قسمت نخست خاطرات شهید «سید علی شعنی»
سه‌شنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۲ ساعت ۱۴:۴۰
برادر شهید «سید علی شعنی» نقل می‌کند: «گفتم: تو که بری ما یادمون می‌ره. به فکر فرو رفت؛ اما خیلی زود از جایش بلند شد، ضبط صوت را آورد. صدایش را ضبط کرد. شعر اصول دین را هم خواند و با لبخند، نگاهی به ما انداخت و گفت: اینم واسه وقتایی که من نیستم.»

به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید سید علی شعنی»  بیست و پنجم بهمن ۱۳۴۷ در روستای چهارده از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش سید حسن، کارگر شرکت ذغال سنگ بود و مادرش سیده مرضیه نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. کارگری می‌کرد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و هشتم آبان ۱۳۶۲ در پنجوین عراق بر اثر اصابت گلوله شهید شد. مزار او در گلزار شهدای فردوس رضای شهرستان زادگاهش قرار دارد.

آموزش نماز به کودکان با ضبط صوت

این خاطرات به نقل از برادر شهید است که تقدیم حضورتان می‌شود.

خلاقیت در آموزش نماز

بچه‌ها را دور خودش جمع کرد و گفت: «دیگه وقتش رسیده نماز خوندتونو یاد بگیرید. چه خوبه از همین الآن شروع کنید. بیاین با هم بریم وضو بگیریم.» وضو گرفتیم و ایستادیم. نمازش را بلندبلند خواند و ما پشت سرش تکرار کردیم.

وقتی تمام شد، من گفتم: «تو که بری ما یادمون می‌ره.» به فکر فرو رفت؛ اما خیلی زود از جایش بلند شد، ضبط صوت را آورد. صدایش را ضبط کرد. شعر اصول دین را هم خواند و با لبخند، نگاهی به ما انداخت و گفت: «اینم واسه وقتایی که من نیستم.»

نماز جمعه

روز جمعه نزدیک‌های ظهر بود. هرچه این طرف و آن طرف زدم از سید علی خبری نبود. سراغش را از مادر و پدر گرفتم. هردو بی‌خبر بودند. از اهالی روستا پرسیدم؛ کسی نمی‌دانست. یکی دو ساعتی از ظهر گذشته بالاخره سر و کله‌اش پیدا شد. پدر پرسید: «سید علی بابا! کجا بودی؟» گفت: «رفته بودم شهر.» پدر پرسید: «چیزی شده؟» سید علی جواب داد: «نه، رفته بودم نماز جمعه.»

پدر که انگار تازه یادش آمده بود امروز جمعه است، سری تکان داد و از سیدعلی پرسید: «چه خبر بود؟» سید علی که منتظر همین لحظه بود، همه ما را صدا کرد و حرف‌های امام جمعه را تا جایی که یادش بود تکرار کرد. بعد هم رو به ما کرد و ادامه داد: «بچه‌ها! اولِ اذان خودتان را به مسجد برسانید؛ هم نماز بخونید؛ هم به حرف‌های آقا گوش کنید!»

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده