شافعي كردستان
خط بسيار زيبايي داشت. اغلب فتواهاي شرعي كه صادر مي‌كرد به شوراي روحانيت سنندج ارجاع مي‌شد تا مجدداً مورد بحث و بررسي قرار گيرد. ما بارها در فتاوي ساير روحانيون اشكالات شرعي پيدا مي‌كرديم و جهت تصحيح احاله مي‌داديم، امّا در هيچكدام از فتواهاي ايشان اشكالات شرعي نيافتيم و تمام فتواهايش مطابق شرع نبوي و فقه شافعي بودند.
شهید فهیم از نگاه دیگران
 
خوشتر آن باشد كه سرّ دلبران گفته آيـد در حديث ديگران[1]

اگر بخواهيم نقل قول ديگران درباره‌ي شهيد فهيم را در اينجا ذكر كنيم، بدون شك گفتني‌ها فراوان است و مثنوي هفتاد من كاغذ شود، زيرا آن مرحوم عمر طولاني و بابركتي داشته‌اند، و از سوي ديگر يكي از مراجع مردم براي صدور فتاوي و حل مشكلات فقهي بوده‌اند، بنابراين سرِ صحبت را با هركس كه باز كني، در مورد ايشان سخن‌ها براي گفتن دارد، بنابراين در اينجا مناسب ديديم كه محض اجتناب از اطاله‌ي كلام، فقط به چند نمونه از اظهارنظرها پيرامون شخصيت ايشان بسنده كنيم، آن هم از زبان كساني كه بيشتر در محضرش بوده‌اند و سالها در حلقه‌ي درس آن استاد فقيد، زانوي تلمّذ بر زمين نهاده‌اند و يا گفته‌هاي آنان بيشتر مقرون به صحت است، زيرا «مشت نمونه خروار است.»[2]

گفتني است افرادي كه از آنان نقل قول مي‌شود، در اين تاريخ يعني دي ماه سال 1384 هـ.ش همگي در قيد حيات هستند و اين نقل قولها از نوار مصاحبه با آنان گلچين و استخراج شده است.

1- ملّا حيدر مصطفوي عضو شوراي روحانيت سنندج و هيأت افتاء:

در مورد فضايل روحاني عاليقدر مرحوم حاج ملّا حيدر فهيم بايد عرض كنم كه من در محضر پدر بزرگوارم كه از روحانيون صاحب‌نام منطقه بودند، در سطح بالا مشغول تحصيل بودم، كتاب «مختصرالمعاني» يا «شرح مختصر» علّامه «سعدالدين تفتازاني» را در محضر ايشان تلمّذ مي‌كردم كه كتابي است دشوار در سه شاخه از فنون بلاغت. يعني: معان و بيان و بديع. يكي از روحاني‌زادگان منطقه كه ايشان هم‌طلبه بودند و در حوزه‌ي پدرم به تحصيل اشتغال داشتند، يك روز به من گفت: فلاني! چرا جهت ادامه‌ي تحصيل به حوزه‌هاي ديگر نمي‌رويد؟! من در جواب گفتم: تاكنون نزد كسي نرفته‌ام، آيا شما كسان ديگري جز پدرم سراغ داريد كه اعلم و افضل باشند؟! گفت: آري ملّا حيدر آويهنگ و ملّا مجيد دولت‌آبادي، هر دو مشهورند و شما مي‌توانيد نزد آن دو تحصيل كني.

البته چنين چيزي ميسر نشد، من فارغ‌التحصيل شدم و به سنندج آمدم. يادم هست يك بار به شوراي تازه تأسيس روحانيت در سنندج آمد، در آنجا مسائل علمي و فقهي فراواني مطرح شد، ديدم كه عالم و آگاه است و بر تمام مسائل ديني احاطه دارد و در سلك علماي معروف منطقه جاي دارد.

خط بسيار زيبايي داشت. اغلب فتواهاي شرعي كه صادر مي‌كرد به شوراي روحانيت سنندج ارجاع مي‌شد تا مجدداً مورد بحث و بررسي قرار گيرد. ما بارها در فتاوي ساير روحانيون اشكالات شرعي پيدا مي‌كرديم و جهت تصحيح احاله مي‌داديم، امّا در هيچكدام از فتواهاي ايشان اشكالات شرعي نيافتيم و تمام فتواهايش مطابق شرع نبوي و فقه شافعي بودند.

ويژگيهاي اخلاقي وي معروف است. كساني كه در معيّت ايشان به سفر حج رفته‌اند، نكات اخلاقي بسياري از وي نقل مي‌كنند كه همگي شنيدني است.

از جمله اينكه خود را برتر از ديگران نمي‌ديد و بارها مي‌گفت: ما، در مسافرت بايد كارها را بطور مساوي ميان خود قسمت كنيم و هركس انجام كاري را عهده‌دار شود.

خودم شخصاً در تشييع جنازه‌اش شركت كردم. خداوند او را با شهداء و صالحين محشور گرداند.

2- ملّا محمود قرباني عضو شوراي روحانيت سنندج:

هرچند من شايسته نيستم، اما به فراخور توان خود مي‌خواهم شمّه‌اي درباره‌ي علّامه‌ي شهيد مرحوم حاج ملّا حيدر فهيم بيان كنم باشد كه قبول افتد و در نظر آيد.

پايداري اين نظام اسلامي، مرهون و مديون خون شهيدان است. ما وظيفه داريم كه اين شخصيت‌ها را به نسل‌هاي آينده معرفي كنيم. روحاني عالي‌مقام شهيد فهيم براي منطقه ژاورود و مريوان يكي از مراجع فتوي بود و بسيار مورد اعتماد مردم. به كشاورزي و باغداري اشتغال داشت و از دسترنج خود ارتزاق مي‌نمود. من كه در حوزه‌ي ايشان تحصيل كرده‌ام بارها مي‌ديدم كه مشغول آبياري و كار زراعت بود، در اوج خستگي بيل بر زمين مي‌نهاد و سر همان مزرعه درس طلّاب را آغاز مي‌كرد، آنهم درس سطوح آخر همان دروسي كه برادران اهل تشيّع درس خارج فقه مي‌گويند.

هنگام درس تفسير بارها روبه آسمان گريه مي‌كرد و مي‌گفت: بايد انسان در هر لحظه از زندگي چنان تصور كند كه در حضور خداوند متعال براي محاسبه و بازخواست ايستاده است. اين جمله را بر زبان جاري مي‌نمود:

«حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا»[3]

يادم هست دوران مقدماتي طلبگي به حوزه‌ي علميه‌ي ايشان در قريه آويهنگ رفتم، نوجوان بودم، يك نفر روحاني در آويهنگ بنام «ملّا عبدالله ترابي» كار پيشنمازي و امامت جماعت مردم را برعهده داشت، اما مردم كه از مراتب علم و فضل و آگاهي مرحوم شهيد فهيم به خوبي آگاهي داشتند، همگي يكصدا گفتند: بايد ايشان امام و مدرّس باشند، ما فقط او را قبول داريم همه‌ي ما از صميم قلب جان نثار وي هستيم.

مراتب فقهي شهيد فهيم آنقدر بالا بود كه بسياري از مسائل پيچيده‌ي فقهي و علمي به ايشان ارجاع داده مي‌شد به ويژه مسائل مربوط به توريث و نحوه‌ي تقسيم ارث و ميراث. درست به خاطر دارم كه در آن دوران سه نفر روحاني طراز اوّل در منطقه‌ي مريوان بسيار پرآوازه و معروف بودند و به عنوان شافعي زمان از آنان ياد مي‌كردند. اين سه تن عبارت بودند از مرحـوم علّامه «ملّا محمّد باقر مدرّسي» در قريه‌ي بالك مريوان، «ملّا محمّد امين عالي» در قريه‌ي كاني‌سانان مريوان و مرحوم «حاج ملا سيدعلي خالدي» در روستاي ني مريوان. اين سه روحاني عاليقدر بارها و بارها مسائل دشوار و پيچيده‌ي فقهي و علمي را به ايشان ارجاع مي‌دادند و براي حل آنها از وي كمك مي‌گرفتند.

مرحوم فهيم حضور ذهن عجيبي در مسائل فقهي داشت، به ندرت به كتابها مراجعه مي‌كرد، سينه‌اش دريايي از محفوظات بود، ماحصل تحقيقات علمي را به حافظه‌اش مي‌سپرد تا هنگام مباحثه‌ي علمي به كتاب نيازي نداشته باشد.

آن شهيد ديدگاه مثبت و خوش‌‌بينانه‌اي به انقلاب اسلامي داشت. درست به خاطر دارم در رفراندم تغيير نظام كه حضرت امام خميني (ره) فرمودند: «جمهوري اسلامي نه يك كلمه زياد نه كم» شهيد فهيم با جان و دل آن را تأييد كردند و شركت در رفراندم را لازم دانستند.

در اوايل سال 1358 هـ.ش، اوضاع منطقه‌ي كردستان طوري بود كه براي شركت در اين رفراندم تا حدودي با مشكل مواجه مي‌شديم. مرحوم شهيد فهيم به بنده و حاج سيد صلاح‌الدين حسامي و چهار نفر ديگر دستور داد كه محرمانه شناسنامه‌ها را برداريم و به كوهي ميان آويهنگ و هويه رفته و با چند نفر رابط كه در آنجا حضور داشتند ملاقات كنيم و از طريق آنان محرمانه آراي خودمان را به صندوق بياندازيم.

شهيد فهيم در اوج قدرت و حاكميت گروهك‌ها، مردم مسلمان منطقه را تنها نگذاشت و در غم و شادي آنان خود را شريك كرد. گروهكها از وي مي‌خواستند تا به نفع آنان فتوي صادر كند اما آن شهيد مي‌گفت: شما از اسلام روگردان شده‌ايد، تا زماني به آغوش اسلام برنگرديد من هرگز به نفع شما سخني نخواهم گفت.

از اين‌رو مخالفان دين، او را سدّ راه خود مي‌دانستند و در نتيجه تصميم به حذف فيزيكي ايشان گرفتند. اين بود كه در ماه محرم الحرام سال 1362 هـ.ش، پس از 17 روز اسارت و شكنجه، او را همراه چهار تن ديگر از مردم روستاي آويهنگ به شهادت رساندند. تشيّع و تسنن هر دو در تشييع جنازه‌اش شركت كردند. يادم هست هنگاميكه جنازه‌ي آن شهيد بزرگوار را به مسجد جامع سنندج آوردند، تعدادي از روحانيون صاحب‌نام سنندج از جمله مرحوم ملّا فيض‌الله مرادي، مرحوم مجتهدي و شيخ قسيم مردوخي و ... همه به اتّفاق آراء فتوي دادند كه اين شهيدان نيازي به كفن ندارند و بايد مثل شهداي اُحد با همان لباس خونين دفن شوند. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

3- حاج سيد صلاح‌الدين حسامي امام جمعه سابق سنندج:

من با شهيد والامقام مرحوم حاج ماموستا ملّا حيدر فهيم آشنايي ديرين داشتم. هنوز بسياري از زواياي شخصيت علمي آن عالم فرزانه، ناشناخته مانده است. به جرأت مي‌توانم بگويم كه از تمام جهات جامع بود، در فقه و كلام و تفسير و علوم بلاغت و منطق و فلسفه و صرف و نحو و ... تبحّر داشت. داراي هوش و استعداد سرشاري بود، تمام یافته­هايش را در حفظ داشت و كمتر به كتاب مراجعه مي‌كرد. من آن دوران در روستاي هويه سكونت داشتم و ايشان در آويهنگ كه براي درس خارج و سطح بالا به محضر وي رفتم. علماي سنندج در بسياري از مسائل فقهي به ايشان مراجعه مي‌كردند. او براي مردم كرد مايه‌ي افتخار بود. نقل است هنگام تشرّف به مكه جهت انجام مناسك حجّ با علماي آن سامان به بحث و مناظره مي‌پردازد. در حوزه‌ي علميه شهر مدينه او را گلباران مي‌كنند. ادبياتش بسيار قوي بود. مدت 80 سال از عمر پربارش لحظه‌اي از درس و تدريس غافل نبود. در عرفان نظري و مولوي‌شناسي، فقط كسي مثل مرحوم استاد برهان‌الدين حمدي مي‌توانست در مقابلش عرض اندام كند. متأسفانه اين عالم وارسته به علت شرايط آن دوران، همچنان در منطقه گمنام ماند و او را بخوبي نشناختند. اگر در اين عصر و زمان كه عصر و دوران ارتباطات نام گرفته مي‌زيست، بدون شك در سطح جهاني و بين‌المللي شناخته مي‌شد.

به دولت وقت متكي نبود تا حقوق بگيرد زيرا رژيم طاغوت به روحانيت اصلاً توجه نمي‌كرد و آن مرحوم فقط از دسترنج خود ارتزاق مي‌نمود.

مشرب عرفاني خوبي داشت و هميشه با تحجر و خرافات به شدت مبارزه مي‌كرد.

اگر فردي شايسته نمي‌بود، هرگز بدست كمونيست‌ها به شهادت نمي‌رسيد. پس فرد شايسته‌اي بوده و يكي از مصاديق بارز اين دو بيت شعر شاعر كه مي‌فرمايد:

در مسلخ عشق جز نيكو را نكشـند روبـــه صفتان زشتخو را نكشند

گر عاشق صادقي ز كشتن مهراس مردار بود هر آنكه او را نكشند[4]

عاش سعيداً و مات سعيداً. سرفرازانه زيست و سرفرازانه نزد خداي خود بازگشت.

4- سيد اشرف حسامي مدرس حوزه و دانشگاه:

آشنايي من با استاد فهيم به سال 1349 هـ.ش برمي‌گردد كه در آن سالها طلبه‌اي جوان بودم و در محضر ايشان شروع به تلمّذ كتاب «شرح سيوطي» و «شرح نظام» كردم.

من با افراد حوزوي و دانشگاهي نشست و برخاست زيادي داشته‌ام، اما به جرأت مي‌توانم بگويم كه هنوز مثل او را نيافته‌ام. با وجود عقب‌ماندگي منطقه در آن دوران، او توانسته بود در همه علوم و فنون از اقران خود پيشي گيرد. بسيار شيفته‌ي استادش مرحوم «شيخ حبيب‌الله مدرس كاشتري» بود و به آن مرحوم غبطه مي‌برد. در تمام علوم متبحر و در فقه و اصول يگانه بود. در ريشه‌يابي لغات و كلمات عربي و اصطلاحات علمي و مقايسه ميان معاني لغوي و اصطلاحي كلمات، مهارت عجيبي داشت.

روانشناسي حروف يكي از ابداعات وي بود. در فلسفه مقايسه مي‌كرد ميان فلسفه‌ي ارسطو و افلاطون و فلاسفه‌ي اسلامي و در پايان ديدگاه‌هاي خود را به تفصيل بيان مي‌كرد.

بسياري از علماي صاحب‌نام كردستان عراق، زماني در محضرش كسب فيض كرده بودند 86 سال سن داشت اما در درس و تدريس و ارشاد مسلمانان همچنان سخت‌كوش و خستگي‌ناپذير بود.

بنده از سال 1349 هـ.ش تا سال 1355 هـ.ش كه كتاب «جمع‌الجوامع» در اصول فقه و كتاب «تهذيب الكلام» در علم كلام را در محضر وي تمام كردم و از دست ايشان اجازه‌نامه گرفتم، در حوزه‌ي علميه‌ي آن عالم فرزانه بودم.

تشكيل حكومت اسلامي و عمل به شريعت غراء و پياده نمودن احكام اسلامي در جامعه، يكي از آرزوهاي ديرينه او بود.

در آن سالهاي خفقان و ستم كه جاري نمودن كلماتی مانند «شهيد» و «شهادت» بر زبان جرم محسوب مي‌شد، من خودم خدا را شاهد مي‌گيرم كه بارها از زبان ايشان شنيدم كه مي‌گفت: «من اميدوارم كه خداوند براي كفاره‌ي تقصيراتم، شهادت را نصيب من گرداند.»

گويي مرگ عادي در بستر، چندان مورد دلخواهش نبود.

خاطره‌اي از آن استاد بزرگ دارم كه نقل آن در اينجا خالي از فايده نيست:

در مراسم فارغ‌التحصيلي طلّاب، رسم بر اين بود كه طلبه هنگام اخذ اجاره‌نامه دست استاد را مي‌بوسيد. استاد دست طلبه را رها نمي‌كرد و به او توصيه‌هايي مي‌نمود. يادم هست هنگام گرفتن اجازه‌نامه از دستان بابركت ايشان، آن مرحوم دست مرا رها نكرد و خطاب به من چنين توصيه نمود:

فرمود: اشرف! من مدت هفت سال تمام به تو درس داده‌ام بدون هيچگونه توقع و چشمداشتي. فقط براي رضاي حق به تو درس داده‌ام. من دانشي كه به تو انتقال داده‌ام به صورت وقف داده‌ام، تو نيز اينگونه باش و در برابر انتقال دانش و نشر علم هيچگونه توقع و چشمداشتي از هيچكس نداشته باش!

او يكي از مصاديق بارز اين حديث نبوي بود كه مي‌فرمايد: «العلماء ورثة الانبياء» دانشمندان دين وارثان پيامبرانند.[5]



1- مثنوي معنوي تأليف مولانا جلال‌الدين محمد بن محمد بن الحسين البلخي ثم‌الرّومي. جلد اول دفتر اول به تصحيح رينولد. 1. نيكسون به اهتمام دكتر نصرالله پورجوادي، چاپ مؤسسه انتشارات اميركبير تهران 1373 هـ.ش. ص10. قبل از اين بيت چنين آمده است:

گفتمش پوشيده خوشـتر سرّ يار خود تو در ضمن حكايت گوش دار...

2- امثال و حکم تألیف علامه علی­اکبر دهخدا جلد 4 «مشت نمونه خروار است و اندک دلیل بسیار».

1- ضرب­المثلی است معروف که در آثار عرفاء بیشتر به چشم می­خورد. یعنی: قبل از اینکه مورد بازخواست قرار گیرید، خودتان را حساب­رسی کنید. در برخی منابع به این صورت آمده است: حاسب نفسک قبل ان تحاسب. نظیر: آدم حسابش را پیش خودش می­کند.

چو داد از تنِ خـــویشتن داد مرد چنان دان که پیروز شد در نبرد. (فردوسی)

ر.ک: امثال و حکم تألیف علامه علی­اکبر دهخدا جلد 2 ص686.

1- اين رباعي منسوب به عارف شهير شيخ ابوالحسن ابوالخير است.

1- اين حديث را ترمذي و ابو داود و ابن ماجه و ابن حيّان در صحيح خود از حديث ابودرداء نقل كرده‌اند. ر ك: احياء علوم الدين تأليف امام محمد غزالي جلد اول.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده