خاطره شهيد منوچهر الهياری «5»
شهيد «منوچهر الهياری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « بزرگترين ما 20 سال داشت و موقعی که ديدند بيست نفر از آن ها تسليم بچه 13 يا 14 ساله شده‌اند خودشان هم خنده‌شان گرفت...» قسمت پنجم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

سربازان صدام در چنگ دانش آموزان

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «منوچهر الهياری» یکم مرداد سال 1338 در سیاه چادرهای عشایری در میمند چشم به جهان گشود. 7 ساله بود که برای گذراندن دوران تحصیلی راهی روستای شبانکاره شد. پس از گذراندن دوره ابتدایی به فیروزآباد رفت و موفق به اخذ مدرک ديپلم شد. فروردین سال 1361 پس از گذراندن دوره آموزشی راهی جبهه جنگ شد و سرانجام 11 آبان سال 1361 در عملیات محرم، جبهه عين خوش بر اثر اصابت ترکش به سر به شهادت رسید.

متن خاطره «5» : سربازان صدام در چنگ دانش آموزان

آری به وعدگاه رسيديم تانک سوخته‌ای بود که چند متر بعد از آن اولين سنگر دشمن قرار داشت و فرمانده به نشانی حمله دست تکان داد و يکی از برادران با صدای الله اکبر اولين نارنجک دستی را به طرف آن پرتاب کرد و بر زمين غلطيد و دشمن با صدای اولين تکبير پا به فرار گذاشت و برادرمان هم ماموريتش تمام شد و به لقاءالله پيوست.


آری همان صدای تکبير بود که يارای مقاومت را از دشمن صلب کرد و ما شروع کرديم به تيراندازی و رگبار گلوله‌های دشمن و خودی باريدن گرفت و ما همچون به قلب دشمن پيش می‌رفتيم و حتی پشت سرخود را هم نگاه نمی‌کرديم.

آری شروع حمله ما از کنار رودخانه نيستان بود و آخرش هم پل سابله دست راست بستان يعنی غرب بستان بلی فوج اسرای دشمن زياد بود که حتی نفر برای تخليه آن‌ها کم داشتيم.

وقتی که دشمن ما را رو به روی خود ديد غرق حيرت شد. همه بچه‌هايی بوديم که بزرگترين ما 20 سال سن داشت و موقعی که می‌ديدند که بيست نفر از آن‌ها تسليم بچه 13 يا 14 ساله شده‌اند خودشان هم خنده‌شان گرفت.

انتهای متن/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده