خواهر شهید «ناصر تفضلی» نقل میکند: «نسبت به حقالناس خیلی حساس بود. دقت میکرد کسی از او ناراحت نشود. یادم است هر وقت که وارد کوچه میشد، موتورش را خاموش میکرد که مبادا صدایش مزاحم همسایهها شود.»
کد خبر: ۵۵۵۹۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
«جلال زارعی» میگوید: یکی از دلخراشترین روزهای اوایل جنگ تحمیلی در کرمانشاه، بمباران مدرسه ابتدایی و درمانگاه بود.
کد خبر: ۵۵۵۸۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
گفتگوی تصویری با همسر شهید «منوچهر رستمی باوندپور»
«قدم خیرکاوهای» میگوید: همسرم به جبهه میرفت. همیشه میگفت؛ من شهید میشوم که از او پرسیدم تو از کجا میدانی، اینطور نگو در جواب گفت؛ خواب دیدهام شهید میشوم اما تو از بچههایم مراقبت کن و آنها را به کسی نسپار.
کد خبر: ۵۵۵۸۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
ناصر کرداری پدر شهید «حسین کرداری» میگوید: «حسین با شروع جنگ تحمیلی شور حضور در جبهه را داشت. او دوران دبیرستان را سپری میکرد و از آنجا راهی جبهههای حق علیه باطل شد. جبهه برایش مکانی مقدس شده بود و در اخلاق و رفتارش تاثیر گذاشته بود و نورانی شده بود.»
کد خبر: ۵۵۵۸۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
برگرفته از کتاب معلم شهر؛
«استقبال دانشآموزان در هر مدرسهای که شهید چگینی در آن تدریس داشت بهحدی بود که تمام دبیران عربی و انگلیسی به خالی بودن کلاسهایشان اعتراض داشتند ...» ادامه این خاطره از شهید ترور معلم «قدرتالله چگینی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۵۸۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
خاطرهنگاری جانبازان و آزادگان
«آسمان، آبیتر» مجموعه کلیپهای مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش میشود. این قسمت از «آسمان، آبیتر» با آزاده و جانباز سرافراز «محسن زارع زاده» به مصاحبه پرداخته است. این آزاده و جانباز سرافراز چنین روایت میکند: «پس از زخمی شدن اسیر شدم و مرا به اورژانس بردند. پزشک شیعه عراقی از دیدن من خوشحال شد و مرا مداوا کرد.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت میکند.
کد خبر: ۵۵۵۸۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
خاطرهنگاری جانبازان و آزادگان
«آسمان، آبیتر» مجموعه کلیپهای مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش میشود. این قسمت از «آسمان، آبیتر» با آزاده و جانباز سرافراز «بمانعلی جعفری ندوشن» به مصاحبه پرداخته است. این آزاده و جانباز سرافراز چنین روایت میکند: «بعثیها تا آخرین لحظات اسارت به اسرای ایرانی ظلم کردند، حتی در روز آخر که به سمت مرز ایران میآمدیم، به ما آب هم ندادند.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت میکند.
کد خبر: ۵۵۵۸۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
استان لرستان در طول دوران دفاع مقدس 6300 شهید تقدیم انقلاب نموده است که رشادتها و فداکاریهای زیادی در عملیاتهای مختلف از خود نشان دادند. در ادامه تصاویری از رزمندگان و شهدای استان لرستان را میبینید:
کد خبر: ۵۵۵۸۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۴
اندر خاطرات اسارت؛
بعد از جدا شدنم از دوستانی که در بند سه با آنها بودم دل کندن و جدا شدن از آنها برایم خیلی سخت بود. در این مدت دوستان زیادی پیدا کرده بودم و خیلی از برنامههای فرهنگی را با هم داشتیم. از حفظ قرآن گرفته تا برخی کلاسها و آموزشها. با رفتن به بند یک، دل و دماغی برایم نمانده بود که حفظ قرآن را ادامه بِدهم، لذا تصمیم گرفتم چند ماهی نصف قرآن را که در بند سه حفظ کرده بودم مرور کنم، این مواقع بود که فهمیدم انس با قرآن میتواند همدم لحظات دلتنگیام شود. در ادامه این خاطره از آزاده ایلامی «محمد سلطانی» منتشر میشود.
کد خبر: ۵۵۵۸۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
همسر گرانقدر شهید والامقام پورشبیبی میگوید: او آرزوی شهادت داشت و همیشه میگفت به مادرم بگویید دعا کند تا شهید شوم و بالاخره با زبان روزه به آرزوی دیرینه خود رسید. در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر میشود.
کد خبر: ۵۵۵۷۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «حسن غلامی» میگوید: پسرم میگفت؛ مادر اگه غذا را خوب خوردید و گفتید الحمدالله سیر شدیم اینجور نیست، باید حتما به فکر کسی که ندارد باشید و به او کمک کنید. میگفت؛ باید بروم. گفتم نرو، گفت نمیتوانم بمانم، برادرهایم در جبهه دارند کشته میشوند من چطور در خانه بمانم؟!
کد خبر: ۵۵۵۷۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
برگی از خاطرات جانبازان؛
«اول فکر کردم که دزدند و دست از موتور کشیدم، ولی آنان مرا میخواستند و موتور را رها کردند و دو نفری مرا به باد مشت و لگد گرفتند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز سرافراز «عمران ثقفی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۵۷۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
پایگاه خبری نوید شاهد بوشهر تصاویر کمتر دیده شده از شهید هنرمند «مصطفی انجم افروز» برای علاقمندان منتشر کرد.
کد خبر: ۵۵۵۷۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
کتاب «پچوک» به اهتمام «سمیه باستین» گردآوری و تالیف شده که به صورت گزیدهای از خاطرات مبارزات انقلابی شهدای دفاع مقدس استان هرمزگان میباشد.
کد خبر: ۵۵۵۷۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «حسین خانگاه» میگوید: «مرد خیلی مهربان، دلسوز و با محبتی بود. روز جمعه بود که برای ماموریت دنبال شهید آمدند، یک گروه اشرار بود که سالها دنبالش میگشتند و چون شهید خیلی شجاع و نترس بود، در بیشتر عملیاتها او را همراهشان میبردند تا اینکه شهید مبارزه با اشرار شد.»
کد خبر: ۵۵۵۷۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
گفتگوی تصویری با همسر شهید «روحانگیز چراغان» و پدر شهیدان «سینا محبی آهنگرانی»
«نعمت اله محبی آهنگرانی» میگوید: همسر و فرزند کوچکم به دیدار اقوام میرفتند، در بین راه از ماشین پیاده میشوند که نیروهای نظامی ماشین را بررسی کنند، در همین حین زیر بمباران هوایی نیروهای صدام به شهادت میرسند.
کد خبر: ۵۵۵۷۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۰
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
«قلب تو آسمانی است که هیچ یک از ستارگان آن یارای صحبت کردن درمورد بیکرانی، چون تو را ندارد، روی زلال در قلب تو جاری است که کویر خشک قلب ما را طراوت میبخشد و حالای شهید در کهکشانها راهنمایم باش و یاریم کن ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۵۷۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۰
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«بچهها هر کدام احساس خود را درباره اتفاقات احتمالی مثلاً شهادت یا مجروح شدن بیان میکردند که نوبت به من رسید. پرسیدند شما دوست داری، چه بر سرت بیاید؟ من گفتم که دوست دارم شهید شوم ولی فکر میکنم سعادت نداشته باشم ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۵۷۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۰
بخش اول/ خاطرات شهید «بهمن آسوده» به نقل از مادر شهید
مادر شهید بهمن آسوده میگوید: «بهمن جوان خوش برخورد و خودش اهل کار و زحمت بود احترام والدین را در نظر داشت و به کار دیگران به هیچ وجه دخالت نمیکرد.»
کد خبر: ۵۵۵۷۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۰
قسمت دوم خاطرات شهید «شاهرخ قندالی»
پدر شهید «شاهرخ قندالی» نقل میکند: «گفت: فقط بیست روز مونده که خدمتم تموم بشه. اون وقت میخواین نرم؟ گفتم: خب برو! مرد که گریه نمیکنه. به مادرش گفت: حنا داریم؟ مادرش گفت: آره! و برایش حنا درست کرد و سر و دستش را حنا گذاشت. مرخصیاش تمام شد و رفت. آخرین سفر را با سفر آخرت به پایان برد، آن هم با شهادت.»
کد خبر: ۵۵۵۷۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱