خاطرات شفاهی والدین شهید ارتش؛
شهید «حمیدرضا عزیزی» از شهدای ارتش استان ایلام است که مرداد ماه ۱۳۶۵ در جبهه قلاویزان به درجه رفیع شهادت نایل آمد. پدر شهید میگوید حمیدرضا به عبادت مخصوصاً نماز اول وقت و تلاوت قرآن خیلی اهمیت میداد. در ادامه فیلم این مصاحبه تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۲۳۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۸
برگرفته از داستان طنز دفاع مقدس؛
«شهر کمکم داشت از دست میرفت و بچهها یکییکی بال و پرهایشان باز میشد و این برای اولین بار خبری در دلم به وجود آورده بود. خبر که نه یک سوال. نمیدانستم پابند چه شدهام که بالهایم باز نمیشوند ...» آنچه میخوانید گزیدهای از داستان طنز دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۲۳۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۸
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «سهراب فلاحی کمیز» میگوید: «انسان پاکی بود. هر جا میرفت کتاب میخواند، علاقه داشت با دوستانش کلاس قرآن برگزار کند. وقتی که از جبهه آمد من زایمان کرده بودم، شهید ترکش خورده بود، برای همین پنج روز به مرخصی آمده بود و این آخرین دیدارمان بود. بعد از آن خداحافظی کرد و دیگر نیامد.»
کد خبر: ۵۵۲۳۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۵
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «خسرو شکراللهی حاجیآبادی» میگوید: «میبیند که یک شکارچی، یک کبک را شکار کرده است و همراهش یک تفنگ دست ساز دارد، پیش همکارانش میرود و به آنها میگوید شما بشینید، من میروم از پشت میگیرمش، وقتی میرود که آن شخص را از پشت بگیرد، آن شکارچی برمیگردد و یک تیر به قلبش میزند.»
کد خبر: ۵۵۲۳۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۰
گفتگوی تصویری با مادر شهید«بندر خوردن»
«صورت پا»، میگوید: فرزندم، 18 سال بیشتر نداشت که در پادگان سردشت مشغول به فعالیت شد. سپس او را به حلبچه و بعد از آنجا به پادگان ابوذر در منطقه سرپل ذهاب اعزام شد که بیسیم چی عملیات ها شود و در نهایت توسط دشمن بعثی در بمباران هوایی به شهادت میرسد.
کد خبر: ۵۵۲۳۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۸
قسمت دوم خاطرات شهید «بهرام امیدیان»
مادر شهید «بهرام امیدیان» میگوید: «در همین فکرها بودم که بهرام با سینی چای داخل اتاق شد و گفت: خسته نباشین مادر! خاکستر تنور رو گرفتم و آمادهاش کردم تا بوی نانهای شما، همه محله رو پر کنه.»
کد خبر: ۵۵۲۲۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۷
گفتگوی تصویری با همسر شهید «حشمت الله صفری»
«بیگزاده صفری»، میگوید: یک شب برای انجام عملیات به همراه دوستانش به تنگ حاجیان میروند که چهار نفر از همرزمان تکاورشان روی مین میروند و شهید میشوند. ایشان برای برگرداندن پیکر شهدا به میدان مین میرود، سه شهید را بیرون میآورد و به همراه نفر چهارم خودش هم روی مین میرود و شهید میشود.
کد خبر: ۵۵۲۲۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۷
خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز ۷۰ درصد «احمد معبودی مهید» از سال ۶۰ در میدان نبرد و جهاد حضور یافت و اکنون نیز با وجود مشکلات جسمی همچنان مقاوم ایستاده است.
کد خبر: ۵۵۲۲۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۷
«برخلاف میل باطنیام و فقط برای اینکه بچهها رو ناراحت نکنم، کنارشان مینشستم وعکس میگرفتم. محمد ناراحتی من را که میدید برای دلداریام با شوخی و خنده میگفت نگران چه هستی؟ بادمجان بم که آفت ندارد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «محمدعلی برجی» است که در ادامه تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۲۱۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۶
«شهید رجایی دعای صباح را که دعای حضرت علی (ع) است خیلی دوست میداشت و صبحها آن را میخواند ایشان برخی از دعاهای مفاهیمالجنان را از حفظ بود ...» ادامه این خاطره از شهید «محمدعلی رجایی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۲۱۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۶
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «حیدر کرامتی» میگوید: «اخلاق خوبی داشت، سرش تو زندگی خودش بود. یک سال از ازدواجمان میگذشت که به سربازی اعزام شد. محل سربازیاش گیلان غرب بود و همان جا به شهادت رسید. علاقه زیادی به خدمت سربازی و جبهه داشت.»
کد خبر: ۵۵۲۱۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۸
به کوشش ادارهکل اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران
نرمافزار چندرسانهای «سردار شهید محمدحسن کسائی» به کوشش اداره کل اسناد و انتشارات معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران تولید شد.
کد خبر: ۵۵۲۱۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۷
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «جهانگیر سالاری» میگوید: «اخلاق همسرم خیلی خوب بود، مرتب به مسجد میرفت و قرآن میخواند. آدم خوبی بود برای همین با شهید ازدواج کردم. اگر چیزی میگرفت، میگفت اول به فقیر بده بعد به بچههایمان بده بخورند. در مورد نحوه شهادتش نیز گفتهاند؛ هلیکوپتر به کوه برخورد کرده و یا سقوط کرده است، درنهایت من نفهمیدم شهید دقیقا به چه شکلی به شهادت رسید، فقط میدانم که هلیکوپترش دچار انفجار شد.»
کد خبر: ۵۵۲۱۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۶
خاطرات شفاهی شهدا؛
شهید سبزعلی اکبری گفت: ما برای خدا و دین خدا و به حکم رهبر انقلاب به جبهه رفتیم.
کد خبر: ۵۵۲۱۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۴
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
شهید «جهانبخش محمد راد» از سربازان گمنام امام زمان (عج) بود که اردیبهشت سال 1379 در آبدانان در حین درگیری با اشرار به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر گرانقدر شهید می گوید: پسرم خودش عاشق شهادت بود و زمانی که به زیارت امام رضا(ع) رفته بود نذر شهادت کرده بود و از آقا طلب شهادت کرده بود. در ادامه این مصاحبه تصویری منتشر می شود.
کد خبر: ۵۵۲۰۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۴
قسمت نخست خاطرات شهید «بهرام امیدیان»
مادر شهید «بهرام امیدیان» نقل میکند: «گفتم: چرا خوراکیات رو برای من مییاری؟ گفت: برای این که به من شیر دادی تا بزرگ بشم. از این حرفش تعجب کردم و به خاطر محبتش نسبت به خودم خیلی خوشحال شدم. انگار از من بهترین قدردانی شده بود.»
کد خبر: ۵۵۲۰۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۱
خاطرهنگاری جانبازان و آزادگان؛
«آسمان، آبیتر» مجموعه کلیپهای مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش میشود. این قسمت از «آسمان، آبیتر» با آزاده و جانباز سرافراز «محمدحسین رضاپور اکبر آبادی» به مصاحبه پرداخته است. این آزاده و جانباز سرافراز چنین روایت می کند: وطن پرستی و دفاع از ناموس مرا به جبهه کشاند. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت میکند.
کد خبر: ۵۵۱۹۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۱
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید مدافع وطن احمدی گفت: دلتنگی خانوادههای شهدا امری غیرقابل وصف است که با هیچ چیز تسکین نمییابد.
کد خبر: ۵۵۱۹۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۱
همسر شهید «محمدابراهیم آقایی» نقل میکند: «مادرش در خواب محمدابراهیم را دید که گفت: مامان من در رکاب حسین زمان شهید شدم. اگه میخوای گریه کنی، برای امام حسین گریه کن که مظلومانه شهید شد.»
کد خبر: ۵۵۱۹۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۰
«روز ۲۳ یا ۲۴ ماه رمضان بود که یکی از بچهها با رنگپریدگی و تشویش خبر آورد که حاجآقا را از اردوگاه میبرند. همه سراسیمه و اندوهگین از اتاق بیرون دویدند. دیدیم حاجآقا با لبی خندان و مصمم در حالی که سعی میکرد نگاههایش را بین همه تقسیم کند و با رویی گشاده از همه خداحافظی میکرد و ما با چشمان گریان او را بدرقه میکردیم ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۱۹۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۰