نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
زندگینامه شهید «محمد غرسبان روزبهانی»؛
پس از شهادت محسن تازه مشخص شد كه با مراكز مختلفی از جمله روابط عمومی سپاه، پايگاه مقاومت و اكثر نهادها در ارتباط بوده و حتي نزديكترين خويشاوندان او نيز از اين فعاليت ها اطلاع نداشتند؛ چون مي خواست بدون ريا و تظاهر به خدمت در راه اسلام و اطاعت از امام خميني «ره» بپردازد.
کد خبر: ۵۶۹۷۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۴

«مهدی شالباف خیلی شیفته حضرت امام خمینی(ره) بود. مواقعی که رادیو سخنرانی حضرت امام را پخش می‌کرد، وی کار‌های متفرقه را رها کرده و در گوشه‌ای می‌نشست و با دقت تمام به سخنرانی آقا گوش می‌داد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۹۷۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۳

شهید رحمت اله حیدری در خاطرات خود می‌نویسد: «گلوله توپ اطراف ما می‌خورد و يک توپ سه متری خورد، ولی الحمدالله کسی آسیب ندید...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۶۹۶۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۹

شهید«رحمت اله حیدری» در دفترچه خاطرات خود می‌نویسد: «به خط اول رسيديم که بعثی‌ها با شليک چندين گلوله توپ و آر‌پی‌جی از مهمانان تازه وارد (ما) پذيرایی کردند و...» متن کامل خاطره اول این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۶۹۶۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۷

بلقیس محمدی مادر شهید شکراله‌رضایی نقل می‌کند: در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ساکن استان آذربایجان شرقی شهر تبریز بودیم. او و برادرانش در تظاهرات شرکت می‌کردند. زمانی که بزرگتر شد به خدمت سربازی رفت و مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود. همیشه می‌گفت: دوست دارم شهید شوم؛ نه اسیر شوم و نه جانباز. تازه فهمیدم او به آرزویش رسید. در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۶۹۶۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۴

کبری نوش آبادی مادر شهید سیدمصطفی آقامیری موسوی می‌گوید: «سیدمصطفی اهل نماز و روزه بود و بیشتر نمازهایش را سعی می‌کرد در مسجد بخواند. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت. یادم می‌آید هر بار که به جبهه می‌رفت؛ مجروح می‌شد و برمی‌گشت، من به او اصرار می‌کردم که دوباره به جبهه نرود. او می‌گفت: خاک کشورمان در گرو دشمن است و باید بروم تا حتی یک وجب از خاک میهن‌‌ را به دشمن ندهیم.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۶۹۶۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۳

خاطرات شفاهی جانباز هفتاد درصد ایلامی در دیدار با امام،
«هادی مهدوی» جانباز هفتاد درصد ایلامی سه بار دیدار با امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب را ماندگارترین خاطره زندگی‌ خود می‌داند. در ادامه فیلم خاطرات شفاهی این جانباز گرانقدر تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۹۵۲۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۲

«یادمه شهید مطهری که شهید شد، چند ساعت سرش رو برده بود زیر پتو، توی اتاقش کلی گریه کرد ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید. آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات سردار گمنام دانشجوی شهید «سید ناصر سیاهپوش» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۹۴۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۰

شهید «خدا‌کرم کشاورزی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «شب ساعت 9 و سی دقیقه بين حزب کومله و دمکرات و گروهان دوم 146 درگيری شديدی به وقوع پيوست که در اين درگيری تا ساعت 10 و سی دقیقه ادامه داشت و خوشبختانه بدون هيچ تلفاتی...» متن کامل خاطره اول این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۶۹۴۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۱

شهید علی‌اصغر جلمبادانی، یادگار «عبداله» یکم مردادماه سال ۱۳۴۸ در شهرستان تهران چشم به جهان گشود. به عنوان بسیجی عازم جبهه های حق علیه باطل شد. سرانجام پس از رشادت‌های فراوان شانزدهم اسفندماه سال ۱۳۶۵ به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۶۹۴۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۹

خاطرات شفاهی جانباز هفتاد درصد ایلامی؛
حمید آلی آبادی سال ۱۳۶۱ به صورت داوطلب و سپس از طریق تیپ ۱۱ امیرالمؤمنین (ع) به جبهه اعزام شد و پس از رشادت‌های فراوان سال ۱۳۶۴ در جبهه قصرشیرین به درجه رفیع جانبازی نایل آمد. دکتر آلی آبادی در خصوص تأثیر دفاع مقدس بر زندگی مردم ایران و خصوصاً جوانان خاطرنشان کرد: جوانان ما باید با ایثار و شهادت اقتدار و سربلندی خودشان را به جهانیان ثابت کنند.
کد خبر: ۵۶۹۴۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۹

«در سال چند باری هم مجلس زنانه‌ای با حضور مبلغی به نام خانم مشتاقی که تبحر و تسلط وافری در مسائل مذهبی و اعتقاد داشت برگزار می‌شد. این مجالس به اندازه‌ای مورد استقبال قرار می‌گرفت که در منزل ما جای سوزن انداختن نمی‌ماند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات «محبوبه ربانی‌ها» از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۹۴۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۹

خاطرات شفاهی
«تراب روزدار» جانباز جنگ تحمیلی می‌گوید: «سنگر نداشتیم و تو دره کنار رودخانه می‌خوابیدیم. می‌خواستم بروم بالای دیده‌بانی نگهبانی بدم، بالای دیده‌بانی بودم و داشتم آب می‌خوردم که یک خمپاره کنارم افتاد و باعث شد مجروح شوم. ما یادگار امام هستیم، چیز دیگه‌ای نداریم...»
کد خبر: ۵۶۹۴۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۹

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مصطفی حبیب‌زاده پدر شهید «سیدحسن حبیب‌زاده» می‌گوید: پسرم نمازش را همیشه سروقت می‌خواند و تمام روزه‌هایش را می‌گرفت. در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۶۹۳۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۹

زندگینامه شهید «سیدشیرخدا موسوی»؛
به گفته همرزمان شهید «سید شیرخدا موسوی» در شب قبل از شهادتش با آب سرد غسل شهادت کرد.
کد خبر: ۵۶۹۳۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۸

خاطرات|روایت شهروند بوشهری از شهید جمهور؛
رفته بودیم تهران،گفتند: آقای رئیسی هم می خواهد بیاید وقتی این طرف و آن طرفم را نگاه کردم دیدم همه دارند نامه می نویسند. من هم پیش خودم گفتم کاش من هم نامه بنویسم. اما توی دلم گفتم این همه آدم دارند نامه می نویسند ،کی نامه ی تو را می خواند. اصلا نامه های این ها را هم کسی نمی خواند...»در ادامه خبر بخوانید.
کد خبر: ۵۶۹۳۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۸

پدر شهید «محمد رحیم‌زاده» نقل می‌کند: «برادرم را دیدم که گفت: خواستم بهت بگم که محمدجواد زخمی شده. همه چیز را فهمیدم. دو روز بعد جنازه‌اش را آوردند. بالای سرش رفتم. دست‌ها را به طرف آسمان بردم و گفتم: خدایا! شکر به درگاهت که یک شهید دادم.»
کد خبر: ۵۶۹۳۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۸

شهید «اسداله حسنوند» در یادداشتی می نویسد: تقوی ملکه ایست که صاحب خود را از زیاده روی و هرج و مرج حفظ می کند.
کد خبر: ۵۶۹۳۲۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۸

«وقتی حاج آقای ابوترابی وارد مجلس شد، همه احترام کردند، به کناری رفتند و نه تن‌ها او را بازرسی نکردند بلکه به ما هم که همراه ایشان بودیم هیچ کاری نداشتند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۹۳۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۸

خواهر شهید «محمدحسین بنی‌اسدی» نقل می‌کند: «گفتم: داداش که شهید شد، بابا دست تنها شد، اگه می‌شه برای یک مدتی نرو تا به بابا سخت نگذره. گفت: او یک وظیفه‌ای داشته و ما هم وظیفه‌ای داریم. خدای بابا هم بزرگه.»
کد خبر: ۵۶۹۲۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۸