نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

آخرین مرخصی، سرآغاز ایثار و جاودانگی

آخرین مرخصی، سرآغاز ایثار و جاودانگی

پدر شهید «محمد ناجی» می‌گوید: او را به کردستان اعزام کرده بودند. دو ماه از خدمتش می‌گذشت که مرخصی گرفت و به خانه آمد. در کنارم می‌نشست و از جبهه‌ها می‌گفت. یک هفته از رفتنش گذشت که شنیدم مردم درباره پسرم صحبت می‌کنند و می‌گویند ناجی شهید شده است تا اینکه ظهر همان روز، پیکر بی‌جانش را آوردند.
پسرم، شهید مبارزه با اشرار شد

پسرم، شهید مبارزه با اشرار شد

والدین شهید «غلام یوسفی» می‌گویند: پسرم اخلاق نیکویی داشت و همواره به حرف‌های ما گوش می‌داد. او بسیجی بود و برای گشت‌زنی رفته بود. اشرار در کمین بودند و جلوتر سنگر گرفته بودند. هنگامی که پسرم و همراهش نزدیک شدند، اشرار شروع به تیراندازی کردند و در این درگیری، پسرم و همراهش هر دو به شهادت رسیدند.
آرزویش شهادت بود و لیاقتش را هم داشت

آرزویش شهادت بود و لیاقتش را هم داشت

مادر شهید «علی خادمی» می‌گوید: همیشه به مسجد می‌رفت و با همه رفتار خوبی داشت. وقتی می‌خواست همراه دوستش جایی برود، به او می‌گفت؛ "اول نمازت را بخوان، بعد با من بیا." آرزویش شهادت بود و واقعاً هم لیاقتش را داشت. در نامه‌هایش مدام می‌نوشت که از نرسیدن به شهادت ناراحت است.