تاریخ شفاهی - صفحه 10

تاریخ شفاهی

آیین رونمایی از دو کتاب دفاع مقدس در دامغان برگزار می‌شود

به مناسبت سالروز فتح خرمشهر، آیین رونمایی از کتاب‌های «در امتداد آتش» خاطرات شفاهی عبدالله عزیزی و «ساعت بهشتی» خاطرات شفاهی فوزیه گوردزی، به قلم زهرا علیزاده‌برمی، امروز ساعت ۱۷ در موزه شهر دامغان برگزار می‌شود. در ادامه پوستر این مراسم را ببینید.

رونمایی از 15 عنوان کتاب با حضور دکتر قاضی‌زاده هاشمی

با حضور دکتر قاضی زاده هاشمی از 15 عنوان کتاب مکتوب و صوتی در حوزه ایثار و شهادت رونمایی گردید.

فراخوان اسناد افتخار والدین، همسران شهدا و جانبازان در استان مرکزی

شهرام ثامنی معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی با اشاره به اینکه 800 مصاحبه با والدین شهدا و جانبازان 70 درصد در استان مرکزی انجام گرفته است، گفت: طرح جمع‌آوری خاطرات والدین، همسران شهدا و همچنین جانبازان بالای 50 درصد در استان مرکزی با عنوان «اسناد افتخار» در حال اجرا است.

اسم مستعار /روایتی شنیدنی از همسر شهید «جعفر صالح آبادی»

«شهناز رفیعی» می‌گوید: همسرم، هر وقت دیر به منزل می‌آمد از او می‌پرسیدم کجا بودی؟ جواب می‌داد: از من سوال نپرس با دوستانم بود. وقتی خبر شهادتش را آوردند گفتند: محمد شهید شده که من در جواب گفتم محمد نداریم. بعدها متوجه شدم اسم مستعار داشته است.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی؛

شهدا خون دادند تا انقلاب حفظ شود

جانباز کرمانشاهی«ابراهیم سانبلی»، می گوید: سرباز سپاه بودم و سال 1366 در منطقه سومار مجروح شدم. ما برای حفظ آب و خاک وجب به وجب خون دادیم پس باید پشت انقلاب باشیم.
گفتگوی تصویری با همسر شهید«احمد علی کرد امیر»

احمد، خواب شهادتش را دیده بود

«ثریا وثوقی نظر» می‌گوید: یک روز احمد به من گفت: خواب دیدم شهید می‌شوم و همین طور هم می‌شود که من هم برگشتم و گفتم: چرا اینطور فکر می‌کنی فقط یک خواب بوده. سرانجام در تنگ کورک به محاصره دشمن درمی‌آیند و همان جا به شهادت می رسد و بعد از 8 روز پیکر شهید برگردانده می‌شود.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «حامد اشرف پور»

دائم با گروهک‌های کومله و دمکرات درگیر بودیم

«حامد اشرف پور» می گوید: من نیروی عملیاتی سپاه پاسداران بودم، دائم با گروهک‌های کومله و دمکرات درگیر بودیم و در اکثر عملیات‌ها، یار و همرزم شهید «نجیب پیران ویسه» بودم که بالاخره روی مین رفتم و مجروح شدم.
گفتگوی تصویری با جانباز و آزاده کرمانشاهی؛

آمریکا کشوری را که در آن شهادت یک فرهنگ عمومی است، از چه می‌ترساند

«امین اله توانا»، می‌گوید: آمریکا، کشوری را که در آن شهادت یک فرهنگ عمومی است، از چه می ترساند. زمانی که یک باور در ملت ایجاد می‌شود که مرگی وجود ندارد و این شهادت است.

هشت ماه بعد از ازدواجمان همسرم به شهادت رسید

همسر شهید گرانقدر «جوانشیر اکبری» تعریف می‌کند: همسرم قبل از ازدواج جانباز بود و من افتخار این را داشتم که همسر یک جانباز باشم، وی بعد از هشت ماه به شهادت رسید.

شهید زاهدی خطاب به همسرش: «این دنیا فانی است به دنیا دل نبندید»

شهید گرانقدر «بلال زاهدی» به همسرش توصیه می کرد: این دنیا فانی است، غم این دنیا را نخورید، به دنیا دل نبندید، من راهم را انتخاب نموده ام .
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی؛

مجروحیتم نمی‌تواند توفیق خدمت به انقلاب را از من بگیرد

«سید احمد مرادی» می‌گوید: دوران دفاع مقدس در جهاد سازندگی مشغول به فعالیت بودم و در منطق جنگی جاده سازی می‌کردیم که جانباز می‌شوم. هنوز درد آن دوران را به همراه دارم اما مجروحیتم نمی‌تواند خدمت به انقلاب را از من بگیرد.

پیام تبریک مدیرکل بنیاد شهید لرستان به مناسبت روز جانباز

مدیرکل بنیاد شهید استان لرستان در پیامی روز جانباز و میلاد حضرت ابوالفضل «ع» را تبریک گفت.

اگر من نروم، فکر می‌کنند عقب کشیده‌ام

همسر شهید گرانقدر «تقی نقی زاده» اینگونه سخن می گوید: من نگرانش بودم و می گفتم اگر امکان داشته باشد نرو اما به من می گفت: اگر من نروم فکر می کنند من عقب کشیده ام و نمیتوانم صبر کنم باید بروم.
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛

فیلم| احمد سقاوار رفت

«شهیداحمد فرهادی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. پدرش در روایت از او بیان می‌کند: «همه احمد را دوست داشتند. او در هنگام شهادتش مانند مولایش حضرت ابوالفضل (ع) دستانش قطع شده بود.» ادامه این روایت را در فیلم زیر دنبال کنید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

پسرم جبهه را بیشتر از هر چیزی دوست داشت

مادر شهید والامقام «اسفندیار نوروزی» در بیان خاطرات فرزندش می گوید: پسرم علاقه زیادی به جبهه داشت. تا قبل از سن سربازی به زور او را نگهداشتم که جبهه نرود ولی وقتی به سن سربازی رسید سریعا به جبهه رفت.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

از پیکر پسرم فقط جمجمه‌اش برگشت

مادر شهید والامقام «امیرحسین جمشیدی» می‌گوید: پسرم هیکل رشیدی و قد بلندی داشت که به جبهه رفت. بعد از هفت سال که پیکرش برگشت، فقط جمجمه‌اش در تابوت بود و اثری از آن هیکل رشید نبود.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

مادر، از شهادت من خوشحال باش!

مادر شهید والامقام «جواد جمشیدی» می‌گوید: پسرم خیلی بااخلاق و بامحبت بود. به همه دوستان و فامیل محبت می‌کرد و به آنها سر می‌زد. همیشه به من می گفت: مادر از من راضی باش و اگر من شهید شدم، خوشحال باش چون باعث افتخار شما هستم.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

تشییع پیکر پسرم باعث افتخارم بود

پدر شهید والامقام «احیاء طالبوند» در بیان خاطرات فرزندش می‌گوید: زمانی که پسرم شهید شد، در تشییع پیکرش بیش از هزار نفر شرکت کردند. تمام آن مردم برای ادای احترام به فرزندم آمده بودند که این موضوع باعث افتخار من شد و افتخار کردم که چنین فرزندی دارم.
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛

پسرم باعث شد از کما به زندگی برگردم

مادر شهید والامقام «ایرج عیدی نژاد» می گوید: شبی به کما رفتم و دیدم که به آن دنیا رفتم و مرا به بهشت بردند. به مامورین آنجا گفتم به خاطر پسرم بگذارید من برگردم. آنها قبول کردند و گفتند: برو ولی اینجا جایگاه توست.
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛

پسرم دو بار شناسنامه‌اش را کوچک کرد تا به جبهه رفت

پدر شهید والامقام «موسی گودرزی» در بیان خاطرات فرزندش می گوید: پسرم سنش کم بود و بسیج او را برای اعزام به جبهه نمی‌پذیرفت. مجبور شد دو بار شناسنامه‌اش را کوچک کند که سنش برای رفتن به جبهه مناسب باشد.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه