نوید شاهد - کتاب «به وقت زیارت 3» نوشته اسماعیل وکیل زاده که از سوی نشر معبر آسمانی به اهتمام اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس روانه بازار شده است، به موضوع خاطراتی از دیدار با خانواده شهدا میپردازد.
کد خبر: ۵۰۹۷۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۵
نوید شاهد - شهید "سیدنصیر فجرپور" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « روز27 بهمن 1362 راديو اعلام کرد که حمله والفجر 5 مرحله اول شروع شده. جهت اعزام دستور به گردان ما رسید و...» متن کامل خاطره روزنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۷۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۲
روایتی خواندنی از جانباز کرمانشاهی؛
نوید شاهد- جانباز "شیرزاد امجدیان" در روایتی از دوران هشت سال دفاع مقدس و حضورش در مناطق جنگی می گوید:« برای رسیدن به ارتفاعات میرآباد با رزمندگان راه طولانی را آمده بودیم پیرمردی را در آن موقع شب از دور دیدیم، جلو رفتم و مسیر را از او پرسیدم. تا مدت ها حضور معجزه گونه ی پیر مرد در آن موقعیت ذهنم را مشغول کرد. این موضوع برای ما تعبیری جز امداد غیبی نداشت.»
کد خبر: ۵۰۹۷۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۲
خاطرات/
نوید شاهد ـ در کتاب سبز قامتان از خاطرات پدر شهید مهدی مقیم در وصف فرزند شهیدش آمده است: با توجه به روحیه مبارزه و سخت کوشی آرامش خاصی داشت، در پایان فعالیت های روزانه خاطراتش را با چند بیت زیبا به پایان می رساند. خاطرات شهید مقیم، بیانگرعشق وعلاقه او به جهاد در راه خدا است. با وجود علاقه زیادی که به خانواده داشت و دوری از آنها برایش سخت و مشکل بود دست از جهاد برنداشت. در ادامه، خاطراتی از این شهید والامقام را می خوانید.
کد خبر: ۵۰۹۷۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۲
برگرفته از کتاب نیستان؛
نوید شاهد - «قلم به شما مردان جنگی میگوید: رزمندگان اهل علماند و عاشق هستند، زیرا زیر بار ذلت نمیروند و در برابر دشمنان دین و مملکت با قیمت جانشان و نثار خون پاکشان پایداری میکنند ...» این نامه دانشآموز اول راهنمایی به رزمندگان اسلام را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۷۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۲
روایتی خواندنی از جانباز کرمانشاهی؛
نوید شاهد- "عباس الیاسی" جانباز کرمانشاهی می گوید: « چشم باز کردم تمام بدنم باند پیچی شده بود. از آن روز به بعد، صندلی چرخ دار پاهای من است هر چند سخت است ولی از هدیه ای که برای دین و وطن و سربلندی هم وطنانم داده ام احساس غرور و افتخار می کنم. »
کد خبر: ۵۰۹۷۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۲
نوید شاهد استان مرکزی در راستای حفظ و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، تصمیم به انتشار تصاویر رزمندگان نموده است که از سال 94 به صورت سری در حال انتشار می باشد. شما را به دیدن این تصاویر دعوت میکنیم.
کد خبر: ۵۰۹۶۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۳
نوید شاهد استان مرکزی در راستای حفظ و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، تصمیم به انتشار تصاویر رزمندگان نموده است که از سال 94 به صورت سری در حال انتشار می باشد. شما را به دیدن این تصاویر دعوت میکنیم.
کد خبر: ۵۰۹۶۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۳
نوید شاهد استان مرکزی در راستای حفظ و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، تصمیم به انتشار تصاویر رزمندگان نموده است که از سال 94 به صورت سری در حال انتشار می باشد. شما را به دیدن این تصاویر دعوت میکنیم.
کد خبر: ۵۰۹۶۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۳
نوید شاهد استان مرکزی در راستای حفظ و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، تصمیم به انتشار تصاویر رزمندگان نموده است که از سال 94 به صورت سری در حال انتشار می باشد. شما را به دیدن این تصاویر دعوت میکنیم.
کد خبر: ۵۰۹۶۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۳
نوید شاهد استان مرکزی در راستای حفظ و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، تصمیم به انتشار تصاویر رزمندگان نموده است که از سال 94 به صورت سری در حال انتشار می باشد. شما را به دیدن این تصاویر دعوت میکنیم.
کد خبر: ۵۰۹۶۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۲
نوید شاهد استان مرکزی در راستای حفظ و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، تصمیم به انتشار تصاویر رزمندگان نموده است که از سال 94 به صورت سری در حال انتشار می باشد. شما را به دیدن این تصاویر دعوت میکنیم.
کد خبر: ۵۰۹۶۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۱
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (31)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « نبرد هنوز ادامه داشت بچه ها از کنترل خارج شده بودند. از يکصد نفر نيرو تنها چند نفری را بيشتر نمی ديدم معلوم نبود کجا رفته بودند فاصله زيادی را طی کرده و تا خاکريز سوم رفته بودم که..» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۶۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۳
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (30)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «در جبهه ها ديگر عمليات شروع شد ساعت 5 بامداد بود ، با فرياد الله اکبر عمليات شهيد محراب شروع شد. دشمن زبون بی اندازه دست و پا ميزد هنوز تعداد زيادی از آن ها در خواب بودند و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۶۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۲
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (29)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «عراقی ها ساکت بودند و خمپاره منور کم می انداختند. هوا تقريباً مهتابی بود. در ميان راه دو نقطه کمکی انتخاب کرده بوديم يکي به نام احمر و ديگری به نام برديه در اصل احمر نام روستائی تقريباً در سه کيلومتری سوسنگرد است ...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۶۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۰
برگرفته از کتاب گهوارههای نیلوفری؛
نوید شاهد - «من که لیاقت ندارم بروم سپاه، اگر شهید شدم لباس سپاه را بر تنم کنید. برای مراسم تشییع و تدفین برادران سپاه، لباس سپاه را بر تنش کردند و به سینهاش گل زدند، بالاخره به آرزویش رسید ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید "محمدسعید امامجمعهشهیدی" از زبان مادر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۰۹۶۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۰
نوید شاهد - همرزم شهید "منصور خادم صادق" در خاطرهای روایت می کند: «اواخر شب بود که خسته و کوفته از خط مقدم برگشت. پیدا بود که گرسنه است. براش شام اوردم. یک مقداری پلو و گوشت بود نگاهی به غذا انداخت و...» آنچه می شنوید خاطره ای از این شهید گرانقدر است که از سایت نوید شاهد تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۰۹۶۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۲
برگی از سیره زندگی شهید "رجایی"؛
نوید شاهد - «یک روز که به منزل آمد، دید جلوی درب خانه کولری گذاشتهاند. لبخندی زد و گفت: خب! به سلامتی. پس نوبت ما هم رسید. یکی از پاسدارهای محافظش گفت: نَه. این کولر مال تعاونی نیست، به شدت ناراحت شد و با عصبانیت گفت: شما به چه حقی، از نخستوزیری برای استفاده شخصی من کولر آوردهاید؟ ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید "محمدعلی رجایی" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۰۹۵۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۹
روایتی خواندنی از آزاده و جانبازکرمانشاهی؛
نوید شاهد - «بیژن آذرمند» آزاده و جانباز کرمانشاهی می گوید: «در بین راه تعدادی از بچه ها به دلیل تشنگی و گرمای شدید بی هوش شدند. عراقی ها علی رغم میل باطنی شان روی پل دجله توقف کردند و با آب گل آلود آن کمی از عطش بچه ها فرو نشاندند.»
کد خبر: ۵۰۹۴۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۸
همزمان با روز مبارزه با سلاحهای شیمیایی منتشر شد؛
نوید شاهد - «بعد از اعلام بمباران شیمیایی شهر سردشت، تنها کاری که از بچههای گروه برمیآمد این بود که از بیمارستان باند و تنظیف پزشکی را خیس کرده بین مردم پخش کنند. طوری شده بود که خودمان را از یاد برده بودیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات "فرشاد اخگر" در بمباران شیمیایی سردشت است که همزمان با روز مبارزه با سلاحهای شیمیایی و میکروبی تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۰۹۴۶۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۸