خاطره شهید سلیم ایزدی «3»
شهید سلیم ایزدی در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «به انديمشک که رسيديم ساعت 8 شب بود. شام را در انديمشک خورديم و بعد از کمی استراحت به سوی عين خوش حرکت کرديم. بعد از عبور از پل کرخه چيزهای بسيار ديديم که...» قسمت دوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

گویا محرمی دیگردر پیش است

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «سليم ايزدی» ششم شهریور سال 1344 در خانواده‌ای مذهبی در شهرستان خرامه ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. دوران ابتدايی را در مدرسه خرامه و راهنمايی را در مدرسه امام سجاد(ع) و دبيرستان را در مدرسه شهيد بهشتی با موفقیت پشت‌سر گذاشت. سال 1361 با اوضاع وخيم جنگ و شهادت بسياری از دوستانش با گذراندن دوره‌ی مقدماتی آموزش از طرف بسيج خرامه به اهواز اعزام شد. سلیم پس از مبارزات با دشمن بعثی سرانجام 28 مهر ماه 1362 بر اثر اصابت تير به قلب و ترکش به دست راست به درجه‌ی رفيع شهادت نائل آمد. پيکر پاکش ابتدا در گلزار شهدای خرامه به خاک سپرده شد.

متن خاطره قسمت «3»: گویا محرمی دیگر در پیش است

حدوداً ما تا ساعت یک بعدازظهر حرکت کرده بوديم و در مقر ناهار خورديم. ساعت 13:30 بعدازظهر حرکت کرديم. حدود 30 اتوبوس به سوی غرب حرکت می‌کرد. ساعت 4 بود که به شهر پل دختر رسيديم و نماز خوانديم و بعد از نماز به سوی نقطه‌ی نامعلوم حرکت کرديم. حدوداً ساعت 10 شب بود که به باختران رسيديم و شام در صلواتی باختران خورديم چون شب نمی‌شود در جاده حرکت کرد. ما شب را در باختران خوابيديم و صبح بعد از نماز و صبحانه حرکت کرديم.

حدود ساعت 11 به کامياران رسيديم و از کامياران گذشتيم و ساعت 12 ظهر به سنندج رسيديم و هنوز در حرکت بوديم و بايد تا ساعت 5 بعدازظهر خود را به مقصد می‌رسانديم چون از ساعت 5 بعدازظهر ديگر حرکت در جاده ناممکن بود و بعد از سنندج به ديوان دره رسيديم و از آن جا گذشته و حدوداً ساعت 3:30 بعدازظهر به شهر رسیدیم. به طوری که در شب نمی‌شد دو متری خودمان را ببينيم. شب در آنجا نگهبانی می‌داديم.

با توپ و خمپاره آن منطقه را شدیدا می‌کوبيدند و شب هواپيماهای بعث به بالای سر ما می‌آمدند و اين رزمندگان اسلام آن‌ها را فرار می‌دادند در اينجا بود که فرمانده گردان به ما گفت که شب‌های آينده ان‌شاءالله عمليات داريم و ما خود را آماده کرديم.

هر کس وصيت نکرده بود وصيت می‌کرد هر کس با کسی کينه داشت کينه را رفع می‌کرد خلاصه در شب‌های دعای کميل و توسل برادران يکديگر را در آغوش می‌گرفتند همديگر را می‌بوسيدند خود را مجهز می‌کردند در مقابل دشمن تا دندان مسلح و بی‌ايمان در مقابل مزدوران داخلی او کومله، دمکرات که چند روز قبل يکی از ماشين‌های برادران ما را به رگبار بسته بودند و خلاصه مثل اين که می‌خواهد محرم ديگری تکرار شود.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده