خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «یعقوب صادقی» میگوید: یعقوب فرزند اولم بود. هنوز زمان خدمتش نرسیده بود و به مدرسه میرفت که پیش من آمد و گفت میخواهم به جبهه بروم، به او گفتم که درست را بخوان ولی شهید در جوابم گفت نمیگذارم تفنگ داییام روی زمین بماند. او چهار بار به جبهه رفت و در چهارمین اعزامش بود که به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۸۶۵۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۸
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی«گودرز عزتی»
«گودرز عزتی» یکی از جانبازان دفاع مقدس، در گفتوگویی با اشاره به خاطرات جنگ، از روزی سخن گفت که در عملیات کربلای پنج بر اثر اصابت خمپاره، زندگیاش برای همیشه دگرگون شد. او که در دوران جنگ در بخش مخابرات حضور داشت، از رشادتها و فداکاریهای رزمندگان و همچنین لحظهای که با ترکشهای خمپاره مجروح شد، یاد کرد.
کد خبر: ۵۸۶۴۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۵
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «حسین خدایی» می گوید: پسرم غواص بود. هر 50 روز که در آب در حال ماموریت بود به مرخصی می آمد. بار آخر که می خواست برود لحظه خداحافظی به من گفت؛ مادر از شهادت من ناراحت نباش. من در خشکی یا در آب یا در آسمان بالاخره میمیرم اما شهادت بالاترین مرگ است. پس حق نداری بعد از من ناراحت باشی. الان هم که به گلزار شهدا می روم آرامش می گیرم.
کد خبر: ۵۸۶۴۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۶
خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز و آزاده «شهریار قلندری» میگوید: تمام پنج سال و دو ماه اسارتم را داخل یک سلول بودم. من و تمام شهدا و ایثارگران تمام هم و غممان حفظ نظام بود و تا جایی که توان داشته باشم حاضرم برای وطنم جانفشانی کنم.
کد خبر: ۵۸۶۱۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۰
خاطرات شفاهی جانبازان؛
حجت الاسلام مرتضی قلیچ خانی جانباز ۷۰ درصد مدافع حرم در خاطراتش از دلاورمردیهای شهدای لشگر فاطمیون میگوید.
کد خبر: ۵۸۶۰۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۸
شهید «عباسعلی خمری ده سوخته»، یکم مهرماه 1342، در روستای کرباسک از توابع شهرستان زابل به دنیا آمد. چهارم بهمن ماه 1365، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۸۵۹۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۷
خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «علی آتشدهقان» در بیان خاطرات خود میگوید: در نیروی دریایی سپاه امام سجاد(ع) خدمت میکردم. خط شکن بودم و از سه محور در حال اجرای عملیات بودیم که در همین عملیات بود که از ناحیه پا، شکم و جمجمه دچار مجروحیت شدم و در عملیات فاو نیز دوباره مجروح شدم و موج انفجار مرا گرفت.
کد خبر: ۵۸۵۸۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۶
خاطرات شفاهی جانبازان دفاع مقدس
«محبعلی زارعی» جانباز کرمانشاهی میگوید: تصور میکردیم که دشمن شکست خورده و میدان را ترک کرده است اما ناگهان سایههایی از مرگ از میان جنازهها برخاستند. بعثیها که در میان کشته شدگانشان مخفی شده بودند، بهطور ناگهانی ما را هدف گرفتند و گلولههایشان بارید.
کد خبر: ۵۸۵۷۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۵
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی«محمد بنکداری»
«محمد بنکداری»می گوید: سه بار در طول خدمتم مجروح شدم. اما با توجه به روحیاتی که داشتم دوباره به منطقه بر می گشتم ولی بار آخر در تاریخ هشتم اردیبهشت 1366 بعد از عملیات کربلای ۶، عراقی ها حمله کردند و یک خمپاره ۶۰ داخل کانال خورد . من و یکی از همراهانم که آنجا بود مجروح شدیم، دوستم شهید شد و من به وسیله اورژانس منطقه به بیمارستان طالقانی منتقل شدم و آنجا به خاطر وضعیت و حال بدم به تهران منتقل شدم.
کد خبر: ۵۸۵۶۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۴
گفتگوی تصویری با جانباز و آزاده کرمانشاهی «محمد سلیمانی»
با لباس چوپانها آمده بودند تا رزمندگان ایرانی را به دام بیندازند. «محمد سلیمانی» از روزی روایت میکند که در میدان جنگ، میان مرگ و زندگی گرفتار شد و به اسارت دشمن درآمد.
کد خبر: ۵۸۵۵۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۴
خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «عباس کرمی» در بیان خاطرات خود میگوید: سال ۱۳۶۰ بود که از طریق سربازی برای جبهه نامنویسی کردم. چون در گردان تکاوری بودم، هر جا که دشمن حمله میکرد، ما برای پاتک به همان منطقه اعزام میشدیم. وقتی جنگ شروع شد، تمام مردم یکدل و یکصدا میگفتند که باید کشورمان را نجات دهیم. من هم احساس وظیفه میکردم که باید به جبهه بروم.
کد خبر: ۵۸۵۵۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۴
خاطرات شفاهی جانبازان
«محمد حسین همتی» میگوید: «درد بیش از حدی را توی سَرم احساس کردم دست که روی سَرم گذاشتم خون به شدت از آرنجم داشت می ریخت. یک لحظه کل لباسهایم خونی شد. ترکش به همه جای بدنم برخورد کرده بود. بلند شدم که به سمت فرماندهی بروم. همین که پتوی در سنگر را کنار زدم گلوله به پای چپم خورد. خودم را به فرماندهی رساندم هیچکس آنجا نبود فقط یک سرباز بیسیم چی بود که داشت آمار زخمی ها و شهدا را اعلام می کرد
کد خبر: ۵۸۵۵۴۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۳
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «محمدرضا مرادی»
«محمد رضا مرادی» میگوید: به صورتم دست زدم دیدم دارد خون می آید دوستانم هول شده بودند و پشت سر هم میگفتند: محمد شهید شد. راه و رفت و آمده بسته شده بود برف زیادی میآمد. همه دورم را گرفته بودند و میگفتند: شهید میشود و تا به بیمارستان نمی رسد من هم این را که شنیدم به هر زحمتی بود بلند شدم.
کد خبر: ۵۸۵۵۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۳
خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «ولی شهبازی سرگزی» میگوید: پسرم در پاسگاه رضوان خدمت میکرد. درگیری شدیدی با قاچاقچیان داشتند که در این درگیری، ۱۲ نفرشان به شهادت رسیدند. همیشه به من میگفت؛ به جبهه میروم و شهید میشوم و همانطور که گفته بود، همان هم شد.
کد خبر: ۵۸۵۲۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۰
جانباز "سمند علی چمن پیرا" در خاطراتی گفت: « در سال 1334 در زرندیه به دنیا آمدم و در سال 1361 به عنوان کارگر نمونه راهآهن مشغول به کار شدم. در بحبوحه جنگ ایران و عراق، پس از تعطیلی موقت راهآهن به دلیل حملات دشمن، با هماهنگی رئیس ایستگاه به همراه تعدادی از کارگران برای کمک به خرمشهر رفتیم. در این شهر شاهد خرابیهای گسترده ناشی از جنگ بودیم و تلاش کردیم اوضاع را کنترل کنیم. در جریان این حوادث، پیشبینی حمله عراق به خرمشهر نیز به وقوع پیوست و شهر سقوط کرد».
کد خبر: ۵۸۵۲۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۵
خاطرات شفاهی جانبازان
جانباز «محمود صدیق»، متولد ۱۳۳۳، در ۱۸ بهمن ۱۳۵۷ طی تظاهراتی علیه رژیم پهلوی در ساوه همراه جمعی از مردم دچار حادثه شد. او در جریان این رویداد بر اثر حمله مأموران و برخورد با تجهیزات شهرداری به شدت آسیب دید. پس از انتقال به بیمارستان و تشخیص اشتباه مرگ، وی به سردخانه منتقل شد اما پس از چند روز نشانههای حیات در او مشاهده شد. خانوادهاش او را به خانه بردند و با درمانی ابتدایی بهبود یافت. او با وجود آسیبهای وارده، مسیر زندگی را ادامه داد و به عنوان کارمند تأمین اجتماعی مشغول به کار شد.
کد خبر: ۵۸۵۲۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۷
تجربیات جانباز "عبدالله اسکندری" در جبهههای کردستان و جنوب طی سالهای 62 تا 63 روایت میشود؛ او با دوستانش اعزام شد، مناطق را پاکسازی کرد، دوستانی از دست داد، و پس از هر بازگشت، دوباره به جبههها بازمیگشت تا از وطن دفاع کند.
کد خبر: ۵۸۵۲۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۵
جواد جوکار، دانشآموزی دبیرستانی و علاقهمند به فوتبال، در بحبوحه جنگ ایران و عراق (سال ۱۳۶۰) با دوستان و پسرخاله شهیدش تصمیم میگیرد داوطلبانه به جبهه برود. او با وجود مخالفتهای اولیه خانواده و تأکید پدرش بر کمسن بودن و نداشتن آموزش نظامی، مسئولیت دفاع از کشور را وظیفه خود میداند و به جبهه میپیوندد تا در برابر نفوذ دشمن از خاک ایران دفاع کند.
کد خبر: ۵۸۵۲۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۴
روایتی از زندگی و تجربیات جانباز جبار حاجیلو است که در روستای علیشاه متولد شده و پس از کار در قم، با شروع جنگ به بسیج پیوسته و به پادگانهای مختلف از جمله الغدیر اصفهان اعزام شده است. او در جریان جنگ تحمیلی در عملیاتهای مختلف شرکت کرده، از جمله عملیاتهایی در خرمشهر. وی ضمن تجربه آموزشهای نظامی و فشرده، در موقعیتهای حساس و محاصره دشمن حضور داشته و به دفاع پرداخته است. با وجود تلفات سنگین، او با انگیزه و ایثار به مأموریتهای خود ادامه داده و نقش مهمی در عملیاتها ایفا کرده است.
کد خبر: ۵۸۵۲۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۳
سید اکبر حسنی، جانباز ۳۰ درصدی، داستان تلاشها و سختیهای خود را در پروژههای صنعتی و همکاریهای منطقهای، بهویژه ساخت نیروگاهها و پالایشگاهها در ایران و عراق، روایت میکند. او از تجربههای تلخ در حمله داعش به موصل و تهدیدهای جانی در حین کار میگوید، از جمله زخمی شدن در یک حادثه تروریستی که جان همکارش را گرفت. وی بر اهمیت امنیت کشور و قدردانی از زحمات شهدا تأکید کرده و از تجربیات همکاری با نیروهای حشدالشعبی و خاطرات معنوی مشترک با آنها سخن میگوید. حسنی با اشاره به رشادتها و ایثارگریها، بر ضرورت حفظ ارزشهای جامعه تأکید میکند.
کد خبر: ۵۸۵۲۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۲