همسر شهید تعریف میکند: «گفتم «رضا، رضا» از دیدن ما در آنجا تعجب کرد و من فوراً از او پرسیدم «محمد کجاست؟» رضا گفت «شما اینجا در منطقه چه کار میکنید؟ منطقه جنگی است نباید میآمدی»»
فرزند شهید تعریف میکند: «مادرم برایم تعریف میکرد که در خواب، پدرم را ملاقات میکند و پدرم به مادرم گفته بود «من در طول مراسم با شما خواهم بود و از همه چیز باخبرم و حتی به شما در پذیرایی مراسم کمک میکنم...»»
مادر شهید تعریف میکند: «در یکی از شبها خواب دیدم که همان بانوی قد خمیده و همان دخترها پیش من آمدند و گفتند مادرجان ناراحت نباش و من در جواب گفتم ناراحت نیستم بلکه افتخار میکنم که غلام من برای خدا برود.»
پسر عمه و همرزم شهید تعریف میکند: «شهید جزء افرادی بود که همیشه در جبهه برای هر کاری داوطلب میشد و خودم شاهد بودم که هر وقت فرمانده دستور میداد که چه کسی حاضر است برای گشت شناسایی یا کانال زدن برود، شهید همیشه پیش قدم میشد و ...»
همسر شهید تعریف میکند: «جنازه شهید پیدا نشد و این بیشتر ناراحتم میکند ولی وقتی یاد بینشانی و خاموشی قبر بیبی دو عالم میافتم، قلبم آرام میگیرد...»
همسر شهید تعریف میکند: «با من و فرزندانش در شب شام غریبان که برای اجرای مراسم ویژه این شب میرفتیم که در نزدیکی سه راه دلگشا ناگهان دیدم از زمین و آسمان گلوله میبارد ...»
فرزند شهید تعریف میکند: «مبتلا به مشکل حنجره بود و به مدت چندین ماه نمیتوانست با کسی ارتباط برقرار کند و دکتر در بهبودی ایشان دچار مشکل شده بود. شهید در خواب...»
پدر شهید تعریف میکند: «بار خود را برای تمام کردن سربازی بست و رفت. در آن جا بود که تصمیم خود را برای رفتن به جبهه، نهایی کرد و با فرستادن نامهای به همسرش ما را از تصمیمش با خبر ساخت.»
مادر شهید تعریف میکند: «پسری دلسوز و مهربان بود. به تمام مردم محلهمان کمک میکرد، بخاطر همین گاهی وقتها از بس کمکهایش زیاد بود از سوی خانواده مورد سرزنش قرار میگرفت.»
پدر شهید تعریف میکند: «شهریار میگفت «ما میرویم تا راه کربلا را باز کنیم، خیلی از ماها باید شهید شوند تا راه کربلا باز شود، آن وقت شما میتوانید به کربلا بروید.»»
پدر شهید تعریف میکند: «صدا به طوری واضح بود که تمام جمع متوجه صدا میشدند. بار آخر بود که شهید عبدالله، مانع از فرستادن دوستانش شد و گفت «مثل اینکه امشب شب شهادت من است»»
پدر شهید تعریف میکند: «وقتی دیدند او انسان متدین و خوبی است او را به عنوان معاون پایگاه بندر منصوب کردند. یادم هست که همیشه تاکید میکرد که ما باید با قاچاقچیان مبارزه کنیم.»