جوانی خوش برخورد و اهل کار و زحمت بود
به گزارش نوید شاهد خراسان شمالی؛ شهید بهمن آسوده دوم مرداد 1342، در روستا شیخ امیرانلو از توابع شهرستان شیروان دیده به جهان گشود. پدرش برات کشاورز بود. شهید تا پایان دوره ابتدایی درس خواند و در امور کشاورزی به پدرش کمک می کرد وی به عنوان سرباز ژاندارمری در جبهه حضور یافت تا در نهایت در بیستم خرداد 1363 ، در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به مقام شهادت نائل گردید. مزار وی هم اکنون در گلزار شهدا بهشت حمزه روستای زیارت تابعه زادگاهش است. در ادامه بخش اول خاطراتی از این شهید گرانقدر را به نقل از مادر گرانقدر این شهید مطالعه می کنید:
ویژگیهای بهمن
ما یک دامادی بنام نورالله داشتیم توی روستا خانهای فرش کرده بودند خواهر زن ایشان بچهها را جمع کرد و همراه با بهمن اینجا را جهت فراگیری نماز آماده کردند نماز را همیشه سر وقت میخواند بهمن زمانی که پنچساله بود همه چیز را یادداشت وبه مسایل مذهبی اهمیت خاصی میداد همیشه به پدرش خودش کمک میکرد و تلاش میکرد لباسهای کهنهای نپوشید البته این امر بیشتر جهت خواهران و بردارشان بود که میگفت مبادا خجالت بکشند زمانی که در داخل شکم من بود یک سیدی آمد و گفت اسمش را خداداد بگذارید ولی ما اسم بهمن را برایش انتخاب کردیم، بهمن بیشتر به کار کردن مشغول بود به تهران میرفت تا کار کند و وقتی از تهران برمیگشت به شخم زدن مشغول بود و جهت جمعآوری محصول یار و یاور پدرش بود تا کلاس پنجم درس خواند و دیگر جهت امرار معاش به پدرش کمک میکرد دوستان زیادی داشت که سن سال بالایی داشتهاند هیچ وقت با مردم دعوا نمیکرد میگفت برادر جان پشت یکدیگر را داشته باشید.
خصوصیات
بهمن جوان خوش برخورد و خودش اهل کار وزحمت بود احترام والدین را در نظر داشت و به کار دیگران به هیچ وجه دخالت نمیکرد فرایض دینی را به خوبی به جا میآورد در رویارویی با مشکلات همانند کوه استوار و صبور بود ایام محرم و عزاداری امام حسین (ع) شرکت میکرد در عین بر خورداری از شجاعت و شهادت اعمال و رفتارش به گونهای بود که اهالی روستا عمل خلافی را از او ندیدند و از او رضایت داشتند.
آینده نگری
چند سال پیش بطور متوالی برای کارگری راهی تهران میشد و تمام در آمدش را به پدرش تقدیم میکرد خانهای کوچک در روستا داشتیم بهمن معتقد بود مساحت خانه محدود است با حاصل کار و درآمدش خانهای بزر گ ساخت و سپس راهی خدمت سربازی شد. پس از اعزام به جبهه برای اولین بار که به مرخصی آمد همه اهالی به دیدنش میآمدند پس از اینکه خانه خلوت شد رو به من کرد و گفت مادرم اگر این خانه نبود مردم باید داخل صحن حیاط مینشستند البته این خانه یادگار اوست و مجلس خودش را نیز راه برد.
سفارشات
به خواهرش همیشه حجاب را توصیه میکرد و ایشان را به احترام گذاشتن به دیگران فرا میخواند و سفارش میکرد خواهران شما را به حفظ حجاب اسلامی سفارش میکنم و از شما و برادرانم میخواهم که به دیگران احترام بگذارید و در همه حال جانب ادب را در نظر داشته باشید.
ذوق و شوق
زمانی که در جبهه بود یکبار به سراغ من آمد که از من خداحافظی کند برای من از جبهه صحبت میکرد، ذوق وشوق خاصی داشت و میگفت آدم وقتی به جبهه میرود چیز دیگری از دنیا متوجه نمیشود از حال و هوای جبهه از گلوله و تانک میگفت همش آتش است و گلوله اما بچهها به هیچ چیز دیگری فکر نمیکردند.
انتهای پیام/