شهید «عبدالله کاتبی» بیست و هفتمین روز بهمن ۱۳۴۳ در شهرستان دامغان به دنیا آمد. مادرش فاطمه خانم لحظه‌ای از تعلیم و تربیت فرزندانش غافل نبود. صبوری و مهربانی را از پیام‌آور پاکی، شجاعت و عاشقی را از مولایش على (ع) و نجابتش را از مادر سادات (س) آموخته بود. وی سرانجام شانزدهم آذرماه ۱۳۶۱ در منطقه پدافندی عین‌خوش به شهادت رسید.

شجاعت و عاشقی را از مولایش على آموخته بود

به گزارش نوید شاهد سمنان، بیست و هفتمین روز بهمن ۱۳۴۳ انتظار شیرین خانواده نجیب، باصلابت و متدین حاج محمدرضا زودتر از آنکه فکرش را می‌کردند به سر آمد. دامن پاک فاطمه خانم به عطر تولد نوزاد هفت ماهه‌اش معطر شد. نامش را عبدالله گذاشتند.

از عشق به معصومین هرآنچه که در دل داشت در مذاق جان کودکانش می‌چشاند

شهید عبدالله کاتبی، آن‌که حضور آسمانی‌اش بهاری مداوم در تقویم خانواده شد. وقتی که آمد، تاریکی کوله بارش را جمع کرد و رفت تا کوچه‌های زمین را نور خورشید بچه‌هایی که در گذر سال‌های حماسه و عشق، بزرگ‌مردانی افلاکی می‌شدند، پر کند. عبدالله را محمود هم صدایش می‌کردند. هم‌نام پیامبر خدا که نور چشم آسمان و زمین است.

پدر با بنایی روزگار می‌گذراند و اسباب معیشت خانواده پرجمعیتش را از این راه تأمین می‌کرد. کسب روزی حلال را بر خود فرض می‌دانست و همه هم‌وغمش را برای خوشبختی و آسایش خانواده گذاشته بود. مادرش فاطمه خانم هم از بام تا شام، چادر همتش به کمر بسته بود و به رتق‌و‌فتق امور خانه و خانواده می‌پرداخت و در عین حال لحظه‌ای از تعلیم و تربیت فرزندانش غافل نبود. از عشق به معصومین هرآنچه که در دل داشت در مذاق جان کودکانش می‌چشاند.

شجاعت و عاشقی را از مولایش على آموخته بود

عبدالله در دامان پر مهر پدر و مادر بالید و بزرگ شد. مثل همه بچه‌ها، هفت ساله که شد به دبستان رفت و تحصیلاتش را تا دوم دبیرستان ادامه داد. سال‌های نوجوانی او هم‌زمان با اوج گیری انقلاب اسلامی بود. بسان بسیار مردمان میهنش به صف انقلابیون پیوست. روز‌ها در تظاهرات هم‌پای سیل خروشان ملتی آگاه و بی‌باک به راهپیمایی می‌پرداخت.

صبوری و مهربانی را از پیام‌آور پاکی، شجاعت و عاشقی را از مولایش على (ع) و نجابتش را از مادر سادات (س) آموخته بود. جوانی از تبار زلالی و پاکی، متدین، باصفا و باحیا، پایبند نماز جمعه و جماعت بود. در محضر روحانیون بزرگ شهر زانوی ادب بر زمین می‌زد و متواضعانه برای‌شان احترام قائل بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با شروع جنگ تحمیلی، عبدالله یورش ناجوان‌مردانه دشمن را به آب و خاک پاک میهنش تاب نیاورد و دلیرانه دست از جان شست و پای در جبهه نهاد تا از قافله‌های نور عقب نماند.

هنوز کوچه باغ‌های محله صدای خنده‌های بچگی‌اش را بخاطر دارد

بسیج مدرسه عشق بود و جبهه‌ها، کلاس درس ایمان و ایثار و شهادت. تنها شانزده بهار را تجربه کرده بود که داوطلبانه به جبهه اعزام شد. با عزم و اراده‌ای پولادین، دلیرانه ۱۶۴ روز در میدان نبرد جنگید. در عملیات بیت‌المقدس مجروح شد و پس از بهبودی دوباره به منطقه بازگشت. شانزدهم آذرماه ۱۳۶۱ در منطقه پدافندی عین‌خوش، شدت آتش دشمن سبب واژگونی خودروی عبدالله شد و او را به آرزوی دیرین و شیرینش رساند. پیکر پاک پیچیده در اطلس خونش پس از تشییع بر روی موج شانه‌های مهربان مردم شهرش، در گلزار شهدای فردوس رضای دامغان به خاک سپرده شد تا برای همیشه میعادگاه عاشقان و دلدادگان راه حق و حقیقت باشد. هنوز کوچه باغ‌های محله خوریا و سراوری صدای خنده‌ها، شادی و شور شیطنت‌های بچگی‌اش را در گوش نسیم روزگار زمزمه می‌کند.

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده