حاج قاسم سلیمانی پس از شهادت علیرضا، از او به عنوان مخلص مخلص های لشکر 41 ثارالله نام برد.
به گزارش نوید شاهد از کرمان، شهید علیرضا سیدی در نهم آذر 1342 در روستای مرغک از توابع شهرستان جیرفت به دنیا آمد. تا پایان مقطع متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند ودیپلم گرفت به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. در هفتم شهریور 1364 در جاده اندیمشک اهواز بر اثر سانحه رانندگی ضربه مغزی شد و به شهادت رسید مزار وی در گلزار شهدای جیرفت  واقع است

خاطرات شهید سیدی:
شهید علیرضا سیدی در عملیات های متعددی شرکت کرد و در عملیات بدر نیز مجروح شد. اما پس از بهبودی باز هم رهسپار خطه گرم خوزستان شد. وی با حضور مکرر و رزم آوری شجاعانه اش به اذعان فرماندهان لشکر 41 ثارالله، تبدیل به یکی از نیروهای شاخص این لشکر شده بود.
 حضور منظم او در جبهه های جنگ مانع از فعالیت های فرهنگی، تبلیغی اش در شهر نشد. به گونه ای که در زمان حضورش در جیرفت با سرکشی به خانواده های شهدا و رزمندگان سعی در حل مشکلاتشان داشت و از سوی دیگر ضمن تشویق جوانان به حضور در جبهه های جنگ، فعالیت های فرهنگی شهرستان را نیز سامان می بخشید.
 از ویژگی های بارز این شهید سعی در اخلاص وی بود. به گونه ای که فرمانده وقت لشکر 41 ثارالله، حاج قاسم سلیمانی پس از شهادت، علیرضا از او به عنوان مخلص مخلص های لشکر ثارالله نام برد. سر انجام در شهریور ماه سال 1364 آرزوی همیشگی علیرضا به واقعیت پیوست و مجاهدت و اخلاص خود را با شهادت در راه خدا مزین ساخت.

- با خانواده ام(پدر و مادرم) صحبت کردم و بنا شد برنامه ازدواج ایشان را ردیف کنیم تا شاید قدری وابسته شود و از وجودش استفاده کنیم و قدری بیشتر نزد ما بماند. پیشنهاد ازدواج را به شهید دادیم. ایشان پذیرفت اما به شرطی که با خانواده شهید یا از بستگان شهید باشد در غیر این صورت امکان ازدواج صفر بود و همیشه می گفت می خواهم تا آخر عمر در خدمت خانواده معزز شهدا باشم. با پرس و جو به خواستگاری خواهر شهیدی رفتیم و تقریبا همه چیز درست شد. قرار عقد را گذاشتیم و خانواده در تکاپوی مراسم و تهیه وسایل عقد و عروسی و برگزاری مراسم جشن در روز عید غدیر بودیم.
یکی دو روز قبل از عقد با من تلفنی صحبت کرد و گفت اگر ممکنه بابا را راضی کن که مراسم را به تاخیر بیاندازد تا من در عملیاتی که قرار است انجام شود شرکت کنم. من قبول نکردم که با پدرم صحبت کنم. یکی دو ساعت بعد مجددا زنگ زد. خیلی اصرار داشت که با پدرم صحبت کن عملیات مهمی در پیش است و من مدت ها منتظر بودم که شرکت کنم و من نمی توانم بمانم. آن روز خیلی پشت تلفن صحبت کرد. انگار می خواست یک چیزی را به من بگوید....
راوی: خواهر شهید
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده