به مناسبت 22 اسفند روز بزرگداشت شهدا، نمايش خيابانى «آمل» روزهاى چهارشنبه 22 و پنجشنبه 23 اسفند 97 در شهرستان آمل توسط گروه فرهنگى هنرى «همايش آراى سبحان» اجرا خواهد شد.
کتاب شهدای فجر مازندران نوشته علی اكبر خاوری نژاد در 144 صفحه به نگارش زندگی نامه 80 شهيد فجر انقلاب اسلامی استان پرداخته. نويسنده در اين كتاب بعد از مقدمه به بيان تاريخ نگاری انقلاب اسلامی از دوازدهم بهمن ماه تا بيست و دوم بهمن ماه پرداخته است.
آئین تجلیل از «احمد دهقان» در استان البرز برگزار می شود؛
حوزه هنری البرز و اداره کل کتابخانههای عمومی استان البرز با همکاری سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری کرج آئین چهل قلم و تجلیل از نویسندگان مطرح و برجسته کشور احمد دهقان را برگزار میکنند.
کتاب رازهای چفیه (پرواز پروانه ها) به قلم جانباز «حاج زین العابدین غلام» با ویراستاری «سمیه نریمانی» و «زینب سادات هادی» صفحه آرایی مهدی نحوی» و و طرح جلد «حامد بیابی» تدوین شده است.
یک نویسنده کتاب های شهدا و دفاع مقدس معتقد است: مقوله ی جنگ مربوط به همه مردم می شود هر چه قدر قلم و نشر توانمند باشد به راحتی می تواند مخاطب خود را به سمت کتابخانه ها روانه کند.
همایش پیشکسوتان جهاد و مقاومت مازندران با حضور بیش از 1200 پیشکسوت دفاع مقدس و با سخنرانی سردار«رستم قاسمی» در آمل برگزار شد، و از کتاب «هزارههای پایداری» به نویسندگی «علیاکبر عنایتی» رونمایی شد.
در مراسم پانزدهمين يادواره 216 شهيد بخش چهاردانگه سارى كه پنجشنبه يكم شهريور ماه 97 در روستاى «ولويه عليا» برگزار گرديد، از كتاب «از ولادت تا شهادت» توسط استاندار مازندران رونمايى شد.
به بهانه ارتحال مرحومه شهربانو ثمنى مادر شهيدان «يزدان خواه»
كتاب «ميشه پرنده شد» با نويسندگى على اكبر خاورى نژاد است كه مرورى دارد بر زندگى شهيدان يزدان خواه و عمليات كربلاى چهار، كه كارى از بنياد شهيد و امورايثارگران استان مازندران مى باشد.
شهید آوینی به دلیل نگاه و سبک منحصر به فردش نزد منتقدان سینمای جهان از اعتباری خاص برخوردار است. این نگاه آوینی به مسئله جنگ هشت ساله توانسته تا حد زیادی موضع ایران را در نزد روشنفکران جهان تبیین کند.
صوت قرآن رضا در فضا می پیچد : « اذا الشمس کورت . و اذا النجوم انکدرت . و اذا الجبال سیرت . و اذا العشار عطلت ... و اذا المووده سئلت . بای ذنب قتلت . »
انعکاس صدا همه جا را در خود گرفته . انگار تمام بیابان با او هم نوا شده اند . تمام بیابان و هر چه در آن است : گوشت و استخوان و پلاک !
تلاش می کنم تا از میان جمعیت خودم را به خانه برسانم . از دیدن دیوار خراب شده خانه و سقف ریخته شده بیشتر وحشت می کنم . با صدای بلند مامانم را صدا می زنم : « مامان ! مامان ! کجایی مامان ؟ » می خواهم بروم توی خانه که آقای حسینی دستم را می گیرد : « کجا می ری محسن ؟ صبر کن ! » . با گریه می گویم :