روایتی خواندنی از شهید «حمیدرضا ذوالفقاری» منتشر شد
امدادگر ، امدادگر ، عجله کن ترکش به سرش خورده ، داره ازش خون می ره. چیزی نیست الان برت می گردونیم عقب . اسمت چیه ؟ حمید سرت خیلی درد می کنه ؟ مهم نیست سر می خوام چکار تنتون سالم باشه . چند سالته ؟ هجده سال سه ماهه اینجا توی گردان ... خیلی خوب زیاد صحبت نکن برات بده حاج احمد کمک کن بزارمش روی برانکارد . تیر به جمجمه ش آسیب رسونده ...