بعد از ناپديد شدن او برادرش به مدت 10 روز در منطقة جنگ به دنبالش گشت امّا اثري از او نيافت و به خانه برگشت از اينكه دست خالي برگشت ما بيشتر ناراحت شديم و بر سرو جان خود كوبيديم.
به گزارش نویدشاهدگیلان شهيد نعمت رمضاني هميشه با پدر و مادر و دوستانش رفتار خوب داشت. من هر روز صبح كه از خواب بلند مي شدم تا آنها را براي خواندن نماز بيدار كنم مي ديدم او در حال خواندن نماز و قرآن مي باشد.
وقتي كه جنگ شروع شد دو تا از برادرانش در جبهه مشغول خدمت بودند او نيز مي خواست به جبهه برود ولي من از او خواستم نرود و صبر كند تا يكي از برادرانش از خدمت به خانه باز گردد امّا او گفت من بايد بروم چون الان موقع خدمت من است و بر من واجب است كه به جبهه جنگ بروم چون به من احتياج دارند.
خلاصه او به جبهه رفت و هر هفته از آنجا براي ما نامه مي داد, هفت ماه و نيم از خدمت او گذشته بود تا اين مدت ما هميشه از طرف او نامه دريافت مي كرديم اما بعد از اين مدت نامه اي براي ما نداد و  خبري از او نشد. ما ناراحت بوديم و به خاطر او گريه مي كرديم, چون فكر مي كرديم يا اسير عراقي ها شده يا به شهادت رسيده است.
بعد از ناپديد شدن او برادرش به مدت 10 روز در منطقة جنگ به دنبالش گشت امّا اثري از او نيافت و به خانه برگشت از اينكه دست خالي برگشت ما بيشتر ناراحت شديم و بر سرو جان خود كوبيديم.
اين ناراحتي ها به مدت 10 سال ادامه يافت و هميشه با ما همراه بود ولي ما صبر و تحمل مي كرديم بعد از گذشت 10 سال , جنازه شهيد را كه فقط استخوان بود براي ما آوردند و ما جنازه اش را به خاك سپرديم , بعد از آن فكر ما آسوده و راحت شد. ولي هنوز هم من و مادرش به خاطر او ناراحت هستيم.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده