نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - و خاطرات
برگی از خاطرات اسارت شهید«لشگری»؛
«به سالنی هدایت شدیم که قبلاً در آنجا شکنجه شده بودم. همه با چشم و دست بسته دور هم بودیم. به هر نفری یک پتوی کهنه و مندرس دادند. آن‌قدر ما را به این طرف و آن طرف برده بودند که از خستگی و گرسنگی جانی برایمان نمانده بود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی خلبان سرلشکر شهید «حسین لشگری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۳۹۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۳

خاطره نگاری آزادگان
آزاده و جانباز «ابوالفضل پورسلطانی» در فیلمی به بازگویی خاطرات آزادگان در دوران اسارت که به زیارت حرم مطهر امام حسین(ع) در کربلا مشرف شدند و نیروهای بعثی با کتک زدن، آنها را از حرم بیرون کردند، پرداخته که در آستانه سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی و اربعین حسینی از شما دعوت می‌کنیم نظاره‌گر این فیلم باشید.
کد خبر: ۵۷۳۹۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۳

کتاب «ساعت ۵ بود»؛ به قلم حسینعلی احسانی، خاطرات آزاده «حسین سهمی» از کودکی تا اسارت در اردوگاه‌های دشمن بعثی است.
کد خبر: ۵۷۳۹۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۳

برگی از خاطرات شهید رئیس‌جمهور «رجایی»؛
«یکی از محافظان سریعتر از ماشین پیاده شد و در ماشین را برای ایشان باز کرد تا عمو پیاده شود. اما ایشان پیاده نشد و در ماشین را بست ...» ادامه این خاطره از شهید رئیس‌جمهور «محمدعلی رجایی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۳۹۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۱

«هیچ‌وقت ندیدم پدرم جلوی من گریه کند. خانه عمه‌ام نزدیک مسجدی بود که پدر می‌رفت آن‌جا برای نماز خواندن. عمه می‌گفت بعضی وقت‌ها نماز که تمام می‌شه و مسجد خلوته، پرده رو کنار می‌زنم می‌بینم داداش سر به سجده گذاشته و های‌های گریه می‌کنه ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی حواء (منیژه) لشگری همسر خلبان سرلشکر شهید «حسین لشگری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۳۸۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲

خاطرات شفاهی دوران اسارت
«محمدرضا فرجی» متولد ۱۳۳۹ از آزادگان سرافراز استان ایلام است که نزدیک به ۱۰ سال دوران سخت اسارت را با امید به خدا و عشق به امام حسین (ع) گذرانده است. در ادامه خاطرات شنیدنی از ماه محرم در اسارت را از این آزاده سرافراز تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۳۸۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲

از سوی نشر شاهد
کتاب «نخل‌های زینتی» روایتی از خاطرات آزاده سرافراز «حمیدرضا قنبری» است که به قلم خودش از سوی نشر شاهد به چاپ خواهد رسید.
کد خبر: ۵۷۳۸۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۶

خواهر شهید «ابراهیم شبستانی» نقل می‌کند: «آمده بود مرخصی؛ اما همه فکر و ذکرش جبهه بود. مدام از رزمنده‌ها تعریف می‌کرد. از دوستان خوبی که پیدا کرده بود، می‌گفت. تکیه کلامش هم شده بود شهادت.»
کد خبر: ۵۷۳۸۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲

«می‌خواستیم برویم منزل مادر فرح. آن روز بدترین و سخت‌ترین روز زندگی‌ام بود. مردم همه ساک به دست آواره، سواره و پیاده سرگردان جاده‌ها بودند. دود و خاک و غبار همه جا را برداشته بود تا رسیدیم منزل مادر فرح، زندگی آن بیچاره‌ها هم زیر خاک بود و گریه‌زاری می‌کردند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی حواء (منیژه) لشگری همسر خلبان سرلشکر شهید «حسین لشگری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۳۷۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۱

قسمت چهارم خاطرات شهید «بزرگ میرانی»
دوست شهید «بزرگ میرانی» نقل می‌کند: «تمام زندگی‌اش در یک کلمه خلاصه شده بود: مردم. اوقات فراغتش را بیشتر وقف مردم می‌کرد و کار خیر انجام می‌داد و همیشه در حال تلاش برای یاری رساندن بود تا بتواند گره‌گشا باشد.»
کد خبر: ۵۷۳۷۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲

قسمت سوم خاطرات شهید «بزرگ میرانی»
دوست شهید «بزرگ میرانی» نقل می‌کند: «در وصیت نامه‌اش هم به اطاعت از رهبری و کمک به نیازمندان تأکید کرد. اگر در واقعه عاشورا هم بود، بلاتشبیه مثل حضرت علی‌اکبر‌(ع) در این راه قدم می‌گذاشت.»
کد خبر: ۵۷۳۷۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۱

گفتگویی به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی
دکتر «محمد سلطانی» آزاده سرافراز ایلامی در مورد خاطرات سخت دوران اسارت می‌گوید: «سه روز اول اسارت در زندان بصره بودم. تفریح حزب بعث شکنجه اسرا بود. طی چهارسال که در اسارت به سر بردم هیچ خبری از خانواده نداشتم، چون حزب بعث به صلیب سرخ اجازه نداده بود اسم ما را ثبت کنند. من با جهان خارج از اردوگاه هیچ ارتباطی نداشتم. تمام اسرایی که در آن اردوگاه بودند به عنوان مفقودالاثر به اسارتشان ادامه دادند.»
کد خبر: ۵۷۳۷۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۱

برگی از خاطرات شهید «بهتویی»؛
«زمانی که ما می‌خواستیم به شناسایی برویم. آقای بهتویی تأکید می‌کرد که حتماً با وضو برای شناسایی بیایید و ما نیز پس از وضو گرفتن با ذکر بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم و با دعای «امَن یُجیب» به شناسایی می‌رفتیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۳۷۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۳۱

برگی از خاطرات شهید «میوه‌چین»؛
«وقتی وقت نماز و صدای اذان بلند می‌شد. علی اولین نفری بود که آستین‌هایش را بالا می‌زد و به سمت محل برگزاری نماز می‌رفت چه در جبهه‌ها و چه در پادگان آموزشی ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی شهید «علی میوه‌‏چین» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۳۷۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۹

«نیروی بعثی می‌زد و می‌گفت بگو چند سال داری و علی با آه و ناله می‌گفت به خدا به قرآن به جان مادرم بیست و یک سال تا اینکه نیروی بعثی علی را همچون پر کاهی به قد بلند کرد و کوبید بر زمین ...» ادامه این خاطره از آزاده سرافراز و جانباز «یوسف ترابی» در آستانه سالروز ورود آزادگان سرافراز به میهن اسلامی، را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۳۷۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۵

«در اکثر اردوگاه‌های خارجی اسرا به ‌مرور زمان روانی شده و بسیاری از آن‌ها هم دست به خودکشی می‌زنند چرا که همه خواسته‌هایشان مادی است اما در اردوگاه‌های بعث عراق این‌طور نیست و ما از هر اسیری که سوال می‌کنیم چه می‌خواهید بحث کتاب دعا و قرآن را مطرح می‌کنند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد»، به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۳۷۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۴

محرم در اسارت/
بردن نام آقا عبدالله الحسین (ع) در اردوگاه جرم بود و گریه کردن در این ماه شکنجه به همراه داشت. در ادامه کلیپی از خاطرات محرم در اسارت، دکتر «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز ایلامی تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۳۶۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۰

خاطره‌نگاری جانباز سرافراز
جانباز اسرافراز «غلامرضا رحمتی» می‌گوید: «به مدت سه ماه شبانه روز در زاغه نگهبانی می‌دادیم. چون سن کم و جسته‌ی ریزی داشتم به عنوان نیروی مخابرات و تلفنچی خدمت می‌کردم.»
کد خبر: ۵۷۳۶۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۰

«در هول و ولای رفتن بودیم که یک‌دفعه صدا‌هایی بلند شد که در عمرم نشنیده بودم مثل رعدوبرق شدید بود. علی روی زمین خوابیده بود. همه جا شروع کرد به لرزیدن. اول فکر کردم زلزله آمده. محمود، شوهر خواهرم، دوید علی را بغل کرد و داد کشید: همه بیایید بیرون! هواپیما‌های عراقی حمله کرده‌اند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی حواء (منیژه) لشگری همسر خلبان سرلشکر شهید «حسین لشگری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۳۶۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۰

خاطره نگاری آزادگان
«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با آزاده و جانباز سرافراز «احمد پاکروان» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۷۳۶۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۰