«رمز پیروزی را باید در عمل به وظیفه جویا شد نه در غیر آن، چرا که سعادت از آن کسی است که در بحبوحه هر مسئله و جریانی، او را بخواهد و بخواند ...» ادامه این خاطره از شهید «حمید قزوینی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۹۹۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۸
«بدون تردید حمید دارای اخلاق حسنه بسیاری بود. نوع برخورد و ایجاد رابطهاش با دیگران زبانزد خاص و عام بود. ایشان در همان برخوردهای اول قادر بود که ضمن تأثیرگذاری لازم، ارتباط خوبی با طرف مقابل برقرار کند ...» ادامه این خاطره از شهید «حمید قزوینی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۹۸۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۷
برگی از خاطرات؛
«سال ۶۶ که در اندیمشک بودیم همان موقع اوج بمباران شهرها توسط عراق بود در همسایگی ما یک خانواده عرب زبان بودند که همان شب بمباران عروسی پسرشان بود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات رزمنده دفاع مقدس «حسین شمسدوست» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۹۸۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۷
«پیرمردی که راننده کمپرسی ۶ چرخ بود، مرتب شکایت داشت که چشمهای من ضعیف است و جلوی خودم را نمیبینم بچهها کمکش میکردند که آرامآرام به پیش برود. منطقه علاوه بر اینکه در دید نیروهای دشمن بود از طرف ضدانقلاب هم ناامن بود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز «عباس فلاحزیارانی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۹۷۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۶
«مدتی بود خبری از او نداشتیم، آن موقع کردستان بود، زمانی بود که میگفتند کوملهها جوانهای ما را سر میبریدند، خیلی نگرانش بودم، نه پیغامی میفرستاد، نه نامهای و نه تلفنی ...» ادامه این خاطره از شهید «علیاکبر رفیعیمجد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۹۶۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۳
مادر شهید والامقام «پاپی حسن نبوی» دار فانی را وداع گفت.
کد خبر: ۵۴۹۵۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۵
فیلم مستند «در جستجوی یک سرباز» به کارگردانی میثم غلامی به بخش نهایی جشنواره فیلم مقاومت راه یافت.
کد خبر: ۵۴۹۵۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۱۰
برگی از خاطرات مادر شهید رفیعیمجد؛
«هنگام خوردن شام، دوباره زنگ خانه به صدا در آمد، رفتم و در را باز کردم، با کمال ناباوری دیدم اکبر است، من در میان ذوق و شادی خودم و بقیه افراد خانواده گفتم:ای کلک تو که گفتی مرخصی نمیدهند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «علیاکبر رفیعیمجد» است که از زبان مادر این شهید بزرگوار تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۹۵۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۲
«بعد از پیروزی انقلاب بین بچههای انقلابی در شهر صنعتی اراک مقداری اختلاف پیش آمده بود، برای همین خاطر شهید حقشناس انجمن اسلامی شرکت خانهسازی سکایی را با همراهی و همکاری دوستانش به راه انداخت ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «مصطفی حقشناس» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۹۴۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰
«پدر برای من یک شیشه عطر آورد که هنوز هم هر وقت آن را بو میکنم، بوی پدر را استشمام میکنم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات فرزند شهید «یعقوبعلی رستمی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۹۲۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۲۶
مادر شهید جمشیدی:
«وقتی خبر شهادت علیاصغر را به من دادند، کارم شده بود گریه و زاری، به حدی که یک شب در خواب دیدم جایی که علیاصغر را دفن کردهاند کاملاً خیس و او در گلولای غرق شده است ...» ادامه این خاطره از مادر شهید «علیاصغر جمشیدی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۹۲۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۲۶
روایتی خواندنی از خواهر شهید «شادی حدادی»
«طلا حدادی»، میگوید: برادرم، سال 1365 در فکه به شهادت رسید. یکی از خصوصیات بارز رفتاری ایشان، این بود که همیشه خنده بر لب داشت. یک روز که پشت درب خانه ما با اینکه خیلی زیر باران مانده بود. اصلاً به روی خودش نیاورد و با مهربانی و لبخند همیشگیاش گفت: بیائید برایتان سوغات آوردهام.
کد خبر: ۵۴۹۱۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
برگی از خاطرات زنان امدادگر قزوین؛
«حاج جبار رحمانی در بین مردها شعارها را با بلندگو میگفت و من هم بعد از شنیدن شعار همان را بین زنها تکرار میکردم و همین باعث شده بود که عدهای به شوخی من را وزیر شعار صدا کنند ...» ادامه این خاطره از زبان «طاهره طاهریها» یکی از زنان امدادگر استان قزوین را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۹۱۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
«واقعاً با دیدن ویرانههای شهرهای مرزی و تصور اینکه مردم شریف آن شهرها و روستاها با چه زحمات طاقتفرسایی زندگی مختصری برای خود فراهم کرده بودند. اما در اثر نادانی، جهالت و قساوت قلب صدام و اربابانش مجبور به رهاسازی و ترک آنها شده بودند غم سنگینی را بر دل انسان مینشاند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز «عباس فلاحزیارانی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۹۱۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
روایتی خواندنی از فرزند شهید «طهماسب حاجیان»
«نرگس حاجیان» میگوید: به پدر خیره میشدم تا زمانی که صدای مادر، سکوت من و پدر را بهم میزد اما من همچنان دستان کوچکم در دستانش بود و حاضر نبودم هرگز دستانم را از پدرم جدا کنم.
کد خبر: ۵۴۹۰۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۲۳
«نمایندگان امام و ائمه جبهه علاوه بر تشویق رزمندگان و اعزام نیرو به جبهه، برای تزکیه نفس رزمندگان و همچنین تبلیغ دین و پاسخ به سوالات شرعی آنان، طلابی را به جبههها اعزام میکردند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات آیتالله «هادی باریکبین» پدر شهید «مرتضی باریکبین» و از مبارزان انقلابی است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۹۰۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۲۳
«شهید چگینی به هیچ عنوان اسم کسی را بر زبان نیاورده و مردانه شکنجهها را تحمل مینماید و بعد مدتی از زندان آزاد و دوباره در الیگودرز به فعالیتهایش ادامه میدهد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم «قدرتالله چگینی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۸۸۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۹
«در آپولو مینشستی، دستها و پاها را با برادههای آهنی پیچ داده و سفت میکردند که فشار آن بر استخوانهای دست و پا آه انسان را به آسمان میبرد و بعد یک کلاه فضانوردی روی سر انسان قرار میگرفت و تازه کابل زدن حسینی شروع میشد و فریاد درد و خونریزی و شکستن استخوانها هم به جایی نمیرسید ...» ادامه این خاطره از زندانی سیاسی قبل از انقلاب «حجتالاسلاموالمسلمین حسین آقاعلیخانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۸۶۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۸
«زمانی که حضرت امام (ره) فرمودند قصد بازگشت به کشور را دارند عدهای از مردم از ترس اقدام جنونآمیز عمال حکومت، واقعاً نگران و هراسان بودند و حتی از روی خیرخواهی تمایل داشتند که حضرت امام در آن موقعیت وارد ایران نشوند و با توجه به افزایش ساعات حکومت نظامی و ذهنیت بد و منفی مردم درباره این موضوع، این نگرانی چندان بیجا و بیمورد هم نبود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات خواندنی زندانی سیاسی قبل از انقلاب، مرحوم جانباز «محمدحسین خاکساران» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۸۵۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۷
«وقتی آقای رجایی را در قزوین دستگیر کردند نمیخواست از دوستان و آشنایان کسی به ملاقات او که در زندان شهربانی بود، برود. استدلال ایشان این بود که اگر رفت و آمد به اینجا زیاد شود دستگاه فکر میکند، من لابد کس مهمی هستم ...» ادامه این خاطره از شهید «محمدعلی رجایی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۸۵۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۶