در اين مقاله، اصطلاح زندگينامه داستاني(fictional biography) به عناون زير ژانري(subgener) از زندگينامه ادبي (literary biography) كه ويژگي هاي ژانر مستقل را دارد، زندگينامه اي مستند با روايتي داستاني (narraitive) تعريف مي شود و زندگينامه داستاني از منظر واژه شناسي (etimology)، تعريف و تفسير اصطلاحي (terminology) و رابطه اش با واقعيت(reality) و تاريخ (history) مورد بررسي قرار گرفته است.

چكيده
در اين مقاله، اصطلاح زندگينامه داستاني(fictional biography) به عناون زير ژانري(subgener) از زندگينامه ادبي (literary biography) كه ويژگي هاي ژانر مستقل را دارد، زندگينامه اي مستند با روايتي داستاني (narraitive) تعريف مي شود و زندگينامه داستاني از منظر واژه شناسي (etimology)، تعريف و تفسير اصطلاحي (terminology) و رابطه اش با واقعيت(reality) و تاريخ (history) مورد بررسي قرار گرفته است.

توجه (پيش آگاهي):
پيش از ورود به بحث اصلي مقاله، سه مورد مهم درباره مباحث معرفت شناختي «زندگينامه داستاني» قابل توجه است:
1. مسايل نظري زندگينامه داستاني به عنوان يك زير ژانر (Subgene) از گونه (ژانر) ادبي در زندگينامه (Biography) گسترده و متنوع تر از آنست كه در مقاله اي بتوان به آنها پرداخت و شرح و بسط هر يك از آنها مقالات يا كتابي مستقل را مي طلبد. مانند مباحث زمينه ها و علل پيدايش زندگينامه داستاني، رابطه متقابل رمان و زندگينامه داستاني، انواع زندگينامه هاي داستاني (خودنوشت، ديگر نوشت، تركيبي و غيره)، انواع زندگينامه داستاني خودنوشت، رابطه زندگينامه داستاني و منابع زندگينامه اي، زندگينامه داستاني و سندرم خاطرات نادرست، زندگينامه داستاني و انسان شناسي، مردم شناسي، روان شناسي، تاريخ، مستندنگاري، كتاب درماني، حقيقت، واقعيت، تخيل، آرمانگرايي، تعليم و تربيت و تشابه و تفاوت زندگينامه داستاني با انواع رمان هاي تاريخي، مستند، مستند ساختگي، زندگينامه اي و... از اين رو، در اين مقاله به مباحث پايه و مفهوم اصطلاح «زندگينامه داستاني» معادل fictional biography مانند تعريف و تفسير اصطلاح، نسبت زندگينامه داستاني با واقعيت و تاريخ مي پردازم.
2. مهم ترين دسته بندي ها درباره «نگارش زندگينامه» تقسيم آن به زندگينامه خودنوشت/ ديگر نوشت، داستاني/ غيرداستاني است. اما در اين مقاله به زندگينامه خود نوشت شامل داستاني و غير داستاني نمي پردازم. زيرا، زندگينامه هاي خود نوشت به عنوان آغازگر تغيير و تحول در زندگينامه داستاني و عامل پيدايش روشي نو در داستان و رمان، اقتضاي ديگر و مقدمه و مؤخره جداگانه و مفصلي را مي طلبد كه در مجال اين مقاله و از جنس سخن ما نيست.
توجه به زندگينامه هاي خودنوشت اخير مانند آنچه گونترگراس در حال كندن پوست پياز، فوئنتس در خودم با ديگران يا گراهام گرين، پائولو كوئليو، ماركز و ديگران نوشته اند، بيانگر دغدغه فوق است.
از سوي ديگر، مقال و مصاديق اين مقاله به بهانه صدها زندگينامه داستاني درباره شهداي دوران دفاع مقدس (جنگ هشت ساله ايران و عراق) ساخته و پرداخته شده است كه همگي آنها زندگينامه هاي ديگر نوشت داستاني محسوب مي شوند. و اساسا تصور زندگينامه خود نوشت براي شهدا (مگر در صورت تأليف آن پيش از شهادت از سوي خود شخص) منطقي نيست.
3. درباره اصطلاح زندگينامه داستاني يك ابهام و چند اختلاف نظر در ميان نويسندگان و كارشناسان ادبي وجود دارد كه اساس آنها بر ابهام رابطه و نسبت واقعيت و تخيل در تركيب زندگينامه به عنوان شرح امر واقع و داستان به مصداق امر مخيل استوار است. اختلاف نظرها بر سر اين است كه برخي از نويسندگان و كارشناسان زندگينامه داستاني را به عنوان ژانري مستقل ذيل ژانر زندگينامه ادبي نمي پذيرند كه ريشه هاي چنين ديدگاهي را بايد در معتبر ندانستن زندگينامه ادبي (literary biography) جست و جو كرد. از اين رو، عده اي تركيب زندگينامه داستاني را ناهمگون و غير منطقي مي دانند و ترجيح مي دهند چنين آثاري را ذيل داستان تفسير و معنا كنند.
مشخص كردن ژانر زندگينامه داستاني به عنوان زندگينامه (biography) يا ادبيات داستاني (fiction) {داستان يا story} نقش تعيين كننده اي در پيدايش زندگينامه داستاني شامل پژوهش در منابع تأليف و منابع زندگينامه اي، شيوه نگارش، ساختار متن اثر، سنديت متن و همچنين برخورد مخاطب (audience) با اثر دارد، از اين رو، رفع ابهام و پرداختن به اختلاف ديدگاه ها درباره زندگينامه داستاني ضروري است. اما از آنجا كه چنين مباحثي نياز به دو منظر تاريخي و فلسفي در مبحث پيرامون ريشه هاي تخيل و رابطه امر واقع با امر مخيل دارد و اصولا مبحثي پايان ناپذير اما تفسيرپذير بر اساس ديدگاه هاي تاريخي و فلسفي است، از ورود به آن در بخش واژه شناسي و تفسير اصطلاحي خودداري كردم و تنها به اين بهانه در بخش نسبت زندگينامه با داستان، واقعيت و تاريخ به طرح مسئله از ديدگاه نظريه هاي ادبي پرداخته ام.
واژه شناسي
زندگينامه داستاني معادل fictional biography از سه بخش اصليfiction به معني ادبيات داستاني برگرفته از لاتين finguere و bio برگرفته از يوناني bios يعني زندگي انساني و ghraphy به معني نوشتن و ترسيم كردن است.
Fiction به معني ادبيات داستاني بخشي از ادبيات تخيلي (imaginative literature) شامل انواع آثار داستاني و روايتي منثور است و آثار غنايي و حماسي يونان و روم باستان را در بر نمي گيرد و با واقعيت reality و حقيقت truth پيوندي جداناپذير دارد. ادبيات داستاني به معني fiction و مشتق از finguere يعني ساختن و ابداع كردن با امر واقع fact برگرفته از facere يعني ساختن، ريشه هايي بسيار نزديك به هم دارند. از سوي ديگر، داستان story به عنوان ماده اصلي تشكيل دهنده انواع ادبيات داستاني از واژه history (تاريخ ) مشتق شده است. history برگرفته از واژه اي يوناني در اصل به معني جست و جو و تحقيق بوده ، اما در طي زمان به عنوان روايت و گزارش اموري كه فرض شده اتفاق افتاده اند (روايت امور واقع مفروض از ديدگاه و برخورد و تفسير راوي يا مورخ با امر واقع) مطرح شد كه بيانگر رابطه ادبيات داستاني با تاريخ و گزارش امر واقع است.
bio برگرفته از واژه يوناني bios (زندگي واقعي تجربه شده يا انديشيده انساني) به معني زندگي انساني با واژه يوناني zoe به معني حيات وزندگي صرفا بيولوژيكي (حيات طبيعي و حيواني انسان) تفاوت دارد. زيرا، bios كنش تفسير شده از زندگي است كه فارغ از ادراكات غريزي به امر واقع (fact) معني مي دهد و اين معني از طريق ويژگي هاي انساني مانند عقل، احساس و روان حاصل مي شود، چنين واكنش هايي روايت پذير، الگومند با خصلت هاي داستاني اند.
«همانگونه كه هانا آرنت، متفكر قرن بيستم گفته است: خصلت عمده انسان به طور اخص... اين است كه همواره مالامال از حوادثي است كه در نهايت مي توان آنها را در قالب داستان تعريف كرد... به قول ارسطو، اين زندگي يا BIOS، متمايز از ZOE نوعي كنش (PRAXIS) است.
ترتيب داستان گويي از طريق تغيير زمان از گذر بي روح لحظات گسسته به يك الگو، پيرنگ يا MYTHOS (داستان)، به زمان جنبه انساني مي بخشد.»1
«اما مهم ترين مسئله اي كه بايد به خاطر داشت اين است كه از كشف حيات انساني (bios) توسط يوناني ها به مثابه كنش تفسير شده معنا دار (praxis) تا جديدترين توصيفات وجود به مثابه زمانمندي روايي، شناختي پايدار هست مبني بر اين كه وجود و هستي ذاتا صبغه اي داستاني دارد. زندگي آبستن داستان است. زندگي پيرنگي نوپاست در پي يك قابله. چون در درون هر انساني روايت هاي خردي هست كه سعي در بيان شدن دارد. همان گونه كه السدير مك اينتاير شرح داده: زندگي انسان شكلي معين دارد، شكل داستاني خاص. اشعار و ساگاها فقط حوادث رفته بر مردان و زنان را روايت نمي كنند، بلكه مي توان گفت كه اشعار و ساگاها در شكل و قالب رواييشان به شكل و فرمي مي رسند كه پيشاپيش در زندگي هايي كه تعريف مي كنند، موجود بوده است.»2
قدمت زندگينامه داستاني، برخلاف اجزاي تشكيل دهنده اش (ادبيات داستاني و زندگينامه) طولاني نيست، زيرا ادبيات داستاني به معناي عام، داستان و ماده خام تمام اشكال ادبيات داستاني (حكايت، اسطوره، افسانه سرگذشت، قصه، رمان و غيره) است و اصطلاح عامي است براي روايت يا شرح روايت حوادث3 و نقل وقايع است به ترتيب توالي زماني4 و همانند زندگينامه ها و سرگذشت نامه ها ريشه در ميل انسان به تعريف كردن از خود و تفسير جهان اطراف خود و قدمتي برابر حيات انسان دارد. اما پيدايش زندگينامه داستاني را بايد در قرن نوزدهم و در پي رشد زندگينامه هاي ادبي و تلفيق زندگينامه هاي خود نوشت با مهم ترين نوع ادبيات داستاني به معناي خاص آن يعني رمان دانست.
تعريف و تفسير اصطلاحي واژه
اصطلاح زندگينامه داستاني از ديدگاه terminology در كتاب هاي تخصصي و فرهنگ ها در دو نوع بزرگ داستاني/ غيرداستاني5 و ذيل ادبيات داستاني (fiction) و ادبيات غير داستاني (non fiction) و همچنين به عنوان يكي از سه روش زندگينامه نويسي (مستند، نيمه مستند ـ تخيلي و داستاني)6 جاي دارد.
تعريف زندگينامه داستاني به لحاظ ماهيت، نگارش و ساختار مهم است نه به آنها مي پردازم:
زندگينامه داستاني به لحاظ ماهيت چگونگي تلفيق امر واقع با تخيل را در نظر دارد و عبارتست از «زندگينامه اي كه در آن نويسنده كوشيده است با افزودن عناصر داستاني بر گيرايي كارش بيفزايد. در چنين زندگينامه ها واقعيت و داستان با يكديگر در آميخته اند.
چگونگي آميختن هريك از اين دو عنصر به توانايي و نوآوري نويسنده وابسته است. در چنين زندگينامه ها نمونه هاي تاريخي با عناصر تخيلي در آميخته مي شوند تا هم اطلاعات منتقل شود و هم كتاب از گيرايي بي بهره نباشد.
چگونگي در آميختن دو عنصر واقعيت و تخيل طيفي از كتاب هايي گوناگون را در اين زمينه پديد مي آورد. در يك سوي اين طيف كتاب هايي هستند كه تخيل بيشتري دارند و در سوي ديگر، كتاب هايي هستند بيشتر بر نمونه هاي واقعي استوارند. در كتاب هاي خوب زندگينامه اي از تبديل كتاب به انبان سندها خودداري مي شود».7
زندگينامه داستاني از ديدگاه علم نگارش(writting) وهمچنين سبك(style)، انتخاب سبك داستاني (روايي، نمايشي يا تركيبي)در روايت زندگي شخص يا اشخاص است كه در نثر و زبان از ويژگي هاي زبان داستاني (لحن و ديدگاه راوي، ريتم و تمپو، وازگان و غيره) پيروي مي كند.
در اين ديدگاه بايد توجه داشت: «هر قدر سبك نگارش زندگينامه ها زيباتر و هر چه بيشتر به جامه ي بلاغي آراسته باشد جنبه ي ادبي زندگينامه نسبت به جنبه ي تاريخي آن بيشتر مي شود ولي اغراق نويسنده در هنرنمايي ادبي و مبالغه او در بيان و توصيف ممكن است او را از واقعيت دور سازد زيرا كه بيشتر به آرايش جملات توجه دارد تا به بيان اصل مطلب كه بايد هدف زندگينامه نويسي باشد».8
زندگينامه داستاني از نظر ساختاري در كنار زندگينامه هاي تمام مستند كه در آن همه جرئيات با اتكا به اسناد و مدارك، نقل قول ها، نامه ها، يادداشت ها و خاطره ها ارايه مي شود؛ مثل زندگاني بتهون، زندگي ميكل آنژ و مهاتما گاندي اثر رومن رولان9 و زندگينامه هاي نيمه مستند كه آميزه اي است از داستان و واقعيت، ولي بخش داستان آن نيز بر اساس اسناد و مداركي است كه روايت شده و حتي ممكن است در پايان ارايه شده باشد10، عبارتست از «برداشتي آزاد از زندگي شخصيت هاست و با كمك تخيل به حوادث فرعي آن جان بخشيده شده است. در اين گونه زندگينامه ها مرز بين واقعيت و خيال مشخص نيست و ممكن است مخاطب همه آن را واقعيت بپندارد؛ نظير رنج و سرمستي اثر ايرونيگ استون كه نقلي كاملا داستاني از زندگي ميكل آنژ است.»11
تعريف
چنانكه آورديم، زندگينامه داستاني زندگينامه اي است كه جنبه هاي ادبي اعم از جنبه هاي كلان مانند روايت داستاني و جنبه هاي خرد مانند توصيف، گفت و گو و پرداخت داستاني آن در كنار مستندات امور واقع در زندگي واقعي شخص معين غالب است. اگر بخواهيم به يك تعريف اعتباري در اين اصطلاح برسيم بايداين جمله را از لوژون درنظر بگيريم كه «تنها فرق داستان و زندگينامه پيمان نانوشته اي است كه ميان خواننده و نويسنده در باره واقعي بودن زندگينامه بسته مي شود.» 12 از اين رو، به عنوان يك تعريف اعتباري و قرار دادي مي توان پذيرفت كه: «زندگينامه داستاني متني روايت مند (narraitive) بر اساس زندگي مستند (documentary) شخص معين با بهره گيري از زبان و تكنيك داستاني است كه بر اساس تلفيقي از تاريخ (تاريخ شخصي يا فردي، زمينه هاي تاريخي، رشد شخصيت، شكل گيري واقعه و...) وقايع نگاري و ادبيات داستاني پديد مي آيد.
زندگينامه داستاني متني ادبي است كه همانند ادبيات مستند منطبق بر اسناد، مدارك، شواهد، اقوال و غيره پيرامون امر واقع است و به بيان وقايع تاريخي مي پردازد. هرچند كه به لحاظ تاريخي، قابل استناد نيست و تنها به لحاظ يك سند فرهنگي مورد استفاده پژوهشگران قرار مي گيرد.
به عبارت ديگر، زندگينامه داستاني متني ادبي اما مردم شناسانه (شيوه تفكر، طرز زندگي، آداب و رسوم) از وقايع زندگي مستند شخصي معين است كه به انتقال موثر ارزش ها و هنجارهاي تجلي يافته يك جامعه در شخصيت قهرمان و تاريخ ساز و الگو مي پردازد. چنين متني كه وقايع تاريخي و تاريخ سازان را بيان مي كند، سند و متن تاريخي محسوب نمي شود زيرا تبيين صورت گرفته در زندگينامه داستاني بر اساس ملاك هاي زيبا شناختي و عاطفي ادبي است و با تبيين روشمند و واقع گراي تاريخي متفاوت است، از اين رو بيان مستند و تاريخي، اما تبيين ادبي است در حالي كه در متن و سند تاريخي بيان و تبيين هر دو از جنس تاريخ اند. زندگينامه داستاني متني ادبي بهره گرفته از خيال و صور در فرم و زبان و جزو ادبيات غير داستاني و مستند است.
مفاهيم اصطلاحي نزديك به معناي زندگينامه داستاني
براي شناخت و تمييز اصطلاح زندگينامه داستاني از ساير ژانرها نياز به شناخت اصطلاحات نزديك به لحاظ معنايي و شكلي به زندگينامه داستاني داريم. از مهم ترين انواع نزديك به زندگينامه داستاني عبارتند از:
1. زندگينامه ادبي:
پيش از هر چيزي بايد بدانيم زندگينامه داستاني زير ژانر زندگينامه ادبي محسوب مي شود.
زندگينامه با همه تنوعي كه ممكن است داشته باشد، مدت هاست به عنوان نوع ادبي شناخته شده است. اين نوع ادبي از آنجا كه بيش تر به جنبه هاي تسلسل تاريخي و توجيهات استدلالي توجه مي كرده، بخشي از تاريخ نگاري به شمار مي آمده تا آن كه كوشش هاي زندگينامه نويسان در فرهنگ هاي مختلف رفته رفته زندگينامه ها را تعالي بخشيد. به سطح ادبيات رساند.13
هرچند كه برخي از نظريه پردازان مشهور مانند رنه ولك معتقدند: «... مسائل زندگينامه نويسان همانند مسائل مورخان است. زندگينامه نويس بايد مدارك، نامه ها، گفته هاي شهود عيني، يادبودها و حديث نفس شاعر يا نويسنده را تعبير و درباره صحت مدارك و معتمد بودن شهود و غيره حكم كند. وي در حين نوشتن زندگينامه نيز با مسائل مربوط به رعايت تقدم و تاخر در ارائه وقايع، نحوه انتخاب و رازداري يابي پروايي مواجه مي شود. بسياري كه به زندگينامه نويسي به عنوان يكي از انواع ادبي پرداخته اند هم خود را صرف پاسخگويي به اين سوالات كرده اند، سوالاتي كه به هيچ وجه اختصاصي به ادبيات ندارد»14
اما واقعيت اين است كه «زندگينامه روايت پيوسته حوادث گذشته اي است كه براي شخص يا مردمي اتفاق افتاده است.
زندگينامه گاهي به ادبيات نزديك مي شود، زيرا، در برخي از زندگينامه ها، عامل تخيل دخالت دارد كه آن ها به داستان شبيه مي كند.»15
2. زندگينامه مستند:
زندگينامه هاي تمام مستند كه همه جرئيات با اتكا به اسناد و مدارك، نقل قول ها، نامه ها، يادداشت ها و خاطره ها ارايه مي شود و جريان روابت با پانويس، نقل قول، تصوير و سند و... مرتبا قطع شود؛ مثل زندگاني بتهون، زندگي ميكل آنژ و مهاتما گاندي اثر رومن رولان.
3. رمان تاريخي:
تاريخ منبع لايزال داستان است و هر داستاني كه بشود تصور كرد در آن مي گنجد. اما صندوق گنج تاريخ با اين هشدار مهر و موم شده است كه: گذشته بايد به حال تبديل شود. «در دايره المعارف ادبي وبستر و بريتانيكا رمان تاريخي چنين تعريف شده است: رماني كه به يك دوره تاريخي مي پردازد و مي كوشد تا اوضاع روحي، رفتاري و اجتماعي عصر گذشته را با جزئيات رئاليستي آن و پايبندي به حقايق تاريخي انتقال دهد. رمان تاريخي ممكن است به اشخاص تاريخي واقعي اكتفا كند. يا امكان دارد. آميزه اي از شخصيت هاي داستاني و تاريخي را در خود داشته باشد.» 16
از نويسندگان مشهور در رمان تاريخي والتر اسكات، الكساندر دوما، هوارت فاست و... مي توان نام برد.
4. رمان زندگينامه اي:
اين ژانر كه پسر عموي رمان تاريخي به حساب مي آيد به جاي پرداختن به يك عصر و زمانه به يك فرد مي پردازد. اما به هيچ وجه نبايد به يك وقايع نگاري ساده تبديل شود. اينكه آدمي از فاصله تولد تا مرگ اعمال جالب و در خور توجهي انجام داده فقط مي تواند موضوع يك تحقيق علمي و تاريخي باشد و لاغير. زندگينامه نويس بايد امور واقع را به نحوي تعبيير و تفسير كند كه گويي با حوادث داستاني و خيالي سروكار دارد؛ به عبارت ديگر بايد به معناي زندگي شخصيت موردنظر را بيابد و آن گاه او را به منزله قهرمان زندگي خويش به نمايش بگذارد.
آنچه درباره رمان زندگينامه اي گفتيم دقيقا در مورد ژانر فرعي آن يعني زندگينامه خودنوشت هم صدق مي كند.17
5. رمان مستند:
يكي ديگر از پسرعموهاي رمان تاريخي كه به جاي حوادث ماضي به رخدادهاي معاصر مي پردازد.18
«رمان مستندگونه رماني است كه بر اساس حوادث و اتفاقات مستند نوشته شده باشد. نويسنده فقط اين حوادث و اتفاقات را تنظيم و بازنويسي مي كند. رمان مستندگونه را برادران گنكور نويسندگان فرانسوي بنياد گذاشتند و اصطلاح رمان مستندگونه را آن ها براي رمان هاي خود انتخاب كردند اما رمان هايشان با رمان هاي مستندگونه اخلافشان تفاوت بسيار داشت.
در قرن بيستم چنين رمان هايي مانند نمايشنامه هاي مستند گونه بر شالوده حوادث مستند با استفاده از مقاله هاي روزنامه اي، گزارش هاي قانوني و حقوقي، اسناد و نامه هاي اداري گذاشته شد؛ بعضي اوقات به آن ها داستان لحظه اي نيز مي گويند. نمونه بارز اين نوع رمان، تراژدي امريكايي نوشته تئودور درايزر، نويسنده امريكايي است. نوع ديگر رمان هاي مستند گونه، رمان هايي است كه با موضوع مهم و خطيري ار مسايل فراگير معاصر سرو كار داشته باشد، مثل رمان «امريكايي آرام» از گراهام گرين.»19
6. رمان مستند ساختگي:
اين ژانر وانمود مي كند كه ريشه در واقعيات يا خاطرات دارد و ظاهري شبيه به رمان مستند يا زندگينامه اي دارد اما يكسر تخيلي و ساختگي است.20
7. رمان غيرتخيلي:
درگروه رمان هاي مستندگونه قرار مي گيرد. اولين بار ترومن كاپوته اصطلاح رمان غير تخيلي را براي رمان خودش «در كمال خونسردي» عنوان كرد. در اين رمان حوادث بر حسب مدارك تاريخي (برپايه جنايت هولناكي در كانزاس يكي از ايالت هاي امريكا) تشريح مي شود و از شگردها و ترفندهاي داستان براي عرضه آن بهره گرفته مي شود. زمان حوادث در اين رمان غيرخطي است و برخلاف نوشته هاي تاريخي و مستند، حالت ها و احساس هاي دروني و روحي شخصيت ها درك مي شود. از خصوصيت هاي اين نوع رمان، نورمن ميلر (نويسنده امريكايي) در رمان «سربازهاي شب» و آثار ديگرش بهره گرفت. اين نوع رمان مديون نوشته هايي چون «تپه هاي سبز افريقا» نوشته ارنست همينگوي است. اين رمان ها غالبا كيفيت ناتوراليستي دارد. رمان «تنگسير» نوشته صادق چوبك از نوع رمان هاي مستندگونه است.21
رمان اعترافي: به رماني گفته مي شود كه به ترجمه احوال و خود زندگينامه شباهت داشته باشد و از زاويه ديد اول شخص بازگو شود. در چنين رماني بر نگرش و درون گرايي شخصيت و بر روند گسترش وضعيت و موقعيت آن در زندگي، مذهب و هنر تأكيد مي شود. در آغاز طلوع رمان، رمان اعترافي كه برخي اوقات به آن رمان خاطرات نيز مي گويند رايج بود، و آثار برجسته اي در اين شكل به وجود آمد، چون رمان «مول فلاندرز» از دانيل دفو، نويسنده انگليسي، و «سقوط» نوشته آلبر كامو، نويسنده فرانسوي.22
8. رمان خاطره گونه:
رماني است كه به «خود زندگينامه» شباهت دارد، اما خيالي و غير واقعي است و شيوه نوشتن آن كه شكل خاطره نويسي دارد، صرفا نوعي قرارداد ادبي و شگرد داستاني است. دانيل دفو نويسنده انگليسي ظاهرا اولين كسي است كه اين شيوه را در نوشتن رمان «رابينسون كروزوئه» (1719) به كار برده است. در قرن هجدهم چندين نمونه از اين نوع رمان به وجود آمد، اما از قرن نوزدهم به بعد اين شيوه نگارش كمتر به كار رفته است.23
9. رمان رشد و كمال:
رماني است درباره رشد و شكل گيري شخصيتي از كودكي تا موقعي كه پا به رشد و بلوغ مي گذارد و سعي مي كند از ماهيت اين جهان مطلع شود، و به كشف معني و الگو در جهان دست مي زند، تا فلسفه ايبراي زندگي بيابد و هنر خوب زيستن را بياموزد، و بعد گاهي رمان تا مرگ دنبال مي كند. بهترين نمونه «ديويد كاپرفيلد» نوشته چالرز ديكنز نويسنده انگليسي است و همچنين رمان هاي «هكلبري فين» اثر مارك تواين، رمان «آموزش عاطفي» فلوبر، «ناطوردشت» نوشته جي. دي. سلينجر، و «پاي بندهاي انساني» اثر ويليام سامرست موام و «فرزندان خشونت» نوشته دوريس لسينگ.24
10. داستان واقعه:
اصل انگليسي اين اصطلاح واژه اي تركيبي است از دو كلمه Fact به معني واقعه و Ficton به معني داستان ؛ اين اصطلاح به داستاني گفته مي شود كه آميخته با واقعه اي خاص و بر اساس آن نوشته شده باشد. نمونه هاي برجسته اين نوع داستان، رمان «دركمال خونسردي» اثر ترومن كاپوته، «لشكريان شب» اثر نورمن ميلر و «ريشه ها» اثر الكسي هيلي نويسندگان امريكايي است.25
نسبت و رابطه زندگينامه داستاني با داستان، واقعيت و تاريخ
زندگينامه و داستان، واقعيت و تاريخ چه نسبت و پيوندي با يكديگر دارند؟ آيا همانطور كه زندگي و اشخاص در جهان واقعي، دستمايه خلق شخصيت ها و زندگي در جهان مجازي داستان ها مي شوند، داستان نيز مي تواند قالبي براي روايت واقعي اشخاص باشد؟ در اين صورت، چنين زندگينامه اي چقدر به واقعيت نزديك است؟ و به عنوان يك سند قابل اعتناست؟ و... پاسخ را بايد با مراجعه به تاريخ ادبيات و نظريه هاي ادبي بيابيم. اما پيش از آن لازم است يادآور شويم؛ اين تلفيق زندگينامه با داستان محصول دوران مدرنيسم است.
زندگينامه ادبي محصول دوران مدرنيته است
زندگينامه نويسي همواره بر اساس فرديت شخص شكل مي گيرد. زندگينامه اعم از فردي و گروهي مبتني بر مشخصه هاي افراد و روايت زندگينامه نويس از فرديت شخص است كه از طريق مستندات، نقل قول ها و تحليل ها بدست مي آيد.
قبل از رنسانس و در دوره زندگي قرون وسطي، كه فرديت اومانيستي مطرح نيست و انسان غربي دنيا را بر اساس آموزه هاي كليسا و تفكرات آميخته به افسانه و اسطوره تفسير مي كرد، فرد براساس طبقه، قبيله و خاندانش و غيره شناخته مي شد. بنابراين زندگي افرادي قابليت نوشتن داشت كه متعلق به طبقه اي از اشراف، شاهان، قدسين و...باشد.مانند زندگينامه قديسين كه با اغراق نوشته مي شود.
در يونان باستان، به سبب اعتقاد يونانيان به سرنوشت و نوع بشر (و نه به فرد)، زندگينامه ها مخلوطي بود از واقعيات و افسانه. زندگينامه نويسان يوناني سرگذشت بزرگان را به منظور انعكاس چگونگي زندگي شان ثبت و تصوير مي كردند، تا بتوان از آنها به عنوان سرمشق استفاده كرد.
زندگينامه نويسي در اروپا، در قرون وسطي، رنگي مذهبي داشت. در اين دوره زندگينامة شهدا و قديسين سخت مورد توجه بود و بيش تر جنبة اخلاقي داشت.
اما پس از دوره رنسانس، با نهضت اومانيستي و تحول در نگاه بشر به زندگي و ميل به شناخت هستي و زندگي از طريق ذهن سوبژكتيو، زندگينامه نويسي تغيير مي كند.
زيرا زندگينامه نويسي كه مبتني بر ثبت و كشف "امر واقع" (واقعه يا مفهوم تاريخي) به كمك اسناد، اقوال و دريافت نويسنده است بر گرفته از نگاه سوبژكتيويته انسان مدرن به عالم و حقايق آن به عنوان «ابژه» است. انساني كه پس از «كانت» ديگر راه شناخت عين اشياء حقايق جهان را بر خود بسته ديد و در مقابل اين حيرت و افسون زدگي در برابر «هستي»، از علم (Since) كمك گرفت و تكنيك را جايگزين حيرت خود كرد.
زندگينامه نويسي پس از رنسانس از اين رو، برگرفته از نگاهي سوبژكتيو است كه «امر واقع» (واقعه تاريخي) را ابژه خود و فن مي كند كه براي شناخت و ادراكش از دريچه راويان و اشخاص به درجات متفاوتي از ادراك و فهم آن مي رسد و ديگر سرنوشت و وقايع زندگي انسان را بر اساس قضا و قدر الهي تفسير نمي كند و آنچه هست فهم و دريافت مبتني بر تجربه و علم بشري زندگينامه نويس به عنوان فاعل شناساست.
نگاه سوبژكتيويته به عالم كه همه قدرت را در كانوني به نام «سوژه» در جهان منتقل مي كند و شناخت هستي را منوط به درك «من» از هستي مي داند، سازنده و در عين حال محصول تفكر مدرن و ريشه گرفته از اومانيسم است كه ديگر «حقيقت» را اعطا شدني به بشر نمي داند بلكه، حقيقت را كشف چيزي مي داند كه دارد از راه مي رسد و نه آن چيزي كه بود يا خواهد بود. «حقيقت انكشاف چيزي است كه من آن را مي پذيرم و من آن را مي فهمم و آن را درست تلقي مي كنم.»
در دوران مدرن، «امر واقع» نيز ابژه اي است كه با شناخت و فهم «من» از آن معني مي يابد و هر لحظه با ادراك جديد «من» امر واقع بيشتر تبيين مي شود.
در اين دوره افراد، فرديت مي يابند و اين فرديت موجب پيدايش دوره جديد زندگينامه نويسي، اعترافات، زندگينامه هاي خود نوشت و رمان مي شود.
در دوره تحولي زندگينامه، دو دوره مهم است؛ يكي دوره اي كه با اعترافات آگوستين قديس ايجاد مي شود وديگري اعترافات ژان ژاك روسو. در اعترافات آگوستين قديس واسطه گفتگو با خدا برداشته مي شود و در اعترافات روسو خدا به زمين كشيده مي شود و يك من دروني جايگزين آن مي شود. از قرن بيستم به اينسو زندگينامه نويسي در غرب، شاخه ها و كاركردهاي گوناگوني در زمينه هاي انسان شناسي، مردم شناسي، تاريخ، ادبيات و غيره يافته است.
زندگينامه نويسي روشي در انسان شناسي
يكي از كاركردهاي مهم زندگينامه نويسي ارايه اطلاعات مردم شناسي به عنوان روشي مشهور در انسان شناسي است. زندگينامه نويسي در مردم شناسي. روشي در تحقيق و شكلي در روايت است. معمول ترين نوع زندگينامه نويسي در مردم شناسي, تك نگاري است. تك نگاري ها, روايت مشاهدات روشمند از ديدگاه مشخصي است. به اين دليل, در حال حاضر زندگينامه نويسي فراتر از سنديت تاريخي و نوع Genre ادبي براي توسعه خلاقيت هاست. امروز زندگينامه نويسي به يك روش مبدل شده است.
«گيرتز در كتاب تفسير فرهنگ ها (Interpretation of cultures) اين نكته را طرح كرده است كه فرهنگ را نمي توان تبيين كرد و براي آن قوانين وضع نمود. چون فرهنگ مثل طبيعت نيست. بلكه فقط مي توان تاويلش كرد. براي اين كار ابتدا بايد فهم مردم را شناسايي و سپس آن فهم را تاويل نمود. يعني مشاهده كرد كه مردم چگونه رفتار خودشان را تاويل و فهم مي كنند، سپس همان تاويل و فهم را توصيف كرد. اين كاري است كه يك تحليلگر فرهنگ انجام مي دهد. اساسا به نظر گيرتز، متخصصان علوم فرهنگي فقط تحليلگر فرهنگ هستند, نه دانشمند. نگاه گيرتز به فرهنگ, نگاه فرهنگ به عنوان يك متن است. به نظر وي مردم نگارها, انسان شناسان, جامعه شناسان همگي تحليل گران فرهنگي هستند كه فرهنگ يك جامعه را مثل يك متن مي خواند و درجست و جوي آن هستند كه واژگان اين متن را معنا, تفسير و سپس فهم كنند. اين معاني در قاب نمادها (Symbols) ارائه مي شوند. بخشي از اين نمادها در فتارهاي ما بروز مي كنند. مثل رفتار بدن, رفتار غذا خوردن، رفتار لباس پوشيدن و بخشي هم در زباني كه با آن سخن مي گوييم, و سرانجام بخشي هم در توليدات فرهنگ خودشان را نشان مي دهند. انتهاي اين رويكردهاي تفسيرگرايانه ـ كه همگي اصل بحثشان تجربه زيسته بشر است و به لحاظ روش شناختي در پي آنند كه تجربه زيسته جامعه ي فرهنگ زيسته شده را قرائت كنند يا بنويسند ـ به زندگينامه نويسي مي رسد. به اين معنا كه يك انسان شناس يا مردم شناسي كه در جامعه اي كار ميداني انجام مي دهد و مدتي را با گروهي در دهكده يا كارخانه يا هر جاي ديگري زندگي مي كند و سپس مشاهدات تجربيات خودش را مي نويسد، درست مثل آدمي عمل مي كند كه زنديگنامه اش را تحرير مي كند، با اين تفاوت كه آن انسان شناس يا مردم شناس در زندگينامه اش، مدت زماني را كه در ميدان بوده و روشمندانه(Systematic) كار كرده، شرح مي دهد. همين دليل بسياري معتقدند كه داده هاي مرم شناسي يا انسان شناسي با زندگينامه نويسي ارتباط دارد و به تعبير يكي از انسان شناسان, انسان شناسي در نهايت چيزي بيشتر از زندگينامه نويسي نيست.»26
زندگينامه و داستان
زندگينامه يا شرح حال، گزارشي است از زندگي مشخصي يا شرح حال گروهي كه نويسنده آن مشخص ديگر مي باشد. در يونان و روم باستان زندگينامه رشته اي از تاريخ شمرده مي شد. زندگينامه روايت پيوسته حوادث گذشته اي است كه براي شخص يا مردمي اتفاق افتاده است. «زندگي نامه روايت زندگي فردي از افراد جامعه است از طريق ترسيم منحني چرخه ي هستي او از گهواره تا گور در مورد رفتگان، و تا زمان نوشتن زندگي نامه، در مورد زندگان. زندگي نامه نويس داده هاي مستند مرتبط با واقعيات ملموس شخصيت اصلي يا قهرمان اثر خود را به دست مايه ي تخيل سازنده اش انتظام مي بخشد. نقش داده هاي مستند در شكل گيري آن از يك سو و نقش عامل تخيل ريخت بخشنده در روايت آن از سوي ديگر، زندگي نامه را در فاصله ميان تاريخ و داستان يا به معناي دقيق كلمه رمان قرار مي دهد.»27
زندگينامه گاهي به ادبيات نزديك مي شود، زيرا، در برخي از زندگينامه ها، عامل تخيل دخالت دارد كه آن ها به داستان شبيه مي كند.28
همانطور كه آورديم كلمه FICTION در زبان انگليسي، كلمه اي است قديمي و ريشه فعل آن به مفهوم «ساختن» يا «شكل دادن» و حتي در مواردي «وانمود كردن» يا «نقش بازي كردن» است. برخلاف نويسنده غير تخيلي يا واقع گرا كه صرفا وقايع، اطلاعات، گزارشات و حقايق را در كنار هم قرار مي دهد، البته آنطوري كه خود آنها را مي بيند، نويسنده داستان يا نمايشنامه يا داستان كوتاه، خلق مي كند، شكل مي دهد و مجسم مي كند، و با آنچه كه مي سازد به حقيقتي مي رسد و يا اينكه خواننده را قادر مي سازد تا به حقيقتي دست يابد.
حقيقت و واقعيت در نيمه قرن دوم قرن بيستم خيلي جالبتر و هيجان انگيزتر از تخيل است. لذا تقاضا براي مطالب غيرتخيلي، مستند، روزبروز بيشتر مي شود در صورتيكه بازار نوشته هاي تخيلي رو به نقصان است. (تنها رشته رو به گسترش در باب تخيلات داستان هاي تخيلي علمي است.) عجب آنكه مايه اصلي داستان هاي غير تخيلي تغيير نيافته است. شايد در حقيقت از روز اول كه انسان قلم سنگي خود را تشريح كند همواره مايه هاي اصلي داستان هاي غير تخيلي يكسان مانده است. پيشتاز تمام اين موضوعات و مايه ها موضوع بقاء است.29
زندگينامه، داستان و واقعيت
زندگي نامه نويسي تجربه زيستي(Lived experience) بشر است.
«تقريبا همه ي انسان ها اين تجربته زيسته را دارند. مهم ترين حسن و ويژگي روش هايي مثل زندگينامه نويسيBiography)), حسب حال نويسي (Autobiography) خاطره نويسي, خاطره نگاري اين است كه آن تجربه زيسته ي ما را به صورت خلاق و نظام مند ارائه مي كنند.»30
زندگينامه، روايت امر واقع و كنش هاي مستند مشخص اشخاص است و داستان، روايت امر مخيل و كنش هاي محتمل شخصيت! در ابتدا به نظر مي آيد زندگينامه نويس مقيد و متوسل به واقعيت و سند (مدرك) و داستان نويس فارغ و مستقل از آنهاست و نمي توان رابطه منطقي و واقعي ميان دو گونه «زندگينامه» و «داستان» برقرار كرد. از اينرو در نگاه اول، اصلاح «زندگينامه داستاني» مهمل، نامفهوم و فريبنده است. زيرا، زندگينامه، نوشته اي است كه موضوع آن، گزارش يا شرح يك زندگي31 و روايت پيوسته حوادث گذاشته است كه براي شخص يا مردمي اتفاق افتاده است32 و شامل نوشته اي است كه در آنها رويدادهاي زندگي شخصيت هايي از مشاهير دين و دانش و بزرگان ادب و سياست شرح داده شده است33 و كتابي است درباره سرگذشت يا تاريخ زندگي يا فرد!34 به عبارت ديگر و به نقل از سرهارد نيكيسون؛ زندگينامه بايد تاريخ باشد. بدين معني كه بايد دقيق و تصوير شخص در رابطه با روزگار خويش باشد. زندگينامه بايد فرد را با همه مراتب خصلت آدمي توصيف كند.35 چنانكه «رندولك» در نظريه ادبيات نوشته است: «...مسائل زندگينامه نويسان همانند مسائل مورخان است. زندگينامه نويس بايد مدارك، نامه ها، گفته هاي شهود عيني، يادبودها و حديث نفس شاعر يا نويسنده را تعبير و درباره صحت مدارك و معتمد بودن شهود و غيره حكم كند. وي در حين نوشتن زندگينامه نيز با مسائل مربوط به رعايت تقدم و تاخر در ارائه وقايع، نحوه انتخاب و رازداري يابي پروايي مواجه مي شود. بسياري كه به زندگينامه نويسي به عنوان يكي از انواع ادبي پرداخته اند هم خود را صرف پاسخگويي به اين سوالات كرده اند، سوالاتي كه به هيچ وجه اختصاصي به ادبيات ندارد.36
از اين رو در كتاب هنر نويسندگي آمده است: «براي نوشته هاي غيرتخيلي حالت عينيت يا نگرفتن جهت و كاملا بي طرف بودن نيز اساسي است. با اينكه نويسنده بايد از خود نظريه اي ارايه دهد و بالاخره در نهايت به نتايجي برسد، قسمت اعظم مطالب بايد طوري تحرير شده باشد كه احساس شود نويسنده مطالب خود را با بيطرفي كامل تهيه و عرضه داشته است.بالاخره، كل يك اثر غيرتخيلي بايد داراي هاله يا روح «صاحب نظري» باشد. خواننده بايد حس كند كه نويسنده براي نوشتن مطالب تمام تحقيقات و مطالعات لازم را انجام داده است. اين كافي نيست كه نويسنده در مقدمه مدارك و مدارج علمي خود را براي نوشتن اثري درباره شخصيت در حال تغيير جامعه به فهرست در آورد. خود اثر بايد خواننده را قانع كند نويسنده به مطالب و مسايلي كه مطرح كرده است وارد است و احاطه و تسلط دارد و مي شود در اين زمينه به او اعتماد و اطمينان داشت و نظرات و قضاوت هايش معتبر و به جاست. احساس صاحب نظري نويسنده براي مقالات مجله اساسي است اما در مورد نوشته هاي طولاني غيرتخيلي، به حجم كتاب كامل، دوچندان اهميت دارد.»37
اما، داستان در دو سطح عام و خاص، تعاريف و مصاديق متفاوتي دارد كه به ويژه به معني خاص آن شامل رمان، داستان كوتاه و رمانس، تركيب «زندگينامه داستاني» را با سوالات متعددي مواجه مي كند. داستان در مفهوم اصلاحي، گونه اي منثور دربرگيرنده روايت هاي تخيلي است... و به موضوعاتي مي پردازند كه ساخته و پرداخته ذهني خلاق باشند و تسخير عمل [كنش] به وسيله تخيل را ارائه مي دهد به عبارت ديگر، داستان در معناي خاص آن، مترادف ادبيات داستاني است و بر آثار منثوري دلالت دارد كه از ماهيت تخيلي برخوردار باشند. داستان در سطح خاص، استعاره اي براي زندگي است38 و روايتي ادبي است كه قصه اي [حكايت، سلسله وقايع] را به ياري رواي بيان مي كند كه اين روايت بر اساس دو عنصر و ويژگي تخيل و ادبيت بنا شده است.
داستان در سطح عام و گسترده اش شامل هر نوع نوشته است كه در آن، ماجراهاي زندگي به صورت حوادث مسلسل گفته مي شود. و به نوشته فورستر در جنبه هاي رمان، داستان نقل وقايع است به ترتيب توالي زماني!39 و داستان شالوده هر اثر روايتي و نمايشي خلاقه است و در همه انواع اين دو گروه، داستان رشته وقايعي است كه برحسب ترتيب توالي زمان روي مي دهد، از اينرو، داستان عنصر مشترك همه انواع ادبي خلاقه است.
اين طرز تلقي از داستان بدان اشتمالي وسيع خواهد داد، بدين معني كه داستان همه شامل حكايت «افسانه و اسطوره» خواهد بود و هم شامل قصه به معني امروزي تر، يعني زمان يا اينكه پل ريكور در زمان و داستان مي نويسد؛ «تمامي هنرهاي روايي، به ويژه آن دسته كه منشا نوشتاري دارند، تقليدي هستند از شكلي از داستان كه مراودات روزمره از آن استفاده مي شود.»40
چنانكه مي بينيم، زندگينامه شرح و روايت «امر واقع» بر اساس اسناد و مدارك است و در اثري است كه بر پايه واقعيت و به ياري اسناد، مدارك، خاطرات و شواهد در دسترس، شرح حال و بازآفريني سيماي برجستگان و فرهيختگان مي پردازد.» و بر پايه رويدادها و نمونه هاي دقيق استوار است. و به قول كارلايل«تنها تاريخ واقعي زندگينامه است.41 «اما داستان، روايت «امر مخيل» براساس ميل و جستجوي نويسنده نسبت به حقيقت و برگرفته از تاثيرات نويسنده ناشي از واقعيت هاي دروني و بيروني خويش است.
چنانچه اگر داستان نويس موضوع اثر خود را از واقعيت هاي اطراف يا وقايع گذشته تاريخي انتخاب كند با تغيير و دخل و تصرف در چينش مسلسل وقايع و بهره گيري از قدرت پندار، خيال، توهم و تخيل، روايت داستاني پديد مي آورد، كه با روايت تجربي و مستند گونه زندگينامه، متفاوت است. از سوي ديگر در روايت زندگينامه ما با گزارش و روايت از يك يا چند شخص معين در دوره زماني مشخص روبرويم اما در روايت داستان، يك يا چند شخصيت را از زبان و ديدگاه رواي در شرايطي ساخته قوه خلاقه مي شناسيم.
در اين جا به رابطه زندگينامه و داستان در زندگينامه داستاني كه در مقاله اي بحث شده است اشاره مي كنيم سپس نسبت هاي ممكن و مفروض را تيتروار مي آوريم.
«در پايان و براي جمع بندي بايد اشاره كنيم كه زندگينامة داستاني چهار خصوصيت برجسته دارد:
زندگينامه نيست.
داستان نيست.
زندگينامه است.
داستان است.
1. زندگينامه نيست، چون اين گونه نيست كه شرح حال مستند فرد يا افرادي را به ترتيب و توالي تاريخي گزارش كند و حاصل اثر، تاريخ زندگي او بشود. بنابراين كلية آثاري را كه تاريخ زندگي شخصيتي را به زبان تاريخي يا گزارشي نقل مي كند، جزء اين گونة ادبي تلقي نمي كنيم. 2. داستان نيست؛ يعني داستان آزاد و محض نيست كه نويسنده راحت بتواند مرغ فكرش را به هر جا كه خواست پرواز بدهد و حداكثر استفاده را از عناصر خيال خود بكند، تا بتواند يك داستان كامل ابداع كند و هيچ گونه تعهدي نسبت به واقعيت زندگي قهرمان احساس نكند.
بنابراين اگر اثري با الهام از بعضي از فرازهاي زندگي يك شخصيت نگاشته شده باشد و در انتقال و پرداخت آن فرازها رعايت مطابقت با واقع نشده باشد، و به خصوص اگر در بخشهايي از كتاب مختصاتي از زندگي شخصيت به گونه اي متفاوت با واقعيت زندگي او باشد، اين اثر زندگينامة داستاني شخصيت موردنظر تلقي نمي گردد.
زندگينامة داستاني، داستان نيست، از اين جهت كه نويسنده موظف نيست تمامي قواعد و آيين نامه هاي داستان نويسي را در نگارش آن به كار ببرد و از ابتدا تا انتهاي اثر را با معيارهاي ادبيات داستاني مطابقت بدهد. مثلا ً در داستان و رمان نبايد رد پاي نويسنده ديده شود؛ در حالي كه حضور نويسنده در بخشهايي از زندگينامة داستاني منافاتي با اين قالب يا گونة ادبي ندارد.
3. زندگينامه است؛ به اين معني كه پس از مطالعة اثر توسط خواننده، آنچه در مجموع در ذهن او باقي مي ماند، تصوير نسبتا ً كاملي از شرح زندگي قهرمان است كه با رعايت جنبة مستند و واقعي زندگي او و ذكر سالها و زمان و مكان حوادث عمدة زندگي قهرمان.»42
فارغ از بحث درباره صحت مطلب فوق درباره نسبت هاي ممكن در تركيب زندگينامه داستاني چهار حالت را مي توان در نظر گرفت.
1. زندگينامه داستاني به عنوان زندگينامه اي كه از نظر سبك و نگارش به شيوه داستاني روايت مي شود.
2. زندگينامه داستاني به مصداق زندگينامه (شخصي يا گروهي) كه به لحاظ سرشت و شكل گيري ساختاري شبيه يا عين داستان (روايتي مخيل از قصه يا امر واقع) دارد. يعني ماجراي زندگي شخصي چنان باشد كه بدون دخالت راوي يا مولف همانند داستان ها داراي شروع، فراز و فرود و پايان روايت مند و داستاني باشد.
3. زندگينامه داستاني كه به شكل آزاد دستمايه خلق اثر داستاني قرار گرفته است و در اصل داستاني است كه طرح حوادث و خلق شخصيت هاي خود را از زندگينامه وام گرفته است.
4. زندگينامه داستاني معادل زندگي فلان شخص كه در اقوال مشهور است، در اينجا داستان معادل بيان، حكايت، سرنوشت به كار برده شده است و در اصل زندگينامه مراد است نه داستان يا زندگينامه داستاني بلكه هدف روايت و بيان زندگينامه اي شنيدني است.
طبق آنچه آورديم، پيداست محل بحث ما در موارد 1و 3 است. كه در مورد اول به بحث زندگينامه داستاني و رمان مستندگونه و در مورد سوم به رمان تاريخي نزديك مي شويم.
مسئله مهم ديگر در نسبت زندگينامه و داستان چگونگي شكل گيري وقايع در متن است. در زندگينامه مفاهيم تحت تأثير واقعيت هاي بيروني اشخاص و بر اساس رفتار و سرنوشت شخصيت و دريافت مخاطب شكل مي گيرد و تفسير و تأويل مي شود، اما در داستان وقايع شخصيت ها بر اساس مفاهيم و تحت تأثير واقعيت هاي دروني شده ذهن نويسنده ساخته مي شوند و در خدمت تبيين و تفسير مفاهيم شكل مي گيرند. به عبارت ديگر در زندگينامه درون مايه از پيش توسط واقعيت ساخته شده است اما در داستان درون مايه ها را شخصيت ها و حوادث مي سازند.
واقعيت در زندگينامه داستاني منحصر به فرد و شخص مورد نظر است اما واقعيت در رمان تعميم پذير است، از اين رو داستان تلاش مي كند، شخصيتي آرماني و محتمل را به حيطه واقعيت جابه جا و باورپذير كند، در حالي كه زندگينامه داستاني تلاش مي كند، شخصيت موجود، كه به دلايل ارزش ها و ويژگي هاي فوق (برتر) جامعه آرماني و دست نايافتني به نظر مي رسد، را به حيطه باور جامعه منتقل كند.
زندگينامه و تاريخ
همانطور كه آورديم زندگينامه و تاريخ داراي خاستگاهي مشترك بوده اند كه از قرن 19 به اين سو با تلفيق ادبيات داستاني با زندگينامه از ارزش و سنديت تاريخي زندگينامه ها كاسته شد. به ويژه زندگينامه هاي خود نوشت كه روزگاري سند قابل توجه در تاريخ محسوب مي شد، در امروز جز سند فرهنگي كاركرد ديگري ندارد، چنانكه «به قول فوكو زندگينامه نويسي به طور عمده آن ذهنيتي است كه در پس توصيفش جعل مي شود، هر زندگينامه اي نوشته نخواهد شد. به عبارت ديگر، چيزي به نام زندگينامه خود نوشت وجود ندارد.»43 در واقع ديگر نقل قول كارل لايل كه مي گفت: تنها تاريخ واقعي زندگينامه است، معتبر نيست. چنين اتفاقي محصول نزديك شدن زندگينامه هاي ادبي به ژانر رمان است، اما واقعيت اين است كه زندگينامه ها هيچ گاه از ارجاعات تاريخي خالي نبوده اند و همواره مي توان رد پاي تاريخ را اعم از شخصي تا جمعي و غيره را در زندگينامه هاي داستاني يافت.
براي شناخت اين رد پا توجه به نسبت روايت تاريخي و داستاني مهم است. «روايت اسطوره اي يا داستاني در خلال زمان به دو شاخه تقسيم شد:
تاريخي و داستاني
روايت تاريخي از طريق توسل به واقعيت نهفته در حوادث گذشته، داستان سنتي را اصلاح كرد. داستان گوهايي چون هرودوت و توسيديد در يونان سعي كردند حوادث طبيعي ـ به جاي حوادث فراطبيعي ـ را توصيف كنند و از مجوز هومري در استفاده از سناريوهاي خالي و تكان دهنده رو بگردانند. اسكندر و ايراني ها جاي اوديسه و سيرن ها را گرفتند. اولين مورخان سعي كردند از زمان، مكان و عمل «واقعي» توصيفي روايي به دست دهند و طوري وانمود كنند كه پنداري مسايل را همان گونه تعريف مي كنند كه واقعا رخ داده اند. اين امر در مورد اشخاص خاص، به تولد ژانر زندگينامه يا «شرح حال» و در سطح انسان اجتماعي، به زايش تاريخ به مفهوم كلي اش يا بازگويي روايي حوادث عيني و تجربي
(RES GESTAE) منجر شد.
دومين شاخه روايت، يعني روايت داستاني، نيز از داستان سنتي فاصله گرفت، اما در مسيري متفاوت با شاخه تاريخي. روايت هاي داستاني سعي داشتند حوادث را در قالب نوعي معيار آرماني زيبايي، خوبي يا اصالت و علو بازگو و دوباره توصيف كنند. اين شاخه روايي در قالب رمانس به اوج خود رسيد.
اما با ظهور رمان مدرن در عصر پسا رنسانس بود كه رمانس داستاني به اوج خود رسيد. آنچه رمان را از انواع پيشين رمانس متمايز مي كند، قدرت خارق العاده «تركيبي» آن است: اين نوع ادبي مشتق از سنت هاي گوناگوني چون غنايي (صداي شخصي)، درام (فرانمود كنش انسان)، حماسه (توصيف قهرمان ها يا ضد قهرمان) و وقايع نامه (توصيف جزئيات تجربي و عيني) بود.
اما اجازه دهيد يك بار ديگر به اختصار به تبارشناسي داستانگويي بپردازم. نقطه اشتراك روايت هاي تاريخي و داستاني، كاركرد محاكات است. از زمان ازسطو تا اوئر باخ، اين واقعيت شناخته شده كه محاكات مستلزم چيزي بيش از تقليد و بازنمود صرف واقعيت است. آن جا كه ارسطو در فن شعر، محاكات را «تقليد يك كنش» تفريف مي كند، منظورش توصيف دوباره و خلاقانه جهان به نحوي است كه الگوهاي مستتر و معاني تاكنون كشف ناشده، عيان و آشكار شوند. در اين شكل و قالب، محاكات با داستان، به عنوان پيرنگ دار و ديگر گونه كردن حوادث پراكنده و تبديل شان به الگويي جديد (آنچه پل ريگور «تركيب امر ناهمگون» مي نامد)، مرتبط و در پيوند است. اين نگرش با باور جزمي ناتوراليستي، كه مي گويد هنر آينه اي است در برابر طبيعت، هيچ پيوندي ندارد.
از اين رو، روايت نقش مضاعف محاكات ـ داستان را بازي مي كند تا راه تخيلي جديد براي بودن در جهان پيش پاي ما بگذارد...
هر انساني زندگي اي است در پي روايتي. دليل اين امر صرفا اين نيست كه انسان سعي دارد براي برآمدن از پس تجربه اغتشاش و آشوب، الگويي كشف كند. بلكه اين نيز هست كه هر حيات انساني اي كه هميشه و پيشاپيش داستاني تلويحي است. فناپذير بودن از ما موجوداتي مي سازد كه، اگر بخواهم صريح و عيان بگويم، در آغاز به دنيا مي آيد و در پايان مي ميرد. و در قالب ارجاع به گذشته(حافظه) و آينده (فرافكني) است. به نحوي كه مي توان گفت زندگي هاي ما مدام خود را تفسير مي كنند ـ پيشا ارجاعي و پيشا آگاهانه ـ و اين تفسير در قالب نظام مند آغاز، ميان و پايان (البته نه ضرورتا با همين ترتيب) انجام مي شود. به طور خلاصه، موجوديت ما پيشاپيش تا حدودي پيرنگ از پيش تعيين شده دارد، قبل از آن كه ما آگاهانه در پي يافتن روايتي باشيم كه از طريق آن به زندگي مان صبغه تاريخ ـ زندگي ببخشيم.»44
چناچه آورديم زندگينامه داستاني، بيان و تبيين واقعيت ها بر اساس تلفيق روايت تجربي و داستاني است در حالي كه تاريخ و زندگينامه مبتني بر روايت تجربي است.
زندگينامه داستاني؛ تصوير واقعيت و تاريخ در ادبيات:
زندگينامه داستاني، زندگينامه اي است داستاني!
در پايان اينكه، زندگينامه داستاني، زندگينامه است! زندگينامه اي كه خواندن آن لذت داستان را دارد و ساختارش روايتي داستاني را پذيرفته، هر چند كه جهان وقايع خود را مستند و بر اساس زندگي واقعي ساخته است. به عبارت ديگر زندگينامه داستاني بازتاب واقعيت اجتماعي و روانشناختي شخصيت هايي است كه در زندكي واقعي به لحاظ ويژگي ها، ارزش ها و هنجارهاي جامعه بالاتر از حد متوسط هستند و مثلا در موقعيت هايي مانند جنگ، آرماني و الگودهنده عمل كرده اند. روايت اين بازتاب مرزهاي روايت تجربي، تاريخي، واقعي و تخيلي را چنان بر هم مي ريزد كه مجبوريم چنين زندگينامه هايي را زندگينامه داستاني بناميم، هر چند كه اين، به معناي تخيلي و غير مستند بودن زندگينامه داستاني نيست. بلكه وقايع در زندگينامه داستاني از فرط نا معمول بودن و خصلت هاي آرماني، تخيلي نما هستند و براي بيان خود تنها روايت داستاني را مي پذيرند و چنين ويژگي آشنا زدايي وقايع معمول در روزگار تكراري ماست. در زندگينامه داستاني به آشنايي باور پذير و راست نمايي نيازي نيست و امور واقع نيازي به تمهيد به انگيزش و توجيه واقع گرايانه ندارند، زيرا خود امري مستند 45 و واقعي اند كه در شكستن ساختار زندگي واقعي گاه غيرواقعي و تخيلي به چشم مي آيند.
پايان


منابع:
1. ريچارد كرني. در باب داستان. ترجمه سهيل سمي. ققنوس. 1384. ص 12
2. همان. ص 153
3. ميرصادقي ـ جمال. ادبيات داستاني. علمي. 1382. چ4. ص19-27
4. فورستر. جنبه هاي رمان. ترجمه ابراهيم يونسي. نگاه. 1384. چ5. ص 42
5. زندگي نامه به دو دسته بزرگ داستاني و غيرداستاني بخش مي شوند:
زندگي نامه غيرداستاني: اين زندگي نامه داراي زاويه ديدي بيشتر گزارش عيني است. نويسنده راوي همه دان نيست كه همه چيز را درباره شخصيت مورد بحث مي داند. نويسنده درباره احساس ها و انديشه هاي شخصيت كتابش تنها به اطلاع رساني به شيوه گزارش بسنده مي كند. او وانمود نمي كند درباره موضوع هاي ذهني و دروني شخصيت كتابش آگاهي يقيني دارد. زندگي نامه هاي خوب ممكن است از برخي رفتارهاي در خور انتقاد شخصيت موضوع كار خود، چشم پوشي كنند، اما نمي كوشند همه صفت هاي منفي او را ناديده بگيرند. چنين كاري به واقعگرايانه بودن زندگي نامه نويسي آسيب مي رساند و گيرايي كتاب را نيز از آن مي گيرد.
زندگي نامه داستاني: در برخي زندگي نامه ها نويسنده كوشيده است با افزودن عناصر داستاني بر گيرايي كارش بيفزايد. در چنين زندگينامه ها واقعيت و داستان با يكديگر در آميخته اند.
چگونگي آميختن هر يك از اين دو عنصر به توانايي و نوآوري نويسنده وابسته است. در چنين زندگي نامه ها نمونه هاي تاريخي با عناصر تخيلي در آميخته مي شوند تا هم اطلاعات منتقل شود و هم كتاب از گيرايي بي بهره نباشد.
چگونگي در آميختن دو عنصر واقعيت و تخيل طيفي از كتاب هايي گوناگون را در اين زمينه پديد مي آورد. در يك سوي اين طيف كتاب هايي هستند كه تخيل بيشتري دارند و در سوي ديگر، كتاب هايي هستند كه بيشتر بر نمونه هاي واقعي استوارند. در كتاب هاي خوب زندگي نامه اي از تبديل كتاب به انبان سندها خودداري مي شود.
6. قزل اياق ـ ثريا. ادبيات كودكان و نوجوانان و ترويج خواندن. سمت. 1383. چ 1. ص 258-259 (با اندكي تغيير)
7. پولادي ـ كمال. رويكردها و شيوه هاي ترويج خواندن. موسسه تاريخ ادبيات كودكان. 1387. ص 280 (با اندكي تغيير)
8. امامي ـ نصرالله. نشر دانش. خرداد و تير 1369. ص 42
9. قزل اياق- ثريا. ادبيات كودكان و نوجوانان و ترويج خواندن. سمت. 1383. چ 1. ص 258-264 (با اندكي تغيير)
10. همان.
11. همان.
12. ياوري- حورا. زندگي در آيينه. نيلوفر. 1383. چ 1. ص 24
13. امامي- نصرالله. نشر دانش. خرداد و تير 1369. ص 42 به نقل از با ياد خاطره از عليرضا كمري
14. كمري- عليرضا. با ياد خاطره. سوره مهر. 1383. چ 1. ص74-84
15. جمال ميرصادقي، ميمنت ميرصادقي، واژه نامه هنر داستان نويسي. كتاب مهناز. 1377. چ 1.
16. الشكري- فدوي. واقعگرايي در ادبيات داستاني معاصر. نگاه. 1386. چ 1. ص128
17. مك كي- رابرت. داستان: ساختار، سبك و اصول فيلمنامه نويسي، ترجمه محمدگذر آبادي. هرمس. 1382. ص57-59
18. همان.
19. ميرصادقي- جمال. ادبيات داستاني. علمي. 1382. چ4. ص 470
20. مك كي- رابرت. داستان: ساختار، سبك و اصول فيلمنامه نويسي، ترجمه محمدگذر آبادي. هرمس. 1382. ص57
21. ميرصادقي- جمال. ادبيات داستاني. علمي. 1382. چ4. ص461-471
22. همان.
23. همان.
24. همان.
25. جمال ميرصادقي، ميمنت ميرصادقي، واژه نامه هنر داستان نويسي. كتاب مهناز. 1377. چ 1.
26. ميزگرد دكتر نعمت الله فاضلي- عليرضا كمري- فرانك جمشيدي. منبع: سايت شخصي دكتر فاضلي. همچنين چاپ شده در كتاب ماه
27. دكتر هوشنگ رهنما در ميزگرد كتاب هفته 6 آذر 86. منبع: سايت خوابگرد.
28. عليرضا كمري. با ياد خاطره.
29. زيگلر- ايزابل. هنر نويسندگي خلاق. ترجمه خدادا موقر. پانوس. 1368. چ 1. ص 30 – 38
30. نعمت الله فاضلي. همان.
31. همان.
32. همان.
33. دانشنامه ادب فارسي.
34. عليرضا كمري. همان.
35. همان.
36. همان.
37. هنر نويسندگي. ص 160
38. رابرت مك كي. ص 18
39. فورستر. ص 40 – 43
40. دانشنامه ادب فارسي
41. قزل اياق. همان.
42. حداد- حسين. ماهنامه ادبيات داستاني. سوره مهر. شماره104
43. عليرضا كمري. همان.
44. ريچارد كرني. در باب داستان. ترجمه سهيل سمي. ققنوس. 1384. ص 150-155
45. تعريف سند از نظر لغوي
ـ تكيه گاه
آنچه پشت بدو دهند(دهخدا)
ـ آنچه قابل اعتماد باشد، مدرك مستند(فرهنگ مشيري)
ـ نوشته اي كه قابل استناد باشد
ـ مهر و امضاي قاضي و حكم و فرمان پادشاهي و چك و دست نوشته و مكتوبي كه بدان، اختيار شغل و ملكي را به كسي دهند (فرهنگ معين)
تعريف سند از ديدگاه قانون مدني ماده 1284
سند عبارت ايت از هر نوشته اي كه در مقام دعوي با دفاع قابل استفاده باشد.
تعريف سند از ديدگاه علم كتابداري
هر نوع نوشته خطي، چاپي، عكسي و يا بصورت هاي ديگر و هر شيئي مادي را كه، بتوان از محتواي آن اطلاعاتي بدست آورد «دبيزه» يا «مدرك» گويند.رز (اصطلاحات كتابداري)
ـ پس از تجزيه و تحليل وجوه اشتراك و افتراق تعاريف ياد شده؛ عبارت زير به عنوان تعريف سند، پيشنهاد مي گردد:
«سند عبارت است از اطلاعات مضبوط اعم از نوشتاري، ديداري، شنيداري كه توسط اشخاص حقيقي يا حقوقي ايجاد شده و داراي ارزش نگهداري باشد.»
انواع سند از نظر ارزش
ارزش اسناد: اعتبار آنها از نظر اداري و يا اطلاعاتي است؛ كه در هر سند، براي اداره ايجادكننده و آرشيو، وجود دارد. بنابراين! تعريف هر سند، مي تواند، داراي ارزش هاي اداري و آرشيوي باشد.
ارزش اوليه (اداري يا اسنادي)
ارزش از نظر ايجادكننده آن، كه از نظر زماني در مرحله جاري و نيمه جاري است، مانند اسناد اداري، مالي، حقوقي و...
ارزش ثانويه (آرشيوي يا اطلاعاتي)
ارزش از نظر محققان، پژوهشگران و آرشيويست هاست.
منبع: شفيع پور فومني. محمداسماعيل. چكيده نويسي. نويد شيراز. 1386. چ 1. ص 59-63
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده