شهید مهدی شالباف - صفحه 2

شهید مهدی شالباف

شهیدی که زیارت مزار شهدا را ترک نمی‌کرد!

با توجه به اینکه او دستش مجروح بود و در سرما هم بسیار اذیت می‌شد، ولی زیارت مزار شهدا را ترک نمی‌کرد. بار‌ها شاهد بودم که وی مظلومانه از کنار دیوار به طرف مزار شهدا رفته و شدیداً اشک می‌ریخت! نمی‌دانم چه آرزویی داشت؟ ولی مطمئن هستم با صداقتی که در وجودش بود به آرزویش رسید ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

خاطرات / حذف ضایعات نان در جبهه!

«روزی که شالباف مسئولیت گرفت و آن همه نان خشک را دید، مدتی نان برای جبهه نیاورد. نان خشک‌های قابل استفاده را آب می‌زد و برای برادران می‌فرستاد تا همه نان‌ها را به خورد بچه‌ها داد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

خاطرات / از خنده روده بُر شدیم!

«بابا وقتی من را دید، تازه فهمید که مجروح شدم! بعد از احوالپرسی کردن گفت: پسرم مجروح شدی! و بعد به شوخی گفت: من دیدم چند روزی سر سفره نیستی! پس جبهه رفته بودی؟ ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "مهدی شالباف" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
طراحی و تولید: ایران سامانه