش ۵ تومن بی‌ارزش هم بود آن را می‌بخشید و می‌گفت خدا بزرگ است.
گفتگوی تصویری با پدر شهید «اقبال کیهانی»

حفظ دین و آب و خاک وطن برایش مهم بود

«براتعلی کیهانی»، می گوید:فرزندم قبل از اینکه به جبهه برود درس می خواند که به یکباره گفت: می خواهم وارد سپاه شوم و از آنجا به جبهه بروم و با رضایت من رفت و در راه حفظ دین، آب و خاک و وطنش به شهادت می رسد.
در شب قدر برگزار شد؛

فیلم/مراسم شب ۲۱ رمضان در جوار گلزار شهدای خرم آباد

مراسم احیای شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان در جوار گلزار شهدای خرم آباد با حضور ایثارگران و عموم مردم برگزار شد.
گفتگوی تصویری با همسر شهید «حیدر نظری»

با صدای آهنگران راهی جبهه شد

«فردوس ایوانی» می گوید: یک روز حاضر شده بود و می خواست برود که مادرش گفت: چرا داری می روی؟ در جواب گفت: مادر جان مگر می شود صدای آهنگران را بشنوم و به جبهه نروم.
گفتگوی تصویری با همسر شهید «عباس شمس وندی»

کمک به افراد ناتوان جزء نکات بارز شخصیتی ایشان بود

«زهره خجسته» می گوید:همسرم بر اثر انفجار مین در منطقه کوره موش به شهادت رسید. او بسیار مهربان و دل رحم بود طوری که هر فرد ناتوانی را در خیابان می دید به او کمک می کرد.
گفتگوی تصویری با جانباز و آزاده «نریمان کارگر سیاه سیاهی»

بعثی‌ها به هیچ کس رحم نمی‌کردند

جانباز و آزاده «نریمان کارگر سیاه سیاهی»، می گوید: 21 تیر ماه 1367 در منطقه موسویان، دهلران اسیر شدم. هیچ تصوری از اسارت نداشتیم و بر ما شکنجه‌های سخت و طاقت فرسایی پیاده می کردند. بعثی ها به هیچ کس رحم نمی کردند.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «سید خلیل حسینی»

من تا آخرین قطره خونم پای حفظ آب و خاکم می‌ایستم

جانباز کرمانشاهی «سید خلیل حسینی» می‌گوید: وظیفه هر انسانی است که از آب و خاک خود دفاع کند و من تا آخرین قطره خونم پای حفظ میهنم می‌ایستم.
جانباز و آزاده «جهاندار فرهادی خوشینانی»

بدون شکنجه مریض می‌شدیم

«جهاندار فرهادی خوشینانی» می گوید: در آخرین عملیات عراقی‌ها هلیبرد کردند و منطقه را خالی کردند که ما هم اسیر شدیم. ابتدا ما را پشت خط خودشان انتقال دادند و بعد تکریت بردند با شکنجه های غیر قابل تصویر دو سال در اسارت بودیم. روزی که اسرا شلاق نمی خوردند همه مریض بودند.
جانباز و آزاده کرمانشاهی «بهزاد ملکی ده کبودی»

شکنجه‌ها از زندان تکریت شروع شد

«بهزاد ملکی ده کبودی» می گوید: تقریبا خدمتم تمام شده بود که دوستانم می خواستند به جبهه اعزام شوند که من داوطلبانه با آنها راهی شدم 24 ساعت در منطقه سومار ماندیم عراقی‌ها هلیبرد کردند ما اسیر شدیم ابتدا ما را به شهرک جلولا بردند دو شب آنجا ماندیم بعد به تکریت رفتیم سه‌ری که صدام ساکن آنجا بود شکنجه ها از اینجا آغاز شد.
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛

فرمانده پسرم به او گفته بود شهید می شوی

مادر شهید «سعید حیدری» می گوید: با اینکه پسرم سنش خیلی کم بود ولی مورد علاقه فرماندهان خود قرار داشت و یکی از فرماندهان او گفته بود که تو به زودی شهید می شوی.
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛

خوش اخلاقی خصوصیت بارز پسرم بود

پدر شهید «حمزه قبادی» در بیان خاطرات فرزندش می گوید: حمزه با افراد زیادی دوست بود و همه می گویند؛ خوش اخلاقی خصوصیت بارز او بود. من نگرانی از بابت روابط او نداشتم.
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛

پسرم شرمنده‌ام که برایت زن نگرفتم

مادر شهید «قدرت اله لطفی» با اشاره به اینکه یاد و خاطره تمام احوالات فرزندم از زمانی که خدا او را به ما داد تا دوران کودکی، تا زمان اعزام به جبهه را به خاطر دارم و هرگز از یادم نرفته است، خطاب به فرزند شهیدش گفت: مادر، قدرت‌جان گفتی وقتی برگشتم برایم نامزدی کنید، شرمنده‌ام که برایت زن نگرفتم، عزیزم ببخش به قربانت شوم.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه