نوید شاهد - شهید "اسماعیل بحر پیما" از شهدای والامقام بندر لنگه، شانزدهم تیرماه 1367 در سوركوه بانه هنگام درگيري با گروههاي ضدانقلاب بر اثر اصابت تركش خمپاره به سينه و پا، شهيد شد. به مناسبت سالگرد شهادت ایشان دو خاطره از زبان دوست و هم خدمتی این شهید بزرگوار برای علاقه مندان منتشر می گردد.
کد خبر: ۴۸۲۹۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۷
نوید شاهد - همرزم شهید "حسین رستمی"، "محمد محمودیمنش" از خاطرات مشترک با شهید چنین روایت میکند: «او براي شهادت انتخاب شده بود و ارزش حضور وجودش را فقط خدا ميدانست، ليك بهفرمان خدا و به نزد او فراخوانده شد.» نوید شاهد البرز در سالروز شهادت این شهید بخش دوم این خاطرات را تقدیم مخاطبان میکند.
کد خبر: ۴۸۲۸۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۶
نوید شاهد خراسان جنوبی خاطره گویی خانواده شهید مهدی صبوری و همرزمانش در جبهه را منتشر می کند. وی روز پانزدهم اسفند ماه 1338 در شهرستان فردوس متولد و روز سیزدهم فروردین1361 به مقام رفیع شهادت رسید.
کد خبر: ۴۸۲۸۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۶
نوید شاهد استان قزوین فیلم خاطره همرزم شهید "احمد اللهیاری" از عملیات والفجر 8 را منتشر کرد که در ادامه از شما دعوت میکنیم نظارهگر فیلم این خاطره باشید.
کد خبر: ۴۸۲۸۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۵
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 58 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: کم کم قایق داشت وارد آبراه میشد که یکدفعه برادر سید داود طاهری پانسمان سرش را برداشته و به داخل آب انداخت، قایقران یک نگاهی پر از حیرت و تعجب به کله سالم برادر طاهری انداخت و سپس قایق را متوقف و با لحنی بسیار تند و عصبی گفت: فکر می کنی خیلی زرنگی!؟ الان وقتی برگشتم ساحل و پیاده ات کردم، می فهمی زرنگ کیه !
کد خبر: ۴۸۲۵۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۰
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 57 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: منطقه یکپارچه انفجار و آتش و دود بود و هرچه هم به دژ خندق نزدیک می شدیم بر حجم و وسعت انفجارات افزوده می شد، توپخانه های دور زن دشمن، به طور متناوب در حال گلوله باران عقبه بودند و گلوله های خمسه خمسه به صورت دسته دسته روی جاده خاکی و آبراه های جزایر مجنون ریخته می شدند.
کد خبر: ۴۸۲۵۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 56 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: در سنگر دیدم رزمنده ای سنگین خوابیده که با این سر و صداها بیدار نمی شد، راستش از دلم نیامد که اونجوری در حالت خواب اسیر عراقی ها بشه و برای بیدار کردنش به کنار تخت رفته و دیدم که بسیجی دلاور صمد محمدی یکی از بیسیم چی های گردان خودمان است که گلوله مسلسل هواپیما از سقف سنگر عبور کرده و درست به وسط پیشانی زیباش خورده و از آن طرف سرش در آمده است.
کد خبر: ۴۸۲۵۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۸
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 55 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: رزمنده زخمی گفت: آقا مهدی چی شد !! خواستم در آن وضعیت چیزی بهش نگم تا بیشتر از اون اذیت نشه، اما قادر به کنترل احساساتم نشده و بی اختیار بغضم ترکیده و باران چشام همه چیز را لو داد ، او هم شروع به گریه کرد و با لبخند نازی گفت: پس همسفر نازنینی دارم و بعد هم لبخند زنان چشاشو بست و شروع به گفتن شهادتین کرد و بلافاصله هم روح پاکش پرکشید.
کد خبر: ۴۸۲۵۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۷
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 54 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: دهها دستگاه آمبولانس، کنار دیواره رودخانه در حال سوختن بودند و اطرافشان هم مملو از پیکر های پاک شهدا و زخمی های بسیار بدحال و نیمه جانی بود که مظلومانه و ناله کنان، آخرین نفس های خود را می کشیدند، اوضاع بسیار عجیب و دلهره آوری بود، انگاری خاکستر مرگ و نیستی به منطقه پاشیده بودند و اثری از آدم زنده در آن باقی نمانده بود.
کد خبر: ۴۸۲۵۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۶
نوید شاهد خراسان جنوبی خاطرهگویی خانواده شهید "جلیل رخشانی" را منتشر میکند. علاقمندان میتوانند به این محتوا گوش فرا دهند.
کد خبر: ۴۸۲۵۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۲
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 53 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: دیدیم که پیکر پاک و مطهرش همچنان کنار دیواره خندق است و متأسفانه به عقب منتقل نشده! تصمیم به بردنش گرفتیم، اما همینکه خواستم حرکت کنیم، عراقی ها به بالای خندق رسیده و داخل خندق را به گلوله و موشک بستند، دیگر چاره ای جز فرار و خارج شدن از خندق نداشتیم، برای همین هم با دیدگانی اشکبار و دنیایی از شرمندگی، بوسه ای به صورت زیبا و خاک آلوده برادر اسکندری زده و با هزاران آه و افسوس به راه خود ادامه دادیم .
کد خبر: ۴۸۲۵۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۵
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 52 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: پیكر مطهر و زخم خورده نعره شیر بی ادعای آذربایجان، سردار دل ها ، فرمانده خاکی و مخلص و دلاور لشگر ۳۱ عاشورا ، مهندس مهدی باکری برای همیشه چون قطرهای به دریا پیوست.
کد خبر: ۴۸۲۵۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۴
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 51 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: غرق افکار پریشان و مضطرب بودم و عرض رودخانه را برای فرار احتمالی بررسی میکردم که ناگهان فریادهای بلند یا حسین (ع) و یا ابوالفضل (س) در سیل بند طنین انداز شده و خبر مجروحیت برادر باکری همچون پتکی سنگین بر روح و جان خستهام فرود آمد، اشک ریزان و سراسیمه خود را به انتهای سیل بند رسانبده و دیدم که جسم نحیف و نیمه جانش در دست یاران گریان و حسین گویانش در حال انتقال به سمت قایق است.
کد خبر: ۴۸۲۵۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۳
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 50 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: حالات روحانی و اعمال متهورانه آقا مهدی در آن لحظات آتش و خون خبر از دل بریدن از دنیا و پیوستن به یار می داد، او همچون پروانهای عاشق از برای سوختن، جسم و جانش را در طبق اخلاص نهاده و با تمام وجود در پی گمشده خود يعقوب وار به دور شعلههای سوزان شمع شهادت میگشت و از برای وصال و دیدار معشوق ازلی ثانيه شماری میکرد.
کد خبر: ۴۸۲۴۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۲
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 49 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: فرمانده لشگری در کنار رزمندگان خود، در خط اول نبرد، همچون رزمندهای ساده و خاکی، مخلصانه و بیادعا در حال پیکار و مقاومت بود، به راستی در کدامین روشها و تاکتیک های نظامی ارتش های دنیا، میتوان این همه از خود گذشتگی و فداکاری و شهامت را از فرماندهان رده بالای نظامی به تماشا نشست؟!
کد خبر: ۴۸۲۴۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۱
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 48 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: هلیکوپترها با اتمام مهمات، فضای منطقه را ترک کرده و خیالمان از پشت سر آسوده شد، سریع برخاسته و با جابجایی گونی ها، عقب سنگر را هم پوشانده و یواشکی مشغول تماشای میدان نبرد شدم و با چنان صحنه وحشتناکی مواجه شدم که عرق سرد بر پیشانیم نشست و از ترس مانند بید به خود لرزیدم ، دشمن زبون اینبار با تمام توان و قدرت از سه جهت سیل بند را مورد هجمه قرار داده بود.
کد خبر: ۴۸۲۴۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۰
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 47 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: فرمان آقا مهدی استراتژی بسیار عجیب و عملی خطرناک و در ظاهر غیر عقلانی و دیوانگی محض بود ، اما همگی خوب می دانستیم که شکستن خط مساوی با اسارت یا شهادت است.
کد خبر: ۴۸۲۴۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۹
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 46 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: فارغ از زمان و مکان محو تماشای رفتار و حرکات شجاعانه آقا مهدی بودم و داشتم از آن همه شیدایی و مردانگی کم نظیر و شاید بی نظیر فرمانده دل ها لذت می بردم که یکدفعه فریادهای بلند برادر باکری در فضا پیچید که آن نفربرها را بزنید ! آن نفربرها را بزنید !.
کد خبر: ۴۸۲۴۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۸
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 45 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: سردار میرزاعلی رستم خانی فرمانده دلاور تیپ اول لشگر را دیدم که به همراه بی سیم چی ها و تعدادی از یارانش از سمت بالای منطقه به سمت مان می آیند، شتابان دویده و جلوشان درآمده و به سردار رستم خانی گفتم: حاجی! این هم شد کار!؟ ما را می فرستید داخل روستا و پشت مان را بی خبر، خالی می کنید!؟ سردار که رفقاتی هم باهام داشت، دست نوازشی به سرم کشید و با خنده نازی گفت: عباس! تو هنوز زندهای!؟
کد خبر: ۴۸۲۴۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۷
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 44 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: زیر بارانی از گلوله و ترکش و موشک، پیکر غرق خون برادر تاران را از زمین بلند و سوار پشت برادر الماسی کردم، درست در این زمان چشمم به جنازه یکی از عراقیها افتاد که ناباورانه زنده شده و کشان کشان در حال رفتن به سمت یک اسلحه کلاش بود، اسلحهام کف زمین بود و وقتی هم برای برداشتن و زدن عراقی نمانده بود، چارهای جز فریاد نیافته و پی در پی داد زدم که اون عراقی رو بزن ! اون عراقی رو بزن !.
کد خبر: ۴۸۲۴۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۶