جمعه, ۱۰ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۰۰:۳۷
شهید والا مقام اسماعیل فانی فرزند علی اصغر می باشد وی در تاریخ بیست و هفتم اردیبهشت 1340 در شهرستان مانه و سملقان دیده به حان گشود وی تحصیلات ابتدایی خود را با موفقیت به پایان رساند و در تاریخ نهم آبان ماه 1361 در جبهه نبرد حق علیه باطل براثر اثابت مستقیم تیر به قلب وی به شهادت رسید

بسم رب الشهداء والصدیقین  

زندگینامه شهید

  اسماعیل فانی 

زندگینامه شهید اسماعیل فانیاز زبان برادرش  

اسماعیل فانی فرزند علی اصغر  در روستای آزادگان دیده به جهان گشود . او در همان روستای آزادگان به زندگی نامه شهید اسماعیل فانی را می خوانیم در سالروز شهادتشدبستان رفت و تا پنجم درس خواند . اسماعیل پدر و مادرش را در سنین کودکی از دست داد  برادرش قاسم قیمومیت وی را بعهده گرفت و او را تحت سرپرستی خود قرار داد با توجه به اینکه قاسم حدود سی سال از اسماعیل بزرگ بود ، برادرش را مانند فرزندش دوست داشت و در مورد او احساس مسئولیت می کرد .

اسماعیل وقتی دوران ابتدایی را باتمام رساند از برادرش خواست تا اورا برای کاری به گنبد بفرستد تا حرفه ای بیاموزد و قاسم هم به این خواست اسماعیل احترام گذاشته و پس از تحقیقات لازم او را نزد یک صافکار اتومبیل برده تا وی نزد استادش حرفه صافکاری را یاد بگیرد.

اسماعیل چند سال در گنبد ماند و خوب به این کار وارد شد و قطعه زمینی هم آنجا برای خود تهیه کرد . او بعد از مدتی به روستا بازگشت و با مشورت برادرش به تهران رفت . وقتی از تهران برگشت با خود تعدادی عکس و اعلامیه امام خمینی (ره) را آورده بود تا آنها را پخش کند. او جزو اولین کسانی بود که فعالیت انقلابی را در شهر آشخانه آغاز کردند . وی در آن بهبوهه انقلاب از فعالان انقلابی بود و پس از انقلاب هم در کمیته ثبت نام کرد . وقتی جنگ شروع شد در بسیج ثبت نام کرد و بعنوان سرباز به جبهه رفت و تازه سربازی اش تمام شده بود و دوباره به جبهه رفت که مجروح شد.

برادر بزرگ اسماعیل ، قاسم ، در رابطه با نحوه آگاهی آنها از شهادت اسماعیل  می گوید: (( ما برای اینکه او را از رفتن به جبهه منصرف کنیم برای او به خواستگاری رفتیم و دختری برایش نشان کردیم و شیرینی اش را بردیم و قرار بود وقتی اسماعیل از جبهه بیاید آنها را به عقد هم در بیاوریم و برایشان مراسم عروسی بگیریم .

یک روز عمویم از تهران به خانه ما آمد . گفت : (( بیا برویم خانه ما برای عروسی اسماعیل ، باتفاق هم به تهران رفتیم .وقتی به خانه شان رسیدیم دیدم همه دارند گریه می کنند . علت را پرسیدم . آنها گفتند: (( برادرت به شهادت رسیده .)) ما برای شناسایی جنازه اش به بیمارستان رفتیم بعد با قطار جنازه اش را آوردیم و او را در بجنورد تشییع و در روستای آزادگان به خاک سپردیم.

او در جبهه از ناحیه قلب آسیب دیده بود و تیر مستقیم به قلبش اصابت کرده بود و در سن نوزده سالگی به مقام رفیع شهادت رسید .

روحش شاد.

منبع:اداره آثار و انتشارات خراسان شمالی و پرونده فرهنگی شهید

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده