سه‌شنبه, ۲۰ تير ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۰۵
شهید «احمد متوسلیان» پس از فتح خرمشهر برای نبرد با رژیم غاصب صهیویونیستی به «لبنان» رفت که این سفر منجر به ربایش و در نهایت شهادت خودش شد.

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، از سال ۱۳۶۱ چهاردهمین روز از فصل تابستان، برای جبهه  مقاومت اسلامی تبدیل به روز خاصی شده است. در این روز یکی از فرماندهان شجاع و جبهه مقاومت توسط ایادی «آمریکا» ربوده شد و تا سال‌ها تنها واکنش‌ها نسبت به سرنوشتش سکوت بود. در این گزارش روایت‌هایی از حضور شهید «احمد متوسلیان» در «لبنان» برای نبرد با رژیم غاصب صهیویونیستی را که «علی نورآبادی» روزنامه‌نگار و پژوهشگر، در قالب ‌مقاله‌ای با عنوان «حاج‌احمد چگونه جاویدالاثر شد؟» بررسی می‌کنیم.

روایت‌هایی از حضور شهید «احمد متوسلیان» در «لبنان»

این‌مجموعه سه ‌قسمت دارد که مشروح  دو قسمت آن در ادامه آمده است؛

فتح «خرمشهر» ناممکنی که رزمندگان اسلام ممکن کردند

«ایران» با عملیات «الی بیت المقدس»، کار ناممکن را انجام داد و «خرمشهر» را پس از ۱۹ ماه اشغال در ۳ خرداد ۱۳۶۱ آزاد کرد. رزمندگان پس از ۲۴ روز نبرد سخت و سنگین به مرخصی رفته بودند. ۱۳ خرداد فرماندهان لشکرها و تیپ‌های «ارتش» و «سپاه» به دیدار امام (ره) در «جماران» رفتند. امام (ره) در این دیدار بر وحدت نیروها تاکید کرد و آن را رمز پیروزی دانست: «… اعجاب دارند از این برادری که همه گروه‌ها با هم دارند که گاهی گفته می‌شود که وقتی انسان وارد می‌شود آنجا و نمی‌شناسد، اصلاً نمی‌تواند تمییز بدهد که کدام ارتشی اند، کدام سپاهی اند، کدام بسیجی‌اند. این طور با هم هستند… این نصرت الهی است و یکی از احکامی که مورد توجه است این وحدت و انسجام همه است و خصوصاً قوایی که در فعالیت نظامی هستند، اینها اگر -خدای نخواسته- یک وقتی یک اختلافی در خودشان بروز کند همان روز است که «آمریکا» به مقاصد خودش نزدیک می‌شود.» (صحیفه امام (ره)، ج ۱۶، ص ۲۸۷)

دیدار حاج احمد با امام (ره)

در این دیدار همه بودند بجز حاج «احمد متوسلیان» فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) که نقش اصلی را در فتح (خرمشهر) داشت. حاج «احمد» دیر رسیده بود. دیدار تمام شده بود که او عصا بدست به همراه «ناصر کاظمی» فرمانده سپاه «کردستان» و دوست و همرزم قدیمی او در روزهای سخت «کردستان» تازه رسیدند. به امام (ره) گفتند که حاج «احمد» آمده اما وقت ملاقات تمام شده است. امام با خوشرویی اجازه داد و حاج «احمد» و «ناصر کاظمی» دیدار خصوصی دو نفره با امام داشتند.

ملاقات حاج «احمد» با امام زیاد طول نکشید. بچه‌ها بیرون «جماران» منتظر فرمانده‌شان بودند. حاج «احمد» پایش را که از بیت امام خمینی (ره)  بیرون گذاشت، عصایی را که از مرحله سوم عملیات «الی بیت المقدس» و به خاطر زخمی شدن پایش به یادگار داشت، انداخت و گفت: «دیگر عصا نمی‌خواهم و می‌خواهم بدون عصا راه بروم.» البته حاج «احمد» خوب شدن پایش را از تأثیر معنوی ملاقات با امام (ره) را می‌دانست.

حاج «احمد» و رزمندگان، خوشحال و صحبت کنان سرازیری «جماران» را پایین آمدند تا به میدان «قدس» رسیدند. بچه‌ها در ابتدای میدان «قدس» روی زمین نشستند و حاج «احمد» گفت: «تکلیف ما واضح است. باید برای عملیات بعدی عازم منطقه جنوب بشوید و خیلی سریع عملیات بعدی را شروع کنید.»

حمله رژیم صهیویونیستی به «لبنان»

حمله سراسری و همه جانبه رژیم صهیونیستی به «لبنان» ۱۵ خرداد ۶۱ (۵ ژوئن ۱۹۸۳، ۱۲ روز پس از فتح خرمشهر) آغاز شد. اسرائیل در عملیاتی به نام «صلح برای الجلیل» از «زمین»، «هوا» و «دریا» به خاک «لبنان» حمله کرد. «آریل شارون» وزیر جنگ دولت «مناخیم بگین» در حالی که لباس مذهبی یهودی پوشیده بود در کنیسه مرکزی بیت المقدس دستور حمله را صادر کرد. قصد اسرائیل حمله سریع و برق آسا بود مانند حمله نازی‌ها. لبنان کاملاً بی دفاع بود و ارتش اسرائیل توانست در مدت یک هفته به بیروت برسد و آن را کاملاً محاصره کند. «آریل شارون» با تانک‌هایش وارد شهر شد. تقریباً هیچ مقاومتی در برابر هجوم اسرائیل صورت نگرفت، به جز در شهر «صور» و «ضاحیه جنوبی» بیروت که شیعیان بودند. مقاومت شیعیان در جنوب «بیروت» نگذاشت که تصرف پایتخت «لبنان» کامل شود.

هیئت بلندپایه سیاسی‌نظامی ایران، متشکل از «علی‌اکبر ولایتی» وزیر امور خارجه، سرهنگ «محمد سلیمی» وزیر دفاع، «محسن رضایی» فرمانده کل سپاه، سرهنگ «علی صیادشیرازی» فرمانده نیروی زمینی ارتش، حجت الاسلام «علی اکبر محتشمی‌‌پور» سفیر «ایران» در «سوریه»، «محسن رفیق‌دوست» مسئول تدارکات سپاه، «احمد متوسلیان» فرمانده تیپ ۲۷، «غلامعلی رشید» و چند نفر دیگر از مسئولان اطلاعات عملیات قرارگاه مرکزی «کربلا» به «سوریه» رفتند. هیئت ایرانی در سوریه دو جلسه با «حافظ اسد» و جلساتی نیز با «رفعت اسد» برادر و معاون رئیس جمهور و «حکمت شهابی» رئیس ستاد ارتش «سوریه» برگزار کردند.

موضوع اصلی جلسات این بود که ایران چکار می‌خواهد بکند؟ هیئت ایرانی خواهان اعزام نیرو برای جنگ با اسرائیل بود. شهید «صیادشیرازی» در خاطراتش می‌نویسد وقتی ما این موضوع را مطرح کردیم، تعجب کردند. «حافظ اسد» گفت: «دو اشکال دارد، یکی مشکل جغرافیایی برای رسیدن و دیگری جنگ با «عراق». شما الان در جنگ هستید، چگونه می‌شود به اینجا بیایید؟

گفتیم: شما در اینجا به ما پادگان بدهید، ما می‌خواهیم نیرو بیاوریم.

برای بازدید و شناسایی به «قنیطره»، «داخل لبنان» و «دره بقاع» بردند. (یادداشت‌ها، حسن باقری، ج ۲، ص ۳۷۸-۹/ ناگفته‌ها، خاطرات شهید «صیاد شیرازی»، «احمد دهقان»، ص ۳۱۶-۱۷)

هشدار حضرت امام خمینی (ره) به رزمندگان اسلام

«محسن رضایی» و شهید سپهبد «علی صیاد شیرازی» هم با هم خدمت امام (ره) رفتند. صیاد درباره این جلسه گفته است: «… خدمت امام رفتیم و نماز مغرب و عشا را با امام (ره) خواندیم. امام داستانی را تعریف کردند که در اصفهان کاسبی با یک خریدار دعوایش شد. یک نفر آمد و دید که حق با کاسب است. به نفع کاسب با خریدار درگیر شد. بعد از چند دقیقه، کاسب گفت اگر دعوا داریم بروید آن طرف، ما اینجا کار داریم. امام راجع به عملیات جنوب پرسیدند و حتی گفتند اگر کشور خارجی وارد عمل شود، می‌توانید عمل کنید و گفتند در آنجا با احتیاط عمل کنید.» (باقری، همان، ج ۲، ص ۳۷۹)

محسن رضایی هم همین داستان را از قول امام (ره) نقل کرده است: می‌ترسم کار ما نیز شبیه کار آنها شود و ما را کنار بزنند. رضایی اصرار می‌کند و به امام می‌گوید: آقا، مردم لبنان از ما انتظار دارند آنجا وارد عمل بشویم. اما پاسخ می‌دهد: «شما در آنجا ملتی مثل ملت ایران را به عنوان پشتیبان نیروهای‌تان ندارید. ملت ایران یک ملت استثنایی است.» (جنگ به روایت فرمانده، ص ۱۴۵/ ضربت متقابل، گلعلی بابایی، ص ۴۲۹)

پیش بینی هوشمندانه امام که در قابل یک قصه کوتاه بیان شده بود، خیلی زود اتفاق افتاد. اسرائیل ۲۰ خرداد اعلام آتش بس کرد و مبارزان فلسطینی هم آن را پذیرفتند.

چه نیروهایی به سوریه رفتند؟

تب مبارزه با اسرائیل در مسئولان ما به حدی بالا بود که بدون توجه به هشدارها و امام و بدون در نظر گرفتن اعلام آتش بس، تصمیم به اعزام نیرو به سوریه گرفته شد. مسئولان ما خیال کردند که اسرائیل به دام افتاده و بهترین زمان برای پایان دادن به عمر صهیونیسم است. آنها حتی یک لحظه هم فکر نکردند که ممکن است خودشان در دامی که ماهرانه چیده شده، بیفتند.

همزمان با اعزام هیئت ایرانی به سوریه به یک تیپ از سپاه و یک تیپ از ارتش نیز آماده باش داده شد؛ تیپ ۲۷ محمد رسول الله و ۵۸ تکاور ذوالفقار. تیپ ۵۸ تکاور ذوالفقار که بهترین تیپ ارتش و تیپ ۲۷ که بهترین تیپ سپاه هستند برای اعزام به سوریه انتخاب شدند. هر دو تیپ در دو عملیات «»فتح المبین» و «الی بیت المقدس» بهترین عملکرد را داشتند. محسن رضایی درباره دلایل انتخاب تیپ ۲۷ گفته است:

بررسی شرایط میدانی قبل از اعزام نیروها

«قبل از اعزام هر نیرویی، اول خودمان به سوریه رفتیم. منطقه را از نزدیک دیدیم… و بعد به این نتیجه رسیدیم که بهترین تیپی که می‌شود اعزام کرد، تیپ ۲۷ محمد رسول الله است؛ هم به دلیل رزمندگی بچه‌های این تیپ که در دو عملیات فتح المبین و الی بیت المقدس دیده بودیم. هم اینکه این بچه‌ها توی پایتخت زندگی می‌کردند و با مسائل سیاسی اعم از سیاست داخلی و خارجی بیشتر آشنا بودند. ما باید در آنجا هم به دمشق می‌رفتیم و هم به بیروت و این برای ما خیلی مهم بود که نیروهایی که به آنجا وارد می‌شوند باید از لحاظ مسائل سیاسی، اطلاعات بیشتری داشته باشند، معارف بیشتری داشته باشند و بعد از لحاظ رزمندگی هم بتوانند انجا خوب بجنگند. در ثانی اینها باید توانایی کارهای چریکی را هم داشته باشند و بتوانند کارهای نامنظم انجام بدهند. تیپ ۲۷ هر سه این ویژگی یعنی رزمندگی، سطح بالای آگاهی سیاسی و آشنایی با جنگ‌های چریکی را داشت. چرا؟ چون اولاً حاج احمد و حاج همت توی کردستان جنگیده بودند. هم جنگ چریکی را در غرب دیده بودند و هم با دشمن در جبهه‌های جنوب به شیوه کلاسیک جنگیده بودند.» (همپای صاعقه، ص ۷۷۱-۲)

فرمانده گردان‌ها و نیروهای تیپ ۲۷ در جنوب در حال شناسایی مناطق عملیاتی بعدی در اطراف کانال پرورش ماهی بودند که نامه حاج احمد به دست شأن رسید. حاج احمد در آن نامه تاکید کرده بود که ظرف ۲۴ ساعت همه وسایل و تجهیزات را جمع کنند و به پادگان امام حسین تهران بیایند. همه شناسایی‌ها و فعالیت‌ها در جنوب تعطیل می‌شود. صبح جمعه ۲۰ خرداد حدود هزار نفر در زمین صبحگاه پادگان امام حسین صف کشیده بودند؛ حدود ۸۰۰ نفر از تیپ ۲۷ و ۲۰۰ نفر هم از تکاوران تیپ ۵۸.

حاج احمد به رزمندگان اسلام چه گفت؟

«سعید قاسمی» مسئول واحد اطلاعات و عملیات تیپ ۲۷ از شور و حال خاص و حماسی آن مراسم روایت کرد:

«در مقابل ما، علاوه بر حاج «احمد» و حاج «همت»، تیمسار «ظهیرنژاد» و تعدادی از فرماندهان ارتش هم حضور داشتند. حاج «احمد» در جمع این رزمندگان، سخنرانی هیجان انگیزی ایراد کرد: برادران، این راه، راهی بی بازگشت است. کسی که با ما می‌آید باید تا آخر خط همراه ما باشد. اگر در آنجا عملیاتی انجام بدهیم ممکن است حتی جنازه هیچیک از شهدای ما به ایران برنگردد. تنها دالان هوایی تهران به دمشق از فراز ترکیه می‌گذرد و این کشور به علت عضویت در پیمان ناتو و روابط گرمی که با اسرائیلی‌ها دارد، به محض اطلاع از حضور قوای جمهوری اسلامی در دمشق قطعاً این تنها دالان هوایی را هم به روی هواپیماهای ترابری ما خواهد بست. شاید ما اولین و آخرین مجموعه رزمندگانی باشیم که به سوریه خواهیم رفت. بنابراین برادرانی با ما بیایند که تا آخر پای کار خواهند بود.

حاج احمد با حرف‌هایش آب پاکی را روی دست همه ریخت. جواب سخنان او را بچه‌ها با وصیت نامه‌هایی که از جیب بلوز فرم شأن بیرون کشیدند و به سویش گرفتند، دادند. همه اشک شوق می‌ریختند. پادگان از فریادهای یاحسین بچه‌های سپاهی و ارتشی به لرزه درآمده بود. حتی به چشم‌های احمد، همت و تیمسار ظهیرنژاد هم اشک نشسته بود. بعد از وداع با نیروها قرار شد که فردای آن روز، حاج احمد خود به همراه اولین هواپیمای حامل تعدادی از نیروهای اعزامی راهی سوریه شود.» (همپای صاعقه، ص ۷۷۶)

دیدار حاج «احمد متوسلیان» با خانواده‌های معظم شهدا

حاج احمد رسم و سنت نیکویی داشت که بعد از هر عملیات وقتی به تهران می‌آمد به دیدار خانواده شهدا می‌رفت. در آن روزها هم حاج احمد با تعدادی از بچه‌ها با مینی بوس به اصفهان رفت. بچه‌ها ابتدا از مجروحان عملیات بیت المقدس عیادت کردند و بعد هم به دیدار خانواده شهید حسین قجه ای فرمانده گردان سلمان در عملیات الی بیت المقدس در زرین شهر رفتند. مقاومت جانانه او و گردان سلمان در مرحله دوم عملیات بیت المقدس بود که مانع شکست شد. مقاومت او بود که جلو پاتک سنگین عراق را گرفت و مانع تصرف جاده اهواز- خرمشهر بدست آنها شد. بعد از بازگشت از اصفهان، محسن رضایی او را به ملاقات خصوصی رئیس شورای عالی دفاع برد. ۲۰ یا ۲۱ خراد حاج احمد به ملاقات خصوصی آقای خامنه ای می‌رود تا مأموریت ویژه اش را به او ابلاغ کند. محسن رضایی که به همراه حاج احمد در این ملاقات حضور داشته به رئیس شورای عالی دفاع می‌گوید: ایشان کاملاً آماده قبول این مأموریت است منتهی مایل است از زبان شما بشنود که باید این کار را انجام بدهد. آقای خامنه ای به حاج احمد گفت: «شما انتخاب شده‌اید تا به عنوان نماینده نظام جمهوری اسلامی ایران به آنجا بروید.» حاج احمد از این انتخاب خیلی تحت تأثیر قرار گرفت و پاسخ داد: «یعنی خداوند ما را انتخاب کرده که برویم و با اسرائیلی‌ها بجنگیم؟» آقای خامنه ای گفت: «بله، شما نماینده نظام هستید. بروید آنجا و جلوی اسرائیلی‌ها را سد کنید…» (همپای صاعقه، ص ۷۷۳)

آرزوی حاج «احمد» برای آزادی «مکه»، «کربلا» و «قدس»

حاج احمد پیش از آنکه بحث حمله اسرائیل و اعزام نیرو مطرح شده باشد، آرزوی آزادی کربلا و مکه و قدس را داشت. او در مصاحبه‌ای بعد از آزادی خرمشهر (۱۰ خرداد) گفته بود: «… موقعی که نجف مان را آزاد کرده باشیم. موقعی که مدینه را، مکه را و قدس عزیز را رها کرده باشیم. چرا که این اماکن نمودار سه چهره اند. کربلای ما و نجف ما در دست کافرین، مدینه و مکه ما در دست منافقین و قدس عزیر در دست ظالمین، یعنی سه چهره‌ای که ما با آنها در جنگیم.» (متوسلیان هستم، ص ۳۳۰)

حاج «احمد» آرزوی جنگ با اسرائیل را داشت

تنها حاج احمد نبود که آرزوی جنگ با اسرائیل را داشت. حاکم بودن روحیه انقلابی و ضد صهیونیستی در آن روزها موجب شده بود تا آرزوی بسیاری از ایرانی‌ها فراهم شدن شرایطی برای نابودی اسرائیل باشد. باید در فضای سال ۶۱ و بویژه بعد از فتح خرمشهر قرار گرفت تا این جملات را فهمید و مثل حاج احمد تحت تأثیر قرار گرفت. در آن سال‌ها جنگ با اسرائیل آرزوی نه تنها رزمندگان که بسیاری از مسئولان و مردم بود؛ بویژه که ما صدام را بیرون کرده و خرمشهر را آزاد کرده بودیم. همه در اوج غرور و اعتماد به نفس بودند. احساسات ضد اسرائیلی در آن سال‌ها به حدی قوی بود که از ابتدا جنگ با عراق را مقدمه آزادی قدس می‌دانستیم برای همین دو تا از بزرگترین عملیات‌های ما و حتی عملیات آزادی خرمشهر به نام قدس بود؛ «طریق القدس» و «الی بیت المقدس».

قوای محمد رسول الله» در سوریه

بعد از ملاقات خصوصی حاج احمد با رئیس شورای عالی دفاع و شنیدن بی واسطه مأموریت ویژه خود از زبان او همه چیز برای رفتن آماده بود. حاج احمد به ستاد مرکزی سپاه در خیابان پاسداران رفت تا حکم اعزام رسمی اش را دریافت کند. او را تنها و فقط برای ابلاغ ماموریتش خواسته بودند. در آنجا رحیم صفوی معاون عملیات کل سپاه به طور شفاهی ماموریتش را به او ابلاغ کرد. احمد بعد از دریافت حکمش هم گفته بود: «این آرزوی من بود که به جنگ با صهیونیست‌ها بروم.» (تاریخ شفاهی رحیم صفوی، جلد ۲، ص ۳۳)

اعزام نیروها در سه نوبت انجام شد. در مرحله اول حاج احمد به همراه تعدادی از نیروها رفتند تا به عنوان جلودار در دمشق مقدمات را برای آمدن دیگر نیروها آماده کنند. در مرحله دوم هم تعداد دیگری رفتند. اما تعداد بیشتر نیروها (حدود ۵۰۰ نفر) در مرحله سوم و به سرپرستی شهید همت به سوریه رفتند. حاج احمد به محض ورود نیروها به سوریه، اسم «قوای محمد رسول الله» را برای آنها انتخاب کرد. اما اعزام نیروها بدون اطلاع و اجازه امام و تنها بر اساس تصمیم شورای عالی دفاع بود. به گفته محسن رفیق دوست، بعد از اینکه گروه دوم رفته بود امام از اعزام نیرو به سوریه مطلع شد. (تاریخ تحلیلی جنگ، حسین علایی، ج ۱، ص ۵۵۳/ نشریه شاهد یاران، شماره ۸۱، تیر ۱۳۹۱، ص ۲۵)

نخستین گروه نیروها با یک فروند هواپیمای «جمبوجت ۷۴۷» نیروی هوایی ارتش عازم سوریه شدند. هواپیما در فرودگاه دمشق به زمین نشست. صندلی‌های هواپیما را باز کرده و بچه‌ها با کلاه آهنی و تفنگ کف هواپیما نشسته بودند. حجت الاسلام «محتشمی‌پور» سفیر ایران در «سوریه»، «رفعت اسد» برادر و معاون رئیس جمهور و چند تن از فرماندهان ارتش سوریه برای استقبال از نیروهای ایرانی به فرودگاه آمده بودند. داخل هواپیما حاج احمد گفت: «… امام عزیزمان فرموده‌اند باید که اسرائیل از صحنه جهان زدوده شود شما مردان بزرگ باید این حرف اماممان را جامه عمل بپوشانید (تکبیر بچه‌ها) برادرها، در حال حاضر دشمن، وسیع‌ترین تهاجم خودش را علیه سرزمین اسلامی لبنان شروع کرده و بر همه مسلمانان آزاده جهان واجب است که به فریاد مردم مظلوم لبنان برسند. ما نیز برای ادای همین تکلیف و تحقق بخشیدن به فرمایش امام عزیز بود که به اینجا آمدیم. ما به اینجا آمده‌ایم تا پاسخ صهیونیست‌ها را در پای کوه صهیون بدهیم.» (همپای صاعقه، ص ۷۷۶ - ۷۷۷)

حمایت مردم «سوریه» از رزمندگان ایرانی

«نیروها از هواپیما پیاده و سوار اتوبوس‌ها و کامیون‌ها شدند. تا بچه‌ها سوار شوند و کاروان حرکت کند حوالی نیمه شب شده بود. احمد بچه‌ها را به «زینبیه» بردند. ن خود را به حرم رساندند و را به گریه و ناله بود که فضا را تکان می‌داد.» این توصیف یکی از نیروهای آن کاروان است. زیارت حرم حضرت زینب (س) برای رزمندگان مانند یک لیوان آب بود برای کسی که روزها تشنگی کشیده باشد. مگر آنها برای آزادی «کربلا»، «نجف» و «زینبیه» نمی‌جنگیدند. حالا بعد از سال‌ها به حرم رسیده بودند. بعد از زیارت، دعا و نماز، در برگشت، مردم متوجه حضور غریبه‌هایی در شهر و حرم شدند. اینها کی اند با لباس نظامی و در اینجا چه می‌خواهند؟ وقتی فهمیدند رزمندگان ایرانی هستند و برای جنگ با اسرائیل آمدند، بغض‌ها ترکید و فریادها از سینه‌ها آزاد شد. شعارهای مردم سوریه و رزمندگان ایرانی یک صدا شد: «الموت لاسرائیل / الموت لامریکا / یا ایها المسلمین اتحدوا اتحدوا / خمینی، سیر، سیر؛ نحن جنودک لتحریر (خمینی به پیش به پیش، ما سربازان تو هستیم برای آزادی) / بالدم بالروح نحمیک یا جنود (با خون و با جان مان، حمایت تان می‌کنیم ای سربازان) / بالدم بالروح نحمیک یا خمینی. (همپای صاعقه، ص ۷۷۸)

ادامه دارد ......

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده