نوید شاهد: در شرايطي كه بيداري در دل تاريك شب، برادارن ما را تهديد مي كرد، فرزند برومند شهيد عالي مقام، رهرو راه حسين(ع)،شهيد محمود امجديان، بدون اعتنا اكثر شبها، تا صبح بيدار مي ماند و در مقابل خستگي روز، خواهش ما اين بود كه همانند بقيه برادرانت شب را به استراحت بپردازد. ولي به حق خانهْ خدا و به حق صاحب اين ايام، آقا حسين بن علي (ع)، در هر لحظه اي از لحظات شب كه چشم را باز مي كردي، محمود را رو به قبله، سر به زانو، يا در حال سجده و در حال خواندن قرآن مي ديدي.
نوید شاهد: در اردوگاه موصل بوديم. معولاً گاه و بيگاه اردوگاه يا يك آسايشگاه را تنبيه مي كردند. مثلاً آْسايشگاهي كه صد و پنجاه اسير در آن زندگي مي كردند، دستشويي را بيست و چهار ساعت روي اين صد و پنجاه نفر مي بستند و تنها يك مرتبه باز مي كردند و در همين يكبار هم موقع رفت و برگشت،با كابل بچه ها را مي زدند و بدرقه مي كردند. در يكي از موارد كه همهْ اردوگاه را تنبيه كرده بودند، نوبت آسايشگاه مقابل ما بود كه به دستشويي بروند. نگهبانهاي عراقي با كابل كنار هم ايستاده بودند و حدود ده، دوازده نفر از بچه ها بايد از كنار آنها رد مي شدند.
نوید شاهد: يك جانبازي كه از ناحيهْ پا مجروح بود، زياد زجر مي كشيد. به گونه اي بود كه خطر تهديدش مي كرد كه پايش را قطع كنند. خيلي زجر مي كشيد. ايشان مي خواست آزاد شود. به هر صورتي كه بود خودش را رساند پشت پنجرهْ ما. گريه مي كرد:"حاجي! فلاني(اسمش را فررموش كرده ام) اين قدر به من محبت كرده كه اگر مادر بود خسته مي شد، ولي اين خسته نشد و محال بود برادر تني اينقدر به من خدمت كند.
نوید شاهد: من يادم هست كه يك نفر حتي مقيد بود كه در شب سرفه هم نكنند و اگر سرفه اش مي گرفت دستش را جوري مي گرفت جلوي دهانش كه با صداي سرفهْ او مبادا كسي بيدار شود. تا اين اندازه برادران ما نسبت به هم احساس خيرخواهي داشتند.
نوید شاهد: هر چه اسارت طولاني تر مي شد به جاي اينكه ناهنجاريها بيشتر شود و صبر و تحمل كمتر شود و اسارت و نگرانيهاي روحي بيشتري به بار بياورد ،انسان مي ديد كه درست، عكس اين مسأله پيش مي آمد. همان طور كه صليب گفته بود:"ما تعجب مي كنيم هر چه اسارت طولاني تر مي شود آرامش شما بيشتر و نگرانيهاي شما در اسارت كمتر مي شود.
نوید شاهد: عصر بود كه صداري سوت آمار زده شد. دستهْپنجاه نفري ما به صف ايستاده بودند. چند افسر عراقي از روي ليست نام بچه را مي خواندند و بعد از شناسايي مختصر:"سب الامام"!! فقط همين يك جمله را مي خواستند:" به امام توهين كنيد تا از شكنجه در امان بمانيد."
نوید شاهد: يكي از كساني كه به اسارات داشمن درآمده بود فردي بود لاابالي و بي بندوبار كه شايد در تمام طول عمرش اهل نماز خواندن هم نبود و از اخراجيهاي ارتش در زمان طاغوت بود؛ يعني در زمان طاغوت، او را به خاطر ضعف هاي اخلاقي كه داشت اخراج كرده بودند. بعد از پيروزي انقلاب هم اهل اينكه به ارتش بازگردد نبود.
آزادگان ، با ایمان راسخ خود در برابر همه فشارهای جسمی و روحی دشمنان ایستادند و روابط اجتماعی جامعه کوچک اردوگاهی خود را بر پایه اخلاق حسنه بنا نهادند و از شکنجه های مزدوران بعث هراسی به خود راه ندادند...
لحظه لحظه های اسارت در بند رژیم بعث با عبور از تونل سهمگین، زدن های بی شرمانه، تا کتف زیر خاک زدن در زیرآفتاب و... همه رسم مهمان نوازی عراقی های از اسرای ایرانی همچون سید ربیع سیادت پور بود.
حدود دو نیم شب بود که درب آسایشگاه باز شد و دوستان برای رفتن به کربلا دست از پا نمی شناختند. بالاخره انتظار بسر رسید و ماشینها به داخل اردوگاه آمدند و ما را سوار کردند و بسوی میعادگاه عشق عازم شدیم.
نوید شاهد از کرج : در خلال يكي از اين رفت و آمدها به جهت برطرف ساختن مايحتاج و گرفتن حمام اين شهر و پايگاه در رفت و آمد بوديم كه كمين كموله و دمكرات قرار گرفتيم..
زادگان عزیز هنگام ورود به کشور در مواجهه با دو رویداد اندوهگین شدند، یکی رحلت جانگداز بنیانگذار جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی(ره) و دوم شهادت و مفقود بودن پیکر برخی از همرزمان خود خصوصا یارانی که در سختترین شرایط اسارت به شهادت رسیده بودند.
مرحوم حجت الاسلام ابو ترابی نماینده سابق مقام معظم رهبری در امور آزادگان شهدا بسیارند ، همه مایه عزت و افتخارند ولی این شهید آزاده که مدتی در اسارت درخدمتشان بودیم ، شهید خلیل فاتحی ، گل سر سبد شهدا بود ...