زندگینامه;
يکشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۲۸
شهيد مرتضي صبوري در بيستم آذر ماه 1343 در يك خانواده مذهبي چشم به جهان گشود . وي در سال 1350 بود كه تحصيل در يكي از مدارس شهر اهرم شروع نمود و با موفقيت دوران ابتدايي را به پايان رسانيد.در حين خدمت مقدس سربازي در مورخه 64/12/13 در حمله گسترده والفجر 8 كه با رمز كلمه مقدس يا الله آغاز شد شركت كرد و در همين عمليات در ارتفاعات مشرف بر سليمانيه بود كه او به فيض شهادت نائل مي آيد
زندگینامه

نام و نام خانوادگي : مرتضي صبوري

نام پدر : محمد علي 

نام مادر: خديجه پولادي

تاريخ تولد:1343/9/20

شماره شناسنامه:3673

محل تولد:اهرم

محل سكونت : اهرم

شغل : رزمنده  رسته تك تير انداز

تاريخ شهادت: 64/12/13

محل شهادت: خاك عراق ، سليمانيه عراق

محل دفن :بهشت اكبر اهرم

سن:21 سال

وضعيت تحصيل:سيكل

عمليات: والفجر 8

وضعيت تاهل: مجرد

 

 

زندگينامه شهيد مرتضي صبوري

شهيد مرتضي صبوري  در بيستم آذر ماه 1343  در يك خانواده مذهبي چشم به جهان گشود . وي در سال 1350 بود كه تحصيل در يكي از مدارس شهر اهرم  شروع نمود و با موفقيت دوران ابتدايي را به پايان رسانيد از خصوصيات اخلاقي ايشان در اين دوران همين بس كه بر اثر هوش و ذكاوتي كه داشت باعث شگفتي مربيان و معلمان خود مي‌شد . پس از دوره دبستان وارد دوره راهنمايي شد. و در يكي از مدارس راهنمايي شهر اهرم  به نام انوشيروان به مديريت محمد حسين زاده و دبيراني همچون مصطفي افخمي، چاهي بخش و غيره در آن آموزشگاه به تحصيلات خود در اين مقطع ادامه داد در مقطع راهنمايي بود كه پدر خود را از دست داد اما مرتضي ديگر بزرگ شده قد كشيده بود و هر چند ضايعه از دست دادن پدر براي او مهم بود اما اينگونه نبود كه باعث شود او منزوي شود و دست از تلاش و تحصيل و كار بردارد . زيرا پرورده پدر و مادري بود كه او را متدين و مذهبي بار آورده بودند . در همين ايام بود كه مبارزات عمومي ملت ايران عليه رژيم ستم شاهي طاغوت شروع شد و مرتضي در شهر اهرم به صورت يك نيروي فعال در مراسمات و اعتصابات مدارس شركت مي كرد و دوستان را تشويق به تعطيلي مدرسه به منظور مبارزه با رژيم طاغوت مي كرد و با پيروزي انقلاب و شروع زندگي جديد به عنوان سربازي فداكار اسلحه را به دوش گرفت و به پاسداري از ميهن اسلامي پرداخت . و با شركت در بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي سنگر شهداي انقلاب را پر نمود با شروع جنگ تحميلي و تجاوز رژيم بعثي عراق به ايران اسلامي علاقه زيادي جهت نبرد با مزدوران بعثي را داشت و از آرزوهاي او  بود كه توفيق شركت در عمليات بزرگ عليه بعثيان شركت نمايد تا بتواند با تلاش جنگ آوري  خود دشمنان زبون را به خاك و خون كشد به همين خاطر در آستانه عمليات والفجر مقدماتي راهي ديار نور يعني جبهه هاي جنگ حق عليه باطل مي شود و در آن عمليات به عنوان تك تير انداز سلاح بر دوش دريكي از گردان هاي عمليات آماده هجوم به مواضع سربازان عراقي گرديد اما بنا به فرمان فرمانده كل قوا عمليات صورت نگرفت و مرتضي دل نگران بر گشت اما يكي  از همكلاسي ها و همشهري هاي او به نام علي آرمين در مناطق جنگي بر اثر تير اسلحه دشمن به شهادت مي رسد . شهادت دوستش علي او را سخت متاثر مي سازد.آرزو مي‌كرد اي كاش خداوند او را هم به خيل شهدا ملحق مي كرد.

بعد از مراجعت از جبهه به عضويت كميته انقلاب اسلامي در آمد. بعد از گذشت 6 ماه دفترچه آماده به خدمت مقدس سربازي را دريافت كرد و به عنوان پاسدار وظيفه راهي ديار نور جبهه هاي باختران  غرب كشور گرديد و قريب بيست ماه دوران مقدس سربازي را آنجا گذراند . در حين خدمت مقدس سربازي در مورخه 13/12/64 در حمله گسترده والفجر 8 كه با رمز كلمه مقدس يا الله آغاز شد شركت كرد و در همين عمليات در ارتفاعات مشرف بر سليمانيه بود كه او به فيض شهادت نائل مي آيد و چه زيبا چند دقيقه قبل از شهادت انگشتر خود را به رسم يادگاري مي دهد دست يكي از دوستان همرزمش كه بدهد به مادرش . پيكر مطهرش بعد از 8 روز به زادگاهش اهرم تنگستان انتقال در خيل ملائكه الله و ارواح طيبه همه شهدا و امت حزب الله تشييع مي شود و در بهشت اكبر اهرم به خاك سپرده مي شود . او از عاشقان پر و بال سوخته خميني (ره) كبير بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران بود.

                                                روحش شاد و راهش مستدام باد

 

سجاياي اخلاقي  شهيد

مرتضي بسيار پسر متين و مؤدب داراي حجب و حياء بود. او همينكه  خود را شناخت دنبال كارهايي  كه باعث ترقي و پيشرفت روحي و معنوي او باشد رفت. هرگاه مي گفتند مرتضي كجاست مي گفتند معلومه يا مسجد است يا بسيج. او مسجد را بعد از خانه و خانواده براي خود انتخاب كرده بود . بسيار متكي به خدا  توكل بر او داشت يكي از نزديكان مي گويد به او گفتم مادرت تنهاست مابقي برادرانت نزد او نيستند گفت نگهدار مادرم خداست و انشاءالله برادرانم. من نمي توانم اينجا بمانم و بخوابم، اينجا جاي من نيست .او بسيار با بچه هاي كوچك خانواده هاي برادران و خواهران خش و بش داشت با بچه ها بازي مي كرد. برايشان تنقلات و شكلات مي آورد بچه ها با او دوست بودند. از لحاظ  پوشش خيلي متين و آراسته بود و ظواهر مذهبي را رعايت مي كردو هميشه دوستان را توصيه به رعايت ظواهر ديني و مذهبي مي كرد . شركت در نماز هاي جماعت و دعاهاي كميل و توسل و زيارت عاشورا و غيره هم  از جلوداران بچه هاي مسجد بود. چون زياد به كارهاي بسيج و مسجد امثالهم توجه داشت  كمتر مي رسيد كه برود ورزش ،البته  اهل ورزش بود . در تيمهاي  ورزشي شركت داشت ولي اواخر بيشتر توجه اش بسيج ، جبهه و جنگ شده بود و او شهادت را براي خود سعادت مي دانست و چه زيبا به خيل شهدا پيوست .

راهش پر رهرو و يادش گرامي باد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع:

کتاب انوار شفق

مولفین : حسین حیدری،عبدالرسول شورکی،محمدعالیزاده

ناشر: کنگره بزرگداشت سرداران و 2000 شهید استان بوشهر_ دریانورد  

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده