خاطره شهید سلیم ایزدی «4»
شهید «سلیم ایزدی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «صورت‌های تمام بچه‌های گردان نورانی بود مخصوصاً فرماندهان بچه‌های کم سال جوانان پيرمردان با ايمان قوی و راسخ می‌خواستند بگويند که حسين ما هم يار تو هستيم و...» قسمت چهارم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

صورت‌های نورانی قبل از عملیات

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «سليم ايزدی» ششم شهریور سال 1344 در خانواده‌ای مذهبی در شهرستان خرامه ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. دوران ابتدايی را در مدرسه خرامه و راهنمايی را در مدرسه امام سجاد(ع) و دبيرستان را در مدرسه شهيد بهشتی با موفقیت پشت‌سر گذاشت. سال 1361 با اوضاع وخيم جنگ و شهادت بسياری از دوستانش با گذراندن دوره‌ی مقدماتی آموزش از طرف بسيج خرامه به اهواز اعزام شد. سلیم پس از مبارزات با دشمن بعثی سرانجام 28 مهر ماه 1362 بر اثر اصابت تير به قلب و ترکش به دست راست به درجه‌ی رفيع شهادت نائل آمد. پيکر پاکش در گلزار شهدای خرامه به خاک سپرده شد.

متن خاطره قسمت «4» :

هر کس وصيت نکرده بود وصيت می‌کرد هر کس با کسی کينه داشت کينه را رفع می‌کرد خلاصه در شب‌های دعای کميل و توسل برادران يکديگر را در آغوش می‌گرفتند همديگر را می‌بوسيدند خود را مجهز می‌کردند در مقابل دشمن تا دندان مسلح و بی‌ايمان در مقابل مزدوران داخلی او کومله، دمکرات که چند روز قبل يکی از ماشين‌های برادران ما را به رگبار بسته بودند و خلاصه مثل اين که می‌خواهد محرم ديگری تکرار شود.

خلاصه صورت‌های تمام بچه‌های گردان نورانی بود مخصوصاً فرماندهان بچه‌های کم سال جوانان پيرمردان با ايمان قوی و راسخ می‌خواستند بگويند که حسين ما هم يار تو هستيم و جرمشان اين بود که می‌گفتند می‌خواهيم همچون حسين به زير بار نرويم.

خدايا اگر به جای اين رزمندگان کوه بود آب می‌شد در ذهن همه وصف می‌شد که محرم که نزديک است می‌خواهيم هرچه سريعتر برويم مظلومان را نجات دهيم می‌خواهيم به فرماندهی حسين زمان عملياتی انجام دهيم. آن‌ها کربلا می‌خواستند می‌خواستند بر سر مزار علی(ع) و بر سر مزار حسین(ع) آن علی(ع) که فريادش را به پيش رسول خدا می‌برد. خدايا ما ديگر طاقت اين ها را نداريم ما را نجات ده. والسلام.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده