شهید حمید کنگرلو فرزند محمد بیست و هفتم آذر ماه سال 1339 در روستای آبباریک ورامین دیده به جهان گشود. پس از طی تحصیلات ابتدایی، دوره راهنمایی و دبیرستان را در شهر ورامین گذراند. پس از 25 سال زندگی پر بار و خستگی ناپذیر و مجاهدت در بیست و هفتم آذر ماه سال 1364 در چندمین سوء قصد توسط منافقین کوردل در تهران به شهادت رسید.

حضور فعال در پخش اعلامیه های امام داشت

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران، شهید حمید کنگرلو فرزند محمد بیست و هفتم آذر ماه سال 1339 در روستای آبباریک ورامین دیده به جهان گشود. پس از طی تحصیلات ابتدایی، دوره راهنمایی و دبیرستان را در شهر ورامین گذراند. سال دوم نظری همزمان با شروع انقلاب فعالیتش را آغاز نمود.

در سال 56 اقدام به تشکیل کتابخانه در مساجد شهرستان و برپایی جلسات مذهبی آموزش قران و جلسات سیاسی نمود و با همت ایشان و همکاری فعالان دیگر نام مدرسه محمد رضا پهلوی ورامین به شهید آیت الله مصطفی خمینی تغییر یافت.

در پخش نوار و اعلامیه های حضرت امام و برنامه ریزی تظاهرات ضد شاهنشاهی بسیار فعال بود به گونه ای که ماموران رژیم برای دستگیری او و چند نفر از دوستان او به روستا آمدند و اقدام به بازرسی مسجد و کتابخانه نمودند که قبل از آمدن مامورین کلیه مدارک توسط شهید به منطقه امنی منتقل شده بود.

این فعالیتها ادامه داشت که در ماه رمضان سال 57 ایشان و چند نفر از جمله پدر شهید توسط ساواک دستگیر شدند و پس از چند روز ضرب و شتم و شکنجه با سرافرازی آزاد شدند. مادر شهید در این باره می گوید: پس از آزادی حمید از چنگال ساواکیان ایشان به خاطر اینکه ما از شدت  جراحات و کبودی بدن او مطلع نشویم  چند روز با لباسی که همیشه جهت عملیات و پخش اعلامیه  بر تن داشت  میخوابید.

حاج جعفر شیرازی از اهالی آبباریک نقل می‌کرد: که یک شب ساعت 12 نیمه شب از مزرعه به سمت روستا می آمدم که یکباره دیدم حمید با یک دوچرخه بدون چراغ در کوچه ها مشغول پخش اعلامیه است که با دیدن من بدون اینکه ترسی به خود راه دهد سلام کرد و به کارش ادامه داد و من به او گفتم که خیالت راحت باشد.

در زمان ورود حضرت امام به میهن اسلامی از اعضاء کمیته حفاظت حضرت امام بود و از اولین افرادی بود که به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و مدتی را در حفاظت از شهید مظلوم ایت الله دکتر  بهشتی خدمت نمود.

در همین ایام اقدام به تاسیس انجمن اسلامی آبباریک نمود و با کمک دوستان و پدرش در تشکیل پایگاه بسیج نقش بسزایی داشت. از جمله فعالیتهای ایشان برپایی کلاسهای آموزش نظامی در روستای آبباریک و روستاهای؛ کهنه گل، رستم آباد، جواد آباد، خالد آباد، دمز آباد و... بود.

با شروع جنگ تحمیلی از همان روزهای شروع جنگ وارد جبهه شد و پس از بازگشت از جبهه در سازمان فجر اسلام به عنوان مسئول بخش انجمنهای اسلامی مشغول خدمت گردید و مورد خشم گروهک منافقین بود و از یک ترور جان سالم به در برد.

حمید در 22 بهمن سال 61  ازدواج نمود که ثمره آن تنها فرزندی ست که او را حامد نامید.

پس از ازدواج بلافاصله راهی جبهه ها شد و پس از بازگشت در دفتر مشاوره امنیتی نخست وزیری مشغول خدمت شد و پس از دو سال در دفتر گذرنامه نخست وزیری ادامه داد و توسط افراد که ممنوع الخروج بودند تهدید می‌شد و ایشان ثابت قدم به کار خود ادامه می‌داد.

حمید انسانی خوش برخورد متدین، با درک و شعور سیاسی با قوه‌ی جاذبه قوی و علاقمند به روحانیت خصوصاً شهید مظلوم بهشتی بود. به دعا و نماز و قرائت قرآن بسیار اهمیت می‌داد و در کنار همه اینها به ورزش اهمیت می‌داد که قبل از انقلاب به بهانه ورزش و انسجام نیروهای مبارز تیم والیبال را تشکیل داد.

ایشان در یاری رساندن به مستضعفان شهره بود و دغدغه‌اش و زمزمه‌اش مستضعفان بود که در این زمینه به پخش لوازم خانگی ارزان قیمت و رایگان در بین این قشر عزیز بود که در همین زمینه تشکیل صندوق قرض الحسنه روستای آبباریک بود که پس از شهادتش نیمه کاره ماند.

سرانجام پس از 25 سال زندگی پر بار و خستگی ناپذیر و مجاهدت در بیست و هفتم آذر ماه سال 1364 در چندمین سوء قصد توسط منافقین کوردل در تهران دعوت حق را لبیک گفت و شامل آیه مورد علاقه‌اش «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» گردید. 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده