گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «محمدرضا مرادی»
«محمد رضا مرادی» میگوید: به صورتم دست زدم دیدم دارد خون می آید دوستانم هول شده بودند و پشت سر هم میگفتند: محمد شهید شد. راه و رفت و آمده بسته شده بود برف زیادی میآمد. همه دورم را گرفته بودند و میگفتند: شهید میشود و تا به بیمارستان نمی رسد من هم این را که شنیدم به هر زحمتی بود بلند شدم.