نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - و خاطرات
شهدای قرآنی
یک روز در روستای ما می خواستند یک نفر را اعدام کنند. شهید علی به همراه دوستش شهید پاسندی، به دست و پای خانواده شاکی افتادند. و از آنها خواهش کردند که آن شخص را اعدام نکنند
کد خبر: ۴۵۴۹۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۴

دست به دعا شدیم که خدایا به عظمت خون شهداء بچه ها را کمک کن. وقتی که لباسهای غواصیمان را پوشیدیم هوا در حال تغییر کردن بود تا تاریکی هوا نم نم باران هم شروع شد. هیچوقت یادم نمیرود صفای نمازی که آنشب در سنگر خواندیم امام جماعت شهید(توکلی) بود.
کد خبر: ۴۵۴۹۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۳

خاطرات شهید «محمد رضا جعفریان»:
زمانی که جنازه شهید را آوردند یکی از همسایه ها خواب دید که شهید جلوی در ایستاده است و خرما تقسیم می کند من از همانجا مطمعن شدم که این استخوان ها مال شهید است
کد خبر: ۴۵۴۹۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۳

شهدای قرآنی
پسر جان این همه ما اصرار کردیم و به منزل سادات رفتیم چرا روزه خود را افطار نکردی هم آنها و هم تواز ثواب روزه بهره ببری
کد خبر: ۴۵۴۸۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۳

خاطرات;
شهید خسرو نجدی در 1339/10/09 در یک خانواده مذهبی در گناوه دیده به جهان گشود.شهید با تشکیل بسیج سپاه پاسداران به عضو این ستاد درآمد. وی با آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران با نام نویسی خود در بسیج در ردیف اعزامی های به جبهه قرار گرفت و سرانجام در تاریخ 1361/02/15 به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۵۴۸۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۲

خاطرات;
شهید غلامحسین بهرسی در 1344/01/01 در گناوه متولد شد.وی در فعالیت های مذهبی بسیاری شرکت می کردند و با شروع جنگ عازم جبهه های جنگ شدن و سرانجام در تاریخ 1366/02/16 در شلمچه به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۵۴۸۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۲

شهدای جهاد سازندگی
من الان در باغی هستم که در آنجا مشغول به کار هستم. و از نعمت فراوان برخوردار هستم. من قبلا از شهدا دور بودم ولی الان بسیار به آنها نزدیک هستم
کد خبر: ۴۵۴۷۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱

شهدای جهاد سازندگی
شهید وابستگی عجیبی به مادر خود داشت. همیشه در کارها حتی کارهای منزل کمک می کرد. مثلا وقتی مادرش می خواست نان بپزد لگن خمیر را روی سر می گذاشت. و تا نزدیکتنور می برد و مادرش نان را به تنور می چسباند. و او نان را می برد
کد خبر: ۴۵۴۷۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱

خاطرات شهید
شهید محمد حسین اکبریان پانزدهم تير 1347، در محله ده­آباد از توابع شهرستان ميبد به دنيا آمد.به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و يكم ارديبهشت 1365، با سمت تك‌تيرانداز در فكه بر اثر اصابت تركش به سينه، شهيد شد.
کد خبر: ۴۵۴۶۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱

در مجله همشهری که در بیست و نهم دی ماه سال 1387 از این شهید در صفحه بوی باران چاپ کرده است امروز در سایت نوید شاهد باز نشر شد، می خوانید؛
«صبح ها می رفتم سرکار و غروب برمی گشتم. گاهی می دیدم که محمود در اتاق نشسته و مشغول خواندن قرآن است. او به این کار علاقه زیادی داشت. حضور در مسجد حال و هوایش را عوض می کرد. در آّبدارخانه مسجد می ایستاد و بعد از اقامه نماز به نمازگزاران چای می داد.»
کد خبر: ۴۵۴۶۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱

خاطراتی از شهید سید مهدی شاهچراغ
دو سه روزي مانده بود به عمليات كه من و مهدي در بالاي تپه اي نشسته بوديم بعد از چند لحظه ديدم كه مهدي به يك نقطه خيره شده و وقتي دو سه بار او را صدا زدم او به من طعنه اي زد و گفت ساكت باش آقا دارد صحبت مي كند و بعداً كه از مهدي خواستم ماوقع را تعريف كند گفت آقا با اشاره دست به من فرمود كه خرمشهر با خون شما آزاد خواهد شد
کد خبر: ۴۵۴۶۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱

شهید اکبر منصوری یکم مرداد سال 1338 در خانواده فقیر ساکن در محله نایب آقا در زنجان به دنیا آمد او چهارمین و آخرین فرزند خانواده احمد منصوری بود و یک برادر و 2 خواهر داشت.
کد خبر: ۴۵۴۶۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱

شهدای جهاد سازندگی
او حتی بیشتر از ساعات اداری کار می کرد و هیچ وقت اعتراضی نکرد. گاهی بعد از نیمه های شب در حالی که از خستگی نای صحبت کردن نداشت به خانه می آمد. بعد از کار هم همکاران خود را به منزلشان می رساند
کد خبر: ۴۵۴۶۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱

در گفتگوی نوید شاهد هرمزگان با مریم داج خواهر شهید محمد داج و همسر شهید اسدالله رئیسی
مریم داج خواهر شهید سرافراز محمد داج و همسر شهید والامقام اسدالله رئیسی می باشد . وی در گفتگوی صمیمی با نوید شاهد هرمزگان به بیان خاطرات و خصوصیات اخلاقی برادرش پرداخت است که متن این گفتگو در ادامه منتشر می گردد.
کد خبر: ۴۵۴۶۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱

اولين قدمي که در پادگان گذاشتم اولين کلامي که فرمانده به ما گفت اين بود؛ آيا شما به چه انگيزه اي آمده ايد و بعد فرمود : ما دو انگيزه داريم يکي انگيزه شيطاني و ديگري انگيزه الهي ما همه فکر مي کرديم که جواب بدهيم و بعد خود فرمانده به ما گفت شما به عقيده الهي آمديد. آري انگيزمان همين بود که فرمانده فرمود .
کد خبر: ۴۵۴۶۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱

مهناز فتاحی از نگارش خاطرات زندگی‌خود از بدو تولد خبرداد و گفت: این اثر در حال ویرایش نهایی است و قرار است از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب شود.
کد خبر: ۴۵۴۵۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۸

خاطراتی از شهید ابوالفضل حیدری
درهنگام عمليات در كنار شهيد حاج ابوالفضل بودم كه به من گفت فلاني نكند من شهيد شدم بترسي و يا قدم عقب بگذاري وقتي شهيد شدم كلاهم را بر روي صورتم مي كشي (شهيد بزرگوار اغلب كلاه نخي كرم رنگ بر سر داشت) و چنان پايت را روي من (قلبم) مي گذاري و جلو مي روي كه من جلو رفتن تو را احساس كنم.
کد خبر: ۴۵۴۵۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۸

«محمدحسین چینی‌پرداز»؛
محمدحسین چینی‌پرداز آزاده جانباز هشت سال دفاع مقدس، خاطرات تلخ دوران اسارت را در کتاب «61» روایت کرده است.
کد خبر: ۴۵۴۴۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۵

خاطرات خود نوشت شهید «هادی محمدنفری» منتشر شد؛
شهید هادی در جواب گفت این عکس را برای روی حجله شهادتم میخواهم عکاس با تعجب گفت برادر تو را بخدا قسم این حرف را نزن (اول امتناع کرد و بالاخره عکس را انداخت) و بالاخره همان عکس بر روی ججله اش آویزان شد.
کد خبر: ۴۵۴۳۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۶

خاطراتی از شهید ابوالفضل حیدری
به همديگر گفتند كه نياز به فال نيست ابوالفضل نوراني شده و فردا از جمع ما عروج خواهد كرد در همان شب بعد از پايان جمع دوستانه به او گفتيم بيا تا وصيت نامه را بنويسيم فردا شايد ديگر اين مهماني كوچك را ترك بگوئيم و به مهماني بزرگ نائل شويم و او با لبخندي مليح گويي كه از عروجش خبر داشت پاسخ مرا داد
کد خبر: ۴۵۴۰۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۶