فرزند شهید «امین صیامی» دو ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد و هرگز پدرش را ندید.

به گزارش نوید شاهد اردبیل، شهید امین صیامی، ششم شهریور 1335، در روستای ایواتلو از توابع شهرستان پارس آباد دیده به جهان گشود. پدرش بیوک، کشاورز بود و مادرش قزبس نام داشت. سال 1359 ازدواج و صاحب یک پسر شد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. سوم دی 1359 در سر پل ذهاب توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. پیکرش را در گلزار شهدای تازه کند از توابع پارس آباد به خاک سپردند.

فرزندش دو ماه بعد از شهادت او به دنیا آمد

تولد

  امين صيامي، به قول مادرش طرف‌هاي صبح يكي از روزهاي آخر پاييز سال 1335 به عنوان سومين فرزند خانواده‌اي كوچ رو، در محلي كه امروزه ملاكندي خوانده مي‌شود به دنيا آمد.
خانواده داراي تمكن مالي خوبي بودند. آنها بهار و تابستان را در ييلاق يَهَرلي، واقع در دامنه غربي سبلان كه از آنِ خودشان بود، مي‌گذراندند و پاييز و زمستانها را در قشلاقي در پارس آباد بودند.

  مادرش او را با چادرشب به پشت مي‌بست و كارهاي خانه را انجام مي‌داد و يا پس از آن كه به او شير مي‌داد، بر دامن پيراهن مي‌نهاد و كارهاي ماست‌بندي و كره‌گيري را انجام مي‌داد.

دوران کودکی

از هنگامي كه پا گرفت، علاوه بر اين كه با بازيهايي مانند چیلینگ‌آغاج و قايیش گوتوردو خود را سرگرم مي‌ساخت، بچة دم دستي بود كه كارهاي جزئي خانه را انجام مي‌داد.
هنگامي كه وارد دوران كودكي شد مهمترين اتفاق طول تاريخ هزارة معاصر دشت مغان رخ داد . قشلاقها به زير كشت رفتنند و خانواده با اخذ شش هكتار زمين زراعي آبي از دولت وقت، يكجا نشين شدند و در تازه‌كند جديد كه آن موقع آغ تَوَره خوانده مي‌شد، اسكان گزيدند.
پدرش اورا در مدرسه‌اي كه اكنون به نام شهيد صيامي خوانده مي‌شود، ثبت نام كرد. خوشحال و شادمان به مدرسه مي‌رفت و سر حال از مدرسه برمي‌گشت.
پدر و مادر به ياد مي‌آورند كه از همان دوران ابتدايي، امين نماز خوان بود. خانواده گذران خوبي داشتند ولي از آن‌طرف تحصيل علم باب نبود اين است كه امين در سوم ابتدايي ترك تحصيل كرد.

دوران نوجوانی

دوران نوجواني او با تمرين انواع كارهاي كشت زرع بر روي مزرعه پدر مي‌گذشت. اما مزرعه خواه به دليل اينكه محصولات را به چيزي نمي‌خريدند و خواه آنكه مغانيان تازه اسكان يافته، هنوز كشاورزي را ياد نگرفته بودند و خواه اينكه اصولا شركتهاي زراعي زمينهاي مردم را قبضه كرده بود و چيزي به آنها نمي‌دادند، عايد چنداني نداشت. از اين رو امين مدتي در شركت زراعي نادر به كار پرداخت. كارگر شركت ساختماني بود و زماني به نوعي در كارهاي ساختمان نظارت مي‌كرد.
در هر حال آدمي‌بود كه با صداقت رفتار، خيلي زود اعتماد صاحب‌كاران را جلب كرد. آخر او ذاتاً آدم خوبي بود و رفتارش نه تنها در محيط خانواده، بلكه با اقوام و همسايگان نيز مثال‌زدني بود. زيرا ريش‌سفيدان را سخت حرمت مي‌نهاد.آدمي بود مهم كه كمك به همسايه و هم‌ولايتي را وظيفه خود مي‌دانست و در اين كار كوتاهي نمي‌كرد و اصولاً كمك به ديگران چيزي بود كه اساس انديشة امين را تشكيل مي‌داد.

ازدواج

در آخر سالهاي دوران نوجواني، آنگاه كه هفده سالش بود، با پيشنهاد بزرگترها با دختري پانزده ساله ازدواج كرد. آنها قوم و خويش بودند. خانواده جشن عروسي به راه انداخت. پاييز بود كه عروس را با ادب از گوشلو به تازه‌كند آوردند و به دنبال آن، زوج نوجوان زندگي مشترك در خانه پدري امين را شروع كردند.
با هم خوب مي‌جوشيدند و امين به راحتي مي‌توانست از طريق كار در "شركت نادر" معاش خانواده كوچك خود را تأمين نمايد.
آنها شش سال با هم زندگي مشترك داشتند.

زندگی و شهادت از زبان همسر

عروس نوجوان آن روز، اكنون كه ذهن خود را مي‌تكاند به ياد مي‌آورد كه امين آدمي متواضع بود و فكر مي‌كرد: «اگر مي‌خواهي برايت احترام بگذارند به ديگران احترام بگذار». در كار پخت نان كمك مي‌كرد. با والدين خوش رفتار بود و دل هركسي را به جاي خود به دست مي‌آورد و آرزو داشت صاحب اولادي شود. كودكي كه حضور آن را احساس كرد اما به ديداش نايل نيآمد. زيرا تنها پسرش، پس از شهادت او به دنيا آمد -دو ماه پس از شهادت.
مهربان بود امين! جواني بود با موها و ابروهاي نرم كم‌پشت، با سبيلي تنك.
در سال 1354 كار در شركت نادر را ترك كرد و به خدمت اعزام شد. سربازي كاردان و ورزيده بود كه بارها تشويق شد و به مرخصي آمد.
هنگامي كه خدمت خود را به پايان رساند در شركتهاي زراعي به كارهاي مختلفي پرداخت تا اين كه انقلاب پيروز شد و شركت‌هاي زراعي منحل گرديد و مزارع مردم به خودشان بازگردانده شد. امين در شركت اينترنشنال كنستراکشن به كار پرداخت. نخست لوله‌كش بود و بعد سركارگر فني. خيلي زود اين ترقي را يافته بود و خيلي زود دشمنان كشور جنگ را تحميل كردند.
امين به عنوان سرباز منقصي 56 جزء نخستين گروه اعزامي به جبهه بود. حالا جواني بود مقاوم و صبور كه با تفكر بر مشكلات غلبه مي‌كرد و تلاش مي‌كرد براي اجتماعش مفيد ومؤثر واقع گردد.

 به مرخصي که آمد. فهميدم كه از ناحيه ساق پا و مفصل ران مجروح شده است. امين خواهش كرد كه رازداري كنم تا براي بازگشت او به جبهه مشكلي ايجاد نشود. گريه كردم و امين مهربان عليرغم اصرار بي انتهاي مادر برگشت و رفت. رفتني كه ديگر بازگشتي در پي نداشت. زيرا در تاريخ یکم دی 1359 در دامنه "كله‌قندي" تيري مستقيم بر پيشاني امين اصابت كرده بود و او را به شهادت رسانده بود.

فرزندش دو  ماه بعد از شهادت او به دنیا آمد

به هر حال مي‌بايست تلاش كرد و مشكلات را پس پشت نهاد. زيرا امين آرزو داشت فرزندش خوب تربيت شود و به مدرسه و دانشگاه برود و اولادي مفيد جامعه باشد. فرزندي كه مي‌داند پدر در آرزوي دیدن او بوده‌است. اما هيچ خاطره‌اي از او ندارد. به عنوان فرزند شهيد به دنيا آمده است. دو ماه پس از شهادت پدر.

 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده