بسم الله الرحمن الرحیم
( ان الحیوة عقیدۀ و جهاد)
اینجانب جواد زیّنی لشکاجانی دارنده شمارۀ شناسنامه 1258 از حوزۀ 6 رودسر «لشکاجان» فرزند رجبعلی متولد 1338 وصیت نامۀ خود را بشرح زیر شروع میکنم:
1 – اولاً و قبل از هر چیز من معتقد به دین اسلام و مذهب شیعۀ اثنی عشری بوده و به تمام اصول و فروع دین مبین اسلام و خاتمیّت حضرت محمّد (ص) و امامت حضرت علی (ع) و یازده فرزندان پاکش اقرار داشته و به تمام اعتقادات مذهبی پایبندم.
2 – بنده به اعتقاد شخصی خودم و احساس وظیفه ای که مینمودم پای به جبهه گذاشتم و هیچگونه جبر و اکراهی در کار نبوده است اصولاً من معتقدم در یک کشور اسلامی که همه چیزش رو به سوی تعالی و کمال انسانی پیش می رود و تمام ارگانهای انقلابیش از روی خلوص دل و صفای باطن کمر همّت به خدمت مردم بسته و برای ساختن جامعه ای نوین تلاش میکنند در جامعه ای که رئیس جمهورش و رئیس دولتش ظاهراً در خط امامند و برای ملّت زحمت می کشند «اینکه گفتم ظاهراً چون هر دو دانسته یا ندانسته به اختلافات دامن زده و به نفع دشمن کار میکنند. به امید روزی که همۀ ارگانهای ذینفع مملکتی با خلوص دل گوش به فرمان رهبر و دست در دست یکدیگر برای ساختن ایران تلاش خود را آغاز کنند به امید آن روز»
در چنین شرایطی وقتی که دشمنان غاصبی به میهن عزیز اسلامی ما تجاوز میکند بر هر فرد مسلمان مؤمن متعهّدی لازم است که از کشورش و از دین و ناموسش دفاع کند. در چنین شرایطی که بهترین جوانان، در جبهه در برابر گلوله های دژخیمان به خون خویش می غلتند من این را برای خودم ننگ می دانم که در خانه و رختخواب گرم بخوابم. من در رختخواب مردن را ننگی بزرگ برای خود میدانم. در صورتیکه خاکهای گرم و تفتیدۀ جنوب هست. من که در زندگیم به اسلام و کشور خدمتی نکرده ام شاید بتوانم با خون ناچیزم درخت انقلاب اسلامی را هر چند که خیلی کم باشد آبیاری کنم و من از یک جهت دیگر خیلی متأسفم که فقط یکبار میتوانم بمیرم. ای کاش هزاران جان میداشتم و همه را در راه میهن اسلامی ام فدا میکردم. ولی من مطمئنم که راهم را پایان نیست بلکه امتدای نو خواهد بود و همچنین مطمئنم که مردن من خاموشی ام نخواهد بود و فریادی خواهم بود و مسلسلم بعد از من تنها نخواهد بود بلکه بعد از من هزاران جوان دیگر آن را بر دوش خواهند کشید و با هر دشمن غاصبی مردانه مبارزه خواهند کرد. سینه ام پر از درد است و اگر همه را بخواهم بر روی کاغذ آورم مثنوی هفتاد من کاغذ شود. من از خانواده ام میخواهم که پس از کشته شدنم مرا در رودسر در آرامگاه شهدا بخاک بسپارند و مراسم عزاداری خیلی بسادگی انجام گیرد و در مراسم عزاداری به افراد مستمند و محتاج بیشتر از سایرین توجه شود و اگر ممکن است روی تابوت مرا با پارچة سیاه نپوشانید و آنرا با پارچة سفید رنگی بپوشانید خیلی بهتر است که راهم خونین است و همین و در تداوم است ان شاء الله ساعت 5/8 شب چهارم فروردین 1360 در سنگر سمت راست پل خونین شهر. جواد زیّنی والسّلام.
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم