علیرضا حکمتی
سه‌شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۲۴
بعد آن کوچه چه تاریک! چه ظلمانی شد!


بوی فتنه ز مشام چه کسی می­آید؟

تیغ خدعه ز نیام چه کسی می­آید؟

باز آتش به سراپرده‌ي دنیا افتاد

باد آتش شد و بر خانه‌ي مولا افتاد

کهنه دردی که فقط کوه احد می­داند

دم فرو بند از این قصه، که خود می­داند

وقتی از توطئه؛ شمشیر جلا می­گیرد

عهد یاران، همگی رنگ ریا می­گیرد

*

کوچه امشب چه عجیب از هیجان می­لرزد

صبح در هلهله­ی بانگ اذان می­لرزد

راه افتاد به مسجد؛ قدم مولایی

آسمان گشت پر از عطر دم مولایی

بعد آن کوچه چه تاریک! چه ظلمانی شد!

کوچه کم­کم تهی از بانگ مسلمانی شد

کم­کم از دور صدای نفسی می­آید

از دل کوچه‌ي تاریک؛ کسی می­آید

سایه‌ي تیره از آن کوچه برون می­افتد

کوچه از سایه‌ي تیره، به جنون می­افتد

سایه از تیرگی شب؛ به جلا افتاده

چشم از دیدن سایه، به خطا افتاده

سایه مخفی شده در ظلمت شب انگاری

زهر شیرین شده در رنگ رطب انگاری

سایه از تیره مردان ابا شیطان است

سایه از ترس؛ مچاله شده و لرزان است

سایه از ترس؛ به شمشیر پناه آورده

باز بر خدعه و تزویر پناه آورده

بوسه زد روی لب تشنه‌ي شمشیرش را

در گلو خورد غم ترس گلوگیرش را

تیغ بر فرق علی (ع) آمد و بر باد آمد

«حالتی رفت که محراب به فریاد آمد»

اینک این پیرهن ساده‌ي مولا خونین

اینک این سر که به سجاده‌ي مولا خونین

*

سجده‌ي ماه منیر است و مسجد امشب!

بشتابید! امیر است به مسجد امشب!

آسمان نور علی نور پیمبر شده است

کعبه از بوی خوشی باز معطر شده است

موسم حج و طوافی که بیفتد، حق است

کعبه را باز شکافی که بیفتد، حق است

*

اینک ای شیعه! مگر تیغ زبان برداری

می­توانی گره از کار جهان برداری

عده ای اهل ریا، دین مجازی دارند

روزگاری است که با دین، سر بازی دارند

باید این درد به حکم ازلی بسپاریم

کار این ناخلفان را به علی (ع) بسپاریم

چاره کن حال مسلمانی ما را امروز

حال و احوال تو می­دانی ما را امروز

*

این نه رسم است که ما خون جگر برداریم

پیش از این دست ز میراث پدر برداریم ...


منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده