خاطره دوم فروردین شهید جانبازی
شهید «محمدحسين جانبازی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: « بعدازظهر با اتومبیل لندور همراه با برادر زمان الله و محمدعلی به زیارت امامزاده ای که آن را بابا هفت تنان می‌نامند رفته و مقداری راجع به مسائل روز بحث کردیم. بعد از مراجعت از بابا هفت تنان به بازی والیبال رفته و مقداری بازی کردیم و...» متن کامل قسمت دوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

امامزاده بابا هفت تنان

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید «محمدحسين جانبازی» 25 فروردین سال 1339 در روستای ماصرم سفلی از توابع کوهمره‌سرخی دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و دوران تحصیلی را تا مقطع دیپلم با موفقیت پشت سرگذاشت. سال 1359 در دانشسرای تربيت معلم ثبت نام کرد و سپس بعنوان معلم در مناطق محروم و عشاير مشغول خدمت شد.  با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه جنگ شد و سرانجام 27 اردیبهشت 1360 در جبهه‌ی شرهانی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد.

متن خاطره «2» : امامزاده بابا هفت تنان

مورجان به شیراز " وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ " بسمه تعالی امروز صبح بعد از صبحانه به خانه عمو علی مدد رفتیم و بعد سری به خانه مادربزرگ محمد علی رفتیم و مظفر هم آمد و سری هم به مکینه (آسیاب) زدیم یوسف داشت آسیاب را تعمیر می کرد و بعد از آن به خانه برادر محمد علی بهرامپور برگشته و نشستیم که من دارم این را می نویسم.

بعد به خانه عمو علی مدد رفتیم و ناهار ظهر را در آن جا خوردیم و بعدازظهر با اتومبیل لندور همراه با برادر زمان الله و محمدعلی به زیارت امامزاده ای که آن را بابا هفت تنان می‌نامند رفته و مقداری راجع به مسائل روز بحث کردیم.

بعد از مراجعت از بابا هفت تنان به بازی والیبال رفته و مقداری بازی کردیم و نزدیکی‌های غروب بازی را تعطیل کردیم و به منزل برادر محمد علی بهرام‌پور برگشته و شب را دعوت عمو داداله بودیم که هنگام عزیمت به منزل ایشان شخصی از پله‌های خانه پایین افتاده بود که خیلی ناراحت شدیم و اصلاً نفهمیدیم چه گذشت من که از اول تا آخر سرم پائین بود و گلهای قالی را شماره می کردم. محمد حسن جانبازی والسلام. 2 فروردین 1362.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده