خاطره شهید - صفحه 3

خاطره شهید
سیری در کلام شهیداسمی:

شهیدی که تا آخرین نفس به قولش عمل کرد

شهید «ابراهیم اسمی» از شهدای مدافع حرم است. مادرش از او روایت می‌کند: «من اصلاً راضی نمی‌شدم که ابراهیم به سوریه برود هر کاری می‌کرد که من را راضی کند. آخر تلاشش جواب داد و من با یک شرط رضایت دادم . به او گفتم: ابراهیم برایت یک شرط دارم! به شرطی اجازه می دهم که یک روز در میان از آنجا به من زنگ بزنی؟حتی قبل از کما با بی حالی و نفس های آخرش با من صحبت کرد. تا آخرین لحظه به قولش عمل کرد.»
غیرت و شجاعت شهید سرخی؛

قطعات اصلی تیربار را با بدنی مجروح به خاکریز دوم رساند

همرزم شهید «محمدعلی سرخی» در ذکر خاطره‌ای از رشادت های وی می گوید: در حین حمله دشمن بعثی کمک تیرانداز او به شهادت می‌رسد و خودش زخمی می‌شود، برای اینکه مبادا تیربار مورد استفاده دشمن قرار گیرد، با شجاعت تمام و بدنی مجروح قطعات اصلی تیربار از جمله قطعه تپانچه ای شکل را همراهش به خاکریز دوم رساند.

سنگرهای پشت جبهه

پدر شهید «محمدرضا هراتیان» نقل می‌کند: «گفت: دارم می‌رم جبهه! بابا! کمک‌های پشت جبهه یادتون نره! مسجد‌ها رو خالی نکنین! اونا سنگر‌های پشت جبهه هستن!»
برشی از کتاب روایت عشق؛

قبل از شهادت شبیه شهیدان شده بود

همرزم شهید «بسطامی» می گوید: پس از چند روز، چنان با وی انس گرفتم و به دام مهرش افتادم که حاضر نبودم حضور در کنارش را با تمام دینا معاوضه کنم. از نگاهش پیدا بود که شهادت در انتظار اوست و برایش لحظه شماری می کند، او قبل از شهادت شبیه شهیدان شده بود و این را من ماه ها قبل از عروج او حس می کردم.
مجروحیت پدرم را در خواب دیدم و تعبیر شد

مجروحیت پدرم را در خواب دیدم و تعبیر شد

دختر شهید «حسین آستروتین» از مجروحیت پدرش اینگونه روایت می‌کند:۵ ساله بودم که پدرم به جبهه رفت، در خواب دیدم که ترکش به پای پدرم خورده، زمان خوابم با تعبیر آن فاصله‌ای نداشت ... ادامه این خاطره غم انگیز را از زبان دختر شهید در متن خبر بشنوید.
گذری بر خاطرات شهید سلمانیان؛

شهیدی که همیشه خنده‌ روی لبانش بود

«مجید سلمانیان» از شهدای مدافع حرم است. در روایت از او آمده است: «مجید همیشه خنده‌ روی لبانش بود. خیلی می‌خندید. می‌خندید و می‌گفت: می‌خواهید عاقبت به خیر بشوید؟ به پدر و مادرتان نیکی کنید.»

معلم شهیدم شهادتت مبارک

همرزم شهید «حمیدرضا خبازی» گفت: وقتی بالای سر او رسیدیم همان لبخند همیشگی را بر لب داشت نبض اش را گرفتم بی حرکت بود. فردای آن روز بچه ها بر روی تخته سیاهی که عکس حمید گوشه اش زده شده بود نوشته بودند :« بابا خون داد ... معلم شهیدم شهادتت مبارک».

آخرین تعبیرِ اولین خواب

همسر شهید ملا برهان عالی بعد از ازدواج در خواب می‌بیند که شوهرش را در خواب با دو پسر بچه کوچک دیده است. در ادامه خاطره خواندنی وی را مطالعه فرمایید.
در روایت از شهیدآژیر مطرح شد:

شهیدی که به مجروحان خون اهدا می‌کرد

مادر شهیدآژیر بیان می کند که او شب‌ها به بیمارستان می رفت و به مجروحین كمك می كرد و گاهی هم به انتقال خون برای اهداء خون می‌رفت. متن این خاطره را در نوید شاهد بخوانید.

ملاقات آخر

خواهر شهید «حیات سروری» در بیان خاطره ای از شهید با عنوان ملاقات آخر برادرش چنین می گوید: بعد از خداحافظی، هنوز چند قدمی برنداشته بود كه به طرف ما برگشت و گفت: «شهيد خواهم شد و با انگشت، شكل قلبی کشید؛ يعنی از ناحيه‌ قلب مجروح می‌شوم». چند بار دستش را روی قلب گذاشت و ‌گفت: شهيد خواهم شد.این خاطره در سالگرد شهید تقدیم حضورتان می شود.
آموزش قرآن در خط مقدم جبهه

آموزش قرآن در خط مقدم جبهه

سردار شهید «علیرضا ماهینی» تنها یک فرمانده نبود، او یک اسطوره برای تمام نسل ها تا به امروزه بوده و هست. نخستین کسی بود که در خط مقدم جبهه آموزش قرآن را برپا کرد. روایتی زیبا از سردار شهید «علیرضا ماهینی» به نقل از همرزم ایشان مرحوم «حاج نجف شاکر درگاه» را در ادامه خبر ببینید.
شهیدی که فراخوان تشییع خود را دقایقی قبل از شهادتش خواند
خاطره ای از همرزم شهید حسن تویال:

شهیدی که فراخوان تشییع خود را دقایقی قبل از شهادتش خواند

توجه فرمایید! فردا رأس ساعت هشت صبح جسد شهید «حسن توپال» از جلو مسجد تشییع می گردد. جهت تشییع جنازه شهید حضور بهم رسانید.یکی از بچه ها با تعجب گفت: حسن چی میگی؛ گفت: دارم خبر شهادتم را اعلام می کنم. درهمین لحظه فرمانده دسته ما گفت: بچه ها برای کمین به سنگر بروید... ادامه این خاطره را از همرزم شهید «حسن تویال» در متن خبر بخوانید.
خاطرات شفاهی پدر شهید «علی زینعلی»؛

علی جبهه می رفت و در کشاورزی هم کمک من می کرد

محمدتقی زینعلی پدر شهید "علی زینعلی" در خاطرات جبهه رفتن او برایمان گفت: «علی سربازی را به جنوب رفت و برگشت کشاورزی را کمکم کرد و بعد از آن به جبهه غرب رفت. چندبار به جبهه رفت و آمد و در نهایت در جزیره مجنون به شهادت رسید و چند ماهی مفقود بود.»
در روایت خاطرات شهیدخدارحمی آمده است:

سربازی که رفت مرد شود، شهید شد

شهید «رضا خدارحمی» شهیدی که در دوران سربازی به شهادت رسید. در روایت از او آمده است: «وقتی دیپلم گرفت و دفترچه خدمت سربازی، همه به‌راحتی پذیرفتند که فرزند سوم خانواده، حالا مردی شده برای خودش و ناز و نیاز کشور می‌طلبد که به خدمت سربازی برود؛ حالا وقت آن رسیده بود که در این لباس آزموده شود.»
در روایت از شهید صادقی مطرح شد:

شهیدی که پاداش شایستگی‌اش را گرفت

«شهید اصغر صادقی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. در روایت از او آمده است که حضرت علی علیه السلام در حق جوانانی همچون او در خطبه‌ای فرموده‌اند که "در روی زمین گمنام و در آسمان‌ها معروفند؛ همان‌ها که افراد آگاه و با استقامت و عالم به جایگاه حق هستند"، که اصغر صادقی موضوع خاطره ما، یکی از آنها بود و سرانجام نیز پاداش شایستگی‌اش را گرفت.
حنابندان شهادت
به مناسب سالروز شهادت شهید پرویز انگالی:

حنابندان شهادت

بهش گفتم:بگذار تا مراسم حنابندان را برایت بگیرم، اما او وسایلش را جمع و جور کرده بود تا برود جبهه. می‌گفت: من باید بروم. نمی توانم بمانم. خودم هم تعجب کردم؛ چون او همیشه به حرف‌های من گوش می‌داد...)ادامه این خاطره از «مادر شهید انگالی» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد بوشهر بخوانید.
در روایت از صمصامی بیان شد:

هفده ساله‌ای با اطاعت‌پذیریِ بی‌چون و چرا

شهید «غلامرضا صمصامی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. در روایت از او آمده است که بیان کرده است: «پیروی از خورشید انقلاب که شکوفه‌ای از همان درخت پر شاخه و برگ و ریشه است و بی اعتنایی به خط نفاق و فراموش نکردن مسجد، "که سنگری به سهام در سنگر مسجد هرگز ندیده‌ام و کسی نخواهد دید.»
علم بهتر است یا ثروت؟!

علم بهتر است یا ثروت؟!

نوید شاهد_خواهر شهید«ظهراب جعفری» از برادر شهیدش این گونه روایت میکند: ابتدایی بودم، موضوع انشاء علم بهتر است یا ثروت، بود. نمی دانستم چه بنویسم، ظهراب برایم توضیح داد: علم با ثروت معنا پیدا می کند و ....در ادامه خبر متن خاطره را بخوانید.
شهید "حمیدالله نوشیروانی"

هیچ وقت نمازم را فرادا نخوانده‌ام

نوید شاهد – "زهرا نوشیروانی" در سالروز شهادت پدرش روایت می کند: یکی از خصوصیات بارز پدرم این بود که هیچ وقت حتی در زمانی که بیمار بود نمازش را به جماعت می‍خواند. همواره می‌گفت: مسجد مکان مقدسی است اگر من روزی 10 بار هم به مسجد بروم برایم تازگی دارد،لذت بخش و لذت بخش است.
آخرین روزهای شهید «احمد آذر کشت»

آخرین روزهای شهید «احمد آذر کشت»

نوید شاهد_ستار فتحی همرزم شهید «احمد آذرکشت» از آخرین لحظات شهید قبل شهادتش اینگونه روایت میکند: روز‌های آخر عمر خود حال و هوای خاصی داشت به من‌ گفت: آنان که تا به حال به جبهه اعزام نشده اند برای نسل‌های بعد از خود چه جوابی دارند؟ آنانی که نسل آینده را از شنیدن این خاطرات غرورآفرین محروم ساخته اند.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه