خاطرات جانبازان 70 درصد

آخرین اخبار:
خاطرات جانبازان 70 درصد
خاطرات شفاهی جانباز ۷۰ درصد «رسولی»:

فیلم | همسران جانبازان ایثار را در سکوت معنا کردند

«سید محمود رسولی»، از جانبازان ۷۰ درصد استان قزوین با یادآوری سال‌های پس از جنگ می‌گوید: همه زحماتم از نظافت و رفت‌وآمد تا پرستاری و مراقبت بر دوش همسرم بود و مانند بسیاری از همسران جانبازان، ایثار را در سکوت معنا کرد ...» از شما دعوت می‌کنیم نظاره‌گر فیلم این روایت باشید.
در گفت‌و‌گو با نوید شاهد قزوین مطرح شد

از تاریکی چشم‌ها تا روشنایی دل؛ روایت جانباز بصیر 70 درصد «علی ملک‌محمدی»

جانباز ۷۰ درصد «علی ملک‌محمدی»، در انفجار مین دشمن، هر دو چشمش را از دست داد، اما هیچ‌گاه امید و ایمانش خاموش نشد. وی امروز با وجود رنج‌های جسمی، از صبوری، ایثار و رضایت قلبی سخن می‌گوید؛ روایتی از تاریکی ظاهری و روشنایی درونی، که همزمان با بزرگداشت هفته دفاع مقدس از نظرتان می‌گذرد.
جانباز ۷۰ درصد «علی‌اصغر هادی»:

قطع پایم پایان زندگی نبود، آغاز مسیری تازه بود

جانباز ۷۰ درصد «علی‌اصغر هادی» می‌گوید: بعد از عملیات مرصاد، با وجود قطع عضو و درد‌های جسمی، خود را بازنده نمی‌داند؛ بلکه راهی تازه برای زندگی یافته و جانبازی را فرصتی برای رشد روحی و رضایت درونی می‌خواند.
در گفت‌وگو با نوید شاهد قزوین مطرح شد

از بازی‌های کودکی تا عملیات مرصاد؛ داستان زندگی جانباز «علی‌اصغر هادی»

«جانباز ۷۰ درصد علی‌اصغر هادی»، خاطرات شیرین کودکی، دوران سربازی و نقش خود در پشتیبانی رزمی جبهه را برای «نوید شاهد قزوین» روایت کرد و از اهمیت خدمت در پشت صحنه نبرد گفت.
جانباز ۷۰ درصد «محمدحسین باباحسین‌پور»:

دو روز بر زمین ماندم همه فکر کردند شهید شده‌ام

«جانباز ۷۰ درصد محمدحسین باباحسین‌پور»، نوجوانی ۱۶ ساله از قزوین، در نخستین اعزام خود به جبهه در عملیات خیبر مجروح شد. وی دو روز بر زمین ماند، همه فکر کردند شهید شده است، اما ایشان نه تنها زنده بازگشت بلکه امروز با یادآوری رنج‌ها و ایستادگی‌های خود، از سختی‌های جبهه و پس از آن سخن می‌گوید.
جانباز «آذربایجانی‌خورهشتی» در گفت‌وگو با نوید شاهد قزوین:

برادرم شهید شد، خودم از سردخانه بازگشتم و دوباره زنده شدم

چهارم آبان ۱۳۶۶، دو برادر شانه‌به‌شانه راهی جبهه شدند. یکی به شهادت رسید و دیگری با بدنی آغشته به ترکش، از سردخانه بازگشت و دوباره زنده شد. جانباز ۷۰ درصد «حسین آذربایجانی‌خورهشتی»، سال‌ها بعد هنوز خاطره آن روزها را با بغض و اشک روایت می‌کند؛ روزهایی که میان مرگ و زندگی در رفت‌وآمد بود.
جانباز ۷۰ درصد «تقی قشلاقی‌اصل» در گفت‌و‌گو با نوید شاهد قزوین:

وقتی خواب دویدن جانبازی به کابوس بی‌پا در بیداری تبدیل شد

در خواب دید می‌دود، صبح که بیدار می‌شد پایش نبود، تازه معنای جانبازی را لمس می‌کرد. اما ایمان، صبر و همراهی خانواده، جانباز ۷۰ درصد «تقی قشلاقی‌اصل» را دوباره به زندگی برگرداند.

روایت صبر و درد؛ زندگی جانباز ۷۰ درصد «مهدی کاوه»

«مهدی کاوه» هنوز هم با عفونت جمجمه و درد‌های مزمن زندگی می‌کند، اما ایمان و صبوری‌اش باعث شده هیچ‌گاه از مسیر ایثار فاصله نگیرد.
در گفت‌و‌گو با جانباز «آذربایجانی‌خورهشتی» مطرح شد

از تظاهرات محله‌های قزوین علیه رژیم شاهنشاهی تا جبهه‌ها

جانباز ۷۰ درصد محمدحسین آذربایجانی‌خورهشتی و هم کلاس سرلشکر خلبان شهید «عباس بابایی»، کودکی‌اش را در محله‌های قدیمی قزوین گذراند؛ همان کوچه‌هایی که بعد‌ها صدای انقلاب و تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی در آن پیچید و جوانانش راهی جبهه شدند.
جانباز ۷۰ درصد «اسدالله آشوری»:

دوست داشتم از تشنگی، پنبه را بجوم

«به دکتر گفتم تشنه‌ام، دکتر به پرستار گفت: «فقط لب‌هایش را خیس کنید.» پرستار پنبه‌ای خیس می‌کرد و روی لب‌هایم می‌زد، ولی تشنگی آنقدر شدید بود که دوست داشتم پنبه را بجوم.» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات جانباز ۷۰ درصد «اسدالله آشوری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

ناگفته‌های جانباز «محمد صالحی» از نقش مردم انقلابی روستا‌ها در پیروزی انقلاب

«یک روز مبارزان انقلابی از روستاهای مختلف در روستای سگزآباد جمع شده بودیم که نیرو‌های شاهنشاهی با باتون و وسایل جنگی آمدند، مبارزان انقلابی را متفرق کنند و گفتند اگر پراکنده نشوید تیراندازی می‌کنیم ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های جانباز ۷۰ درصد «محمد صالحی» از نقش مردم انقلابی روستا‌ها در پیروزی انقلاب اسلامی است که تقدیم حضورتان می‌شود.
گفت و گو با جانباز 70 درصد «سید محمود رسولی»

سرباز قزوینی که «آچار فرانسه جبهه‌ها» بود/ ادامه زندگی با وجود همسرم امکان پذیر شد

دو ماه مانده بود سربازی‌ام تمام شود، یک هفته مرخصی گرفتم و به منزل آمدم مراسم عروسی را برگزار کردم مجدد به جبهه رفتم تا پایان خدمتم را به پایان برسانم که مجروح شدم. بعد از مجروحیتم فرزندم به دنیا آمد.
جانباز ۷۰ درصد «اطلس‌باف»؛

فیلم | دفاع مقدس دوره طلایی در تاریخ کشور است

جانباز ۷۰ درصد «مرتضی اطلس‌باف»، طی مصاحبه‌ای با نوید شاهد استان قزوین، دوران دفاع مقدس را دوره طلایی تاریخ کشور ایران دانست. از شما دعوت می‌کنیم نظاره‌گر فیلم این مصاحبه باشید.
جانباز «محمدحسن رادمنش» در گفتگو با نوید شاهد:

هر لحظه که می‌گذشت جانم با خونریزی درمی‌آمد

«تیری که به پایم اصابت کرده بود انگاری به پایم نخورده، به قلبم خورده بود. هر لحظه که می‌گذشت جانم با خونریزی درمی‌آمد. گردنم، شال گردن بود، آن را محکم روی زخمم پیچیده و بستم. اما خونریزی همچنان ادامه داشت، این بار چفیه را باز کردم و محکم بستم. ثانیه‌ها که بیشتر می‌گذشت، بیشتر بی‌حال می‌شدم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی جانباز ۷۰ درصد «محمدحسن رادمنش» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
جانباز ۷۰ درصد «مرتضی شعبانی» در گفتگو با نوید شاهد قزوین:

دانشجوی ۲۰ ساله بودم که جانباز ۷۰ درصد شدم

«از آنجایی که مشتاق رفتن به جبهه بودم. تحمل نداشتم بزرگ شوم تا بروم. به همین دلیل شناسنامه‌ام را دستکاری کردم تا بزرگتر شوم، برای انجام این کار، ابتدا کپی شناسنامه را گرفتم، تاریخ تولدم را که ۱۶ ساله بود، دستکاری و دو سال بزرگتر کرده و ۱۸ ساله کردم تا بتوانم به جبهه اعزام شوم. دوم دبیرستان برای اولین بار با عنوان بسیجی از لشکر ۱۶ زرهی قزوین به جبهه اعزام شدم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی جانباز 70 درصد «مرتضی شعبانی» است که از دوران دانش‌آموزی تا دوران دانشجویی در جبهه بود، تقدیم حضورتان می‌شود.
جانباز بصیر «رحیمی‌شال» در گفتگو با نوید شاهد قزوین:

دلم برای رفتن به جبهه پر می‌زد / شرمنده‌اش نکن بگذار برود

«در ۱۳ سالگی عضو بسیج شال شدم. طی یک سالی بود که در بسیج ثبت‌نام کرده بودم، ۳ بار اقدام کردم که به جبهه اعزام شوم، اما هر بار با مخالفت‌های پدرم مواجه می‌شدم و پدرم می‌گفت صبر کن برادرت از جبهه بازگردد و بعد شما برو. اما من تحمل صبر کردن نداشتم و دوست داشتم در جهت انجام وظیفه به جبهه بروم. از طرف دیگر وقتی پیکر مطهر شهدا را به روستا می‌آوردند بیشتر دلم برای رفتن به جبهه پر می‌زد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی جانباز ۷۰ درصد بصیر «محمدعلی رحیمی‌شال» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
خاطرات جانباز «آذربایجانی‌خورهشتی» در گفتگو با نوید شاهد؛

زنده بودم اما من را به سردخانه بیمارستان بردند

«پرستار با دیدن من گفت: این مجروح از بین رفتنی است، دیگر به عمل کردنش نمی‌ارزد، چرا عملش کنیم. از نظر آنها، من تمام کرده بودم لذا مرا به سردخانه بیمارستان انتقال می‌دهند. ۴۵ دقیقه تا یک ساعت در سردخانه بودم، دو نفر از کارکنان بیمارستان که جنازه‌ای را به سردخانه می‌آورند موقع برگشت می‌بینند انگشت بزرگ پای من، تکان کوچکی می‌خورد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی شهید زنده «محمدحسین آذربایجانی‌خورهشتی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
خاطرات جانباز 70 درصد اسدالله آشوری در گفتگو با نوید شاهد

زن بگیرم یا نگیرم، به جبهه می‌روم

«برادرم به پدرم موضوع جبهه رفتنم را گفت، اما پدر مخالفت کرد. برادرم به پدرم پیشنهاد می‌دهد برای اسدالله زن بگیرید تا با تشکیل خانواده و بچه‌دار شدن، رفتن به جبهه را از یاد ببرد. خانواده پیشنهاد زن گرفتن را به من دادند، اما من گفتم زن بگیرم یا نگیرم به جبهه می‌روم. با این وجود برایم خواستگاری رفتند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی شهید زنده «اسدالله آشوری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

مسابقه کتاب‌خوانی «اصحاب درد» برگزار می‌شود

مسابقه کتاب‌خوانی «اصحاب درد»؛ خاطرات جانبازان ۵۰ تا ۷۰ درصد شهرستان‌های سمنان، مهدی‌شهر و سرخه به مناسبت هفته کتاب و کتاب‌خوانی برگزار می‌شود.
معرفی کتاب؛

«اصحاب درد»؛ خاطرات ۴۹ جانباز ۵۰ تا ۷۰ درصد شهرستان‌های سمنان، مهدیشهر و سرخه

نوید شاهد - کتاب «اصحاب درد» به قلم زهرا شاهینی، گزیده‌ای از خاطرات ۴۹ جانباز ۵۰ تا ۷۰ درصد شهرستان‌های سمنان، مهدیشهر و سرخه است.
طراحی و تولید: ایران سامانه