نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره ای
خاطره ای از دکتر غلامعلی رجایی
نوید شاهد- خاطره ای از غلامعلی رجایی در مورد شهیدی که در لحظه تدفینش با آوردن اسم امام زمان(عج) سرش را تا سینه خم می کند.
کد خبر: ۴۸۲۲۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۸

نوید شاهد - به پاس رشادت، مجاهدت و ايثارگری شهدا و رزمندگان استان، نوید شاهد چهارمحال و بختیاری مجموعه‌ای از عکس‌های تاریخی به جای مانده از رزمندگان استان چهارمحال و بختیاری با عنوان "در قاب خاطره‌ها" را برای علاقمندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۴۸۲۱۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۰

نوید شاهد - شهید "سّید جمعه موسوی" از جمله شهدای دفاع مقدس استان ایلام است که در تیرماه 1364 در منطقه عملیاتی مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. نوید شاهد ایلام در سالگرد شهادت به ذکر خاطره‌ای از وی می‌پردازد.
کد خبر: ۴۸۲۰۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۴

نوید شاهد - خانواده شهید «نادر حاتمی» در بیان خاطره از مردانگی شهید چنین می گویند: «زمانی که نادر نوجوان بود، پیرزنی در روستای بانروشان زندگی می‌کرد که باغ میوه داشت که تنها منبع درآمدش بود و چون پسران او در ایلام مشغول تحصیل بودند و کسی برای کمک در باغ نداشت. شهید در فرصت‌هایی که پیش می‌آمد به باغ پیرزن می‌رفت و در چیدن میوهای باغ به پیرزن کمک می‌کرد. ادامه خاطره را در نوید شاهد ایلام بخوانید.
کد خبر: ۴۸۱۸۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۱

پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد خراسان جنوبی خاطره گویی از زندگی شهید "برات تقابی" را منتشر می کند که در ادامه از علاقه مندان دعوت می‌کنیم این صوت را گوش کنند.
کد خبر: ۴۸۱۷۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۱

نوید شاهد - شهید "نادر محمدزاده‌ارشاد" از شهدای دوران دفاع مقدس است. در روایت خاطرات شهید "محمدزاده‌ارشاد"، خواهرش نقل می‌کند که مادرم در خواب دیده‎است او از آسمان آمده است. ادامه این روایت را بخوانید.
کد خبر: ۴۸۱۵۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹

نوید شاهد - شهید "عبدعلی منصوری" از جمله شهدای جنگ تحمیلی است که در بیست و ششم خرداد ماه 1365 در منطقه عملیاتی چنگوله به درجه رفیع شهادت نایل آمد که همزمان یک فرزند وی نیز در جبهه بود. نوید شاهد ایلام در سالگرد شهادت به ذکر خاطره‌ای از ماجرای خبر دادن شهادت پدر به پسر رزمنده می‌پردازد.
کد خبر: ۴۸۱۴۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۶

نوید شاهد - فرزند شهید "محمد علی ولیزاده"در ذکر خاطره‌ای از پدر می گوید: پدرم دو روز قبل از شهادتش خواب دیده بود همان جایی که عده زیادی پناه گرفته اند بمباران خواهد شد. ادامه این خاطره را در نوید شاهد ایلام بخوانید.
کد خبر: ۴۸۱۴۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۶

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 37 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: «نمی‌دانم دیدن آن دلاوران عاشق پیشه، چه بلایی بر سر دلم آورد که در یک لحظه تمام وجودم پر از عشق شد و با پشت پا زدن به نصیحت و اندرزهای عقل عافیت اندیش، تصمیم به ماندن گرفته و برای برداشتن سلاح و تجهیزاتم به سمت دوستان زنجانی برگشتم.»
کد خبر: ۴۸۱۴۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱

"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 36 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «سحرگاه خوش نسیم جنوب بود و دیدن چهره معصوم و دوست داشتنی سردار باکری آن هم در آنجا و آن لحظات خستگی و ناتوانی، چنان تحفه ارزشمند و روحیه بخشی بود که رزمندگان با شنیدن خبر، آن چنان سرشوق آمدند که بلافاصله گروه گروه در جلوی سنگر فرماندهی اجتماع کرده و با شور و هیجان فراوان چشم انتظار دیدن چهره زیبای فرمانده دل ها ، سردار مهدی باکری ‌شدند ‌‌‌.»
کد خبر: ۴۸۱۴۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۰

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 35 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: «صدای دستورات فرماندهان ارتشی و حرکت و جابجایی نیروها، سکوت و آرامش کانال را برهم زده و بچه ها یک به یک بیدار و با تحویل سنگر به مدافعان جدید به سمت جاده خاکی حرکت کردند.»
کد خبر: ۴۸۱۴۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 34 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «گیج و منگ گفتم : چیه احد جان ؟ حتماً بازم خبر ماندن مان در خط را آوردی ! برادر اسکندری خنده دلربایی کرده و گفت : خیر عباس جان ! این بار خبر تحویل خط را آوردم، بلند شو و زودتر آماده شو که گردان های جایگزین در راه هستند، با شنیدن خبر آن چنان خوشحال شدم که انگار واقعاً از قفس آزاد شده و یک بار سنگین از دوشم برداشته شد.»
کد خبر: ۴۸۱۳۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۸

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 33 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: «مات و مبهوت میدان نبرد بودم و داشتم به حوادث چند روز گذشته فکر می‌کردم که یکدفعه متوجه رزمنده مجروحی در وسط میدان شدم که با بلندکردن دست، استمداد کمک می‌کرد. از آن فاصله دور، تشخیص دادن دوست و دشمن بودنش اصلا امکانپذیر نبود.»
کد خبر: ۴۸۱۳۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۷

"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 32 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: « خدای قادر و توانا، آن چنان خوف عظیمی به قلوب شیطانی و بی ایمان کافران انداخته بود که دشمن بزدل و زبون با آن همه نیرو و تجهیزات و تسلیحات جدید و فوق مدرن چنان از دهها رزمنده خسته و بی رمق می ترسید و اصلاً جرات نزدیک شدن به خط را نداشت.»
کد خبر: ۴۸۱۳۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۶

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 31 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «در یکی از این جابجایی ها یکدفعه متوجه یک نفری شدم که چند صد متر پایین تر داخل سنگری نشسته و به طرز عجیب و مشکوکی تماشایم می کرد، به قدری گرد و خاک و خاکستر و دود باروت فضای کانال را فرا گرفته بود که چند متری هم با زور دیده می شد و برای همین هم اصلا قادر به شناسایی فرد مذکور نبودم، اما رفتارش خیلی عجیب بود.»
کد خبر: ۴۸۱۳۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۶

نوید شاهد - دوست شهید "محمدمهدی نجد" می‌گوید: «پدرش می‌خواست برای او یک خانه بسازد. او به پدرش می‌گفت: من خانه نمی‌خوام. شما به جای ساختن خانه برای من روی این جوی آب که محل رفت و آمد مردم است یک پل درست کن؛ تا مردم راحت تر رفت و آمد کنند. این کار ثوابش از صد تا خانه درست کردن بیشتره.» نوید شاهد سمنان در سالروز ولادت، مروری بر خاطرات این شهید والامقام داشته است که تقدیم حضور علاقمندان می‌شود.
کد خبر: ۴۸۱۳۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۵

قسمت نخست خاطرات شهید «ابوالفضل هاشمی»
هم‌رزم شهید «ابوالفضل هاشمی» نقل می‌کند: «ابوالفضل از روی کنجکاوی به سنگر اجتماعی بعثی‌ها نزدیک و هر چه با اشاره خواستم که برگردد اعتنا نکرد. چند لحظه با سکوت کامل زمین‌گیر شدیم. یکی دو ساعت از نیمه شب گذشته بود. نگهبان هم چند متر آن طرف‌تر مشغول نگهبانی بود. هر لحظه خوف این را داشتیم که نکند با رفتن به داخل سنگر لو برویم. چند لحظه بعد آمد و اشاره کرد حرکت کنیم...»
کد خبر: ۴۸۱۳۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۵

شهید "نوری احمد نژاد" در خاطراتش بیان می کند: وقتی در بیمارستان به هوش آمدم و به غذای بیمارستان اعتراض کردم، دکتر معالجم لبخندی زد و گفت: این غذایی که شما می خورید مخصوص کسانی است که از دنیای دیگر آمده اند، از صحبت های دکتر بیشتر رنجیدم و خواستم اعتراض کنم که برادرم با اشاره مرا به سکوت و آرامش دعوت کرد.
کد خبر: ۴۸۱۳۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۴

ویژه نامه فرمانده شهید "ناصر اشتری" جهت مشاهده و مطالعه علاقه‌مندان منتشر می شود.
کد خبر: ۴۸۱۳۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۴

در خاطره ای از زبان شهید "مهدی زارع" روایت شده است: «بعد از مدتها یاد من افتادی. دستمال نم دار را روی قاب عکسم کشیدی و گفتی: حالا ضامن کارمند از کجا پیدا کنم؟...» متن کامل خاطره ای ن شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۱۱۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۲