مادر و همسر شهید زورآبادی در خاطرهای از همسر شهیدش گفت: پسرمان که شهید شد همسرم اصلاً گریه نکرد و میگفت قربانی در راه خدا گریه ندارد.
پدر شهید «محمد ناجی» میگوید: او را به کردستان اعزام کرده بودند. دو ماه از خدمتش میگذشت که مرخصی گرفت و به خانه آمد. در کنارم مینشست و از جبههها میگفت. یک هفته از رفتنش گذشت که شنیدم مردم درباره پسرم صحبت میکنند و میگویند ناجی شهید شده است تا اینکه ظهر همان روز، پیکر بیجانش را آوردند.
در این کلیپ پدر شهید «لطفالله خدر» نقل میکند: «لطفالله بسیار عاقل، مودب و خوشرو بود. پیرو خط امام و ائمه معصومین(ع) بود. او با صدق دل و با یقین به این راه پا گذاشت.»
والدین شهید «غلام یوسفی» میگویند: پسرم اخلاق نیکویی داشت و همواره به حرفهای ما گوش میداد. او بسیجی بود و برای گشتزنی رفته بود. اشرار در کمین بودند و جلوتر سنگر گرفته بودند. هنگامی که پسرم و همراهش نزدیک شدند، اشرار شروع به تیراندازی کردند و در این درگیری، پسرم و همراهش هر دو به شهادت رسیدند.
همسر شهید رستمی گفت: همیشه آرزوی دیدن صحن و سرای امام حسین (ع) را داشت.
مادر شهید «علی خادمی» میگوید: همیشه به مسجد میرفت و با همه رفتار خوبی داشت. وقتی میخواست همراه دوستش جایی برود، به او میگفت؛ "اول نمازت را بخوان، بعد با من بیا." آرزویش شهادت بود و واقعاً هم لیاقتش را داشت. در نامههایش مدام مینوشت که از نرسیدن به شهادت ناراحت است.