شهید آبان ماه
چهارشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۱۵
شهید محمد جواد خوش برات فرزند حسین در سال 1340 در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود. او در تاریخ 10/8/62 در پاسگاه قلاجه در حین انجام وظیفه بر اثر انفجار مین به درجه رفیع شهادت نائل و به وصال حق شتافت.

 

بسم رب شهدا

شهيد محمدجواد خوش برات دومين فرزند اين خانواده و پسر بزرگ اين خانواده بود. شهيد محمد جواد در سال 1341 اوايل ماه صفر در تهران خيابان خاوران خيابان اتابك قسمت جنوب شرقي تهران در خانه اي 50 متري بي آب و برق خانه اي بسيار كوچك و در خانواده اي زحمت كش و بي بضاعت به دنيا آمد و پس از دوران كودكي كه هيچ گونه مريضي عايد ايشان نشده بود و به خانواده هيچ صدمه اي نرسانيد و در سن 5 سالگي با اين كه زبان ايشان مي گرفت به كودكستاني كه در نزديكي منزلمان بود رفت و در سن 7 سالگي به دبستان رفت و تا كلاس سوم ابتدايي در دبستان هاي تهران درس مي خواند.

در سال 1351 شهريور ماه به قم عزيمت نموديم و در قم به كلاس چهارم ابتدايي مشغول به تحصيل شد و چون علاقه اي به تحصيل نداشت تا كلاس پنج و شش بيشتر به تحصيل ادامه نداد و چون علاقه زيادي به مكانيكي داشت او را به مكانيكي فرستاديم و ايشان 5 الي 6 سال به مكانيكي مي رفت و با اين كه حقوق كمي داشت و چون شاگرد مكانيكي احتياج به لباس بيشتري دارد اين شهيد عزيز با همين حقوق كم لباس براي خودش تهيه مي كرد و اضافه حقوقش را هم به مادرش مي پرداخت و با اين كه كار مكانيكي خيلي كار پرزحمت بود ولي باز هم جمعه ها كه تعطيل بود هم كمك پدر مي كرد و كمك مادرش.

هر لباسي كه به او مي داديم او مي پوشيد و پس از دوران مكانيكي اين شهيد يك دفعه تغيير شغل داد و به كمك رانندگي رفت و در ضمن ايشان در كارهايش خيلي پرهيزگار بود و روي هر كاميوني كه كمك رانندگي مي كرد همه اختيار را به ايشان مي دادند و حتي خرج كاميون را به عهده مي گرفت و آن قدر ايشان به كاميون وارد بود كه هر تعمير جزئي كاميون داشت خود ايشان به عهده مي گرفت. در خريد اجناس يدكي خيلي وارد بود چون كه چند سال متوالي به مكانيكي رفته بود.

آن قدر صفات پسنديده در ايشان بود كه اگر مي ديد پيرمردي ني تواند كار كاميونش را بكند با لبخند به او كمك مي كرد. يكي ديگر از صفات پسنديده اين شهيد اين بود كه به قوم و خويشان خيلي سر مي زد و ديگر اين كه وقتي ايشان شهيد شده بود حتي به همسايگان مي گفتيم كه محمدجواد شهيد شده او را نمي شناختند چون او هميشه سر كار بود و منزل كم مي آمد و در دوران كمك رانندگي اش ايشان در فتح خرمشهر و آبادان با اين كه كمك راننده بود براي تخليه مهمات از خرمشهر به پادگان هاي ديگر سهم به سزايي داشت و زماني كه در بندر امام هم كه باري بود تا بار در بيايد به تخليه مهمات مشغول مي شد و ايشان در كمك رانندگيش يك بار در گردنه زاليون به بروجرد و اراك كاميونش واژگون شد ولي به ايشان صدمه اي نرسيد و حتي زخمي هم نشد و او با اين كه ماهانه 5 هزار تومان حقوق مي گرفت در سال 1361 ده روز به محرم به امر رهبر و به وظيفه اي كه در مقابل مملكت خويش داشت به خدمت مقدس سربازي مشغول شد و ايشان را براي دوره آموزشي او را تقسيم كردند به دهلران و بعد به هنگ ژاندارمري ايلام معرفي شد و چون راننده قابلي و با تجربه بود او را به پاسگاه ژاندارمري قلاچه كه در 40 كيلومتري ايلام هست مشغول به انجام وظيفه شد. با اين كه در اين پاسگاه چند وسيله نقليه از رده خارج نبود با اين وسيله نقليه مشغول به رانندگي شد و مدت 8 ماه كه در اين پاسگاه بود.

او چند بار به مرخصي كه آمد مي گفت وسيله هم در بين راه باختران و اسلام آباد خراب شده است و بارها به تنهايي وسيله خود را كه كار جزئي داشت تعمير مي كرد و هر وقت كه به مرخصي مي آمد علاوه بر اين كه كمك مادرش مي كرد كارهاي نفت كش مرا هم از قبيل گريس كاري و حتي بيرون آوردن خرج ها به من كمك مي كرد. نامه كه برايم مي فرستاد اول نامه سلام به رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران و دوم پيروزي رزمندگان اسلام را از خداي متعال مي خواست و اين طور كه پرسنل اين پاسگاه برايم نوشته اند.

اين شهيد در بمباران شهر ايلام و كمك به مجروهين و مصدومين اين فاجعه سهم بزرگي داشته و حتي در سوخت رساني به آمبولانس هائي كه بين ايلام و باختران در حركت بودند كمك شايسته اي داشته است و نامه هائي كه پرسنل اين پاسگاه براي ما داده اند خيلي جالب است.

آخرين مرخصي كه ايشان آمد يك ماه به شهيد شدن بود كه معلوم بود كه ايشان ديگر برنمي گردد چون كارهايي مي كرد كه در شأن يك بشر نبود. و روز 12/8/62 ساعت 11 ظهر يك نفر به مغازه عمويش مراجعه و خبر زخمي شدن ايشان را مي دهد و شماره تلفن هنگ ژاندارمري ايلام هم مي دهد و بنده كه همان ساعت از سرويس آمده بودم با همان شماره با هنگ ايلام صحبت کردم. خوشبختانه خبر شهادت ايشان را به بنده دادند وقتي بنده گفتم بيايم جنازه ايشان را ببرم مسئول هنگ در جواب به بنده گفت خودمان جنازه را تحويل هنگ ژاندارمري قم مي دهيم و همين طور هم شد.

ساعت 3/5 بعد از نيمه شب 12/8/62 كه شب جمعه هم بود وانتي از هنگ ژاندارمري قم به منزل بنده مراجعه كرد و خبر آوردن جنازه را به ما داد و وقتي رفتيم به هنگ ژاندارمري ديديم آمبولانس هنگ ژاندارمري ايلام اين شهيد را به قم حمل نموده است و همان شب جنازه را با همان آمبولانس به سردخانه بهشت معصومه برديم و روز جمعه بعد از نماز جمعه اين شهيد را تشييع و به علي ابن جعفر قطعه 4 قبر 471 دفن نموديم. والسلام

روانش پاك و روحش شاد باد به قلم حسين خوش برات پدر ايشان در تاريخ 10/11/62   

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده