نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - و خاطرات
نوید شاهد - «وسط کشاکش رفتن منصور، چشمم افتاد به درخت توی حیاط. انگار پرنده‌ای روی آن، نمی‌توانست بپرد. دویدم داخل حیاط و آرام رفتم بالای درخت گرفتمش. از درخت آمدم پایین. یک دستم پرنده‌ بود و با دست دیگر خاک روی شلوارم را تکاندم ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت شهید "منصور معمار" در دو بخش خاطراتی از این شهید گران‌قدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۹۲۴۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۶

خاطرات رزمنده کرمانشاهی؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید:«سید یارالله نوراللهی از سادات کوهدشت بود، حدود 13 سال داشت رفتارش بزرگتر از سن و سالش بود. دشمن می خواست ما را به اسارت درآورد فرمانده گردان گفته بود که یک نفر داوطلب شود و سریعا" ارتباط تلفنی ما را به خاطر امنیت ارتباطات برقرار کند که این کار را سید با شجاعت تمام در یک اقدام اساسی انجام داد.»
کد خبر: ۴۹۲۴۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۵

نوید شاهد - «وقتی قرآن را گرفتم که از زیر آن بگذرد، نگاهی کرد و گفت: مرا حلال کنید. این حرف را که زد به دلم افتاد که آخرین وداع ما با اوست ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهید "محمود جباری‌برزگر" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۲۴۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۵

خاطرات رزمنده کرمانشاهی در جنگ تحمیلی؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید: «شبی که ما کمین را تحویل گرفتیم فرمانده دسته گفت بعد از سه ساعت نیروی جایگزین می‌آورم. ما تا صبح ماندیم ولی خبری از جایگزین نشد. روز بعد به فرمانده اعتراض کردیم اما جواب قانع‌کننده‌ای نداد. شب بعد مجدداً ما را به سنگر کمین فرستاد و خودش هم همراه ما آمد. بعد از ساعت ۲ رفت که جایگزین بیاورد ولی خبری نشد...»
کد خبر: ۴۹۲۴۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۵

رزمنده دوران دفاع مقدس عنوان کرد؛
نوید شاهد - «سیدعلی‌اصغر سیدالنگی» گفت: بعضی شب‌ها که رزمندگان در جبهه غرب کشور نگهبانی می‌دادند با آنها هم‌صحبت می‌شدم که احساس ترس نکنند و در کنار آن زمین والیبال هم درست کردم تا بچه‌ها در اوقات فراغت سرگرم باشند. همین بازی‌ و شوخی‌ها در وقت فراغت اخوت و یکدلی بین بچه‌ها را بیشتر می‌کرد.
کد خبر: ۴۹۲۴۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۴

زندگی نامه و خاطراتی از شهید «محمد حصاری»؛
نوید شاهد - شهید "محمد حصاری" از شهدای روستای الجگرد نیشابور و از شهدای مفقود الاثر و فرماندهان دفاع مقدس بود، که دلدادگی به معبود را هدف زندگی و جهاد فی سبیل الله را وسیله رسیدنش به مقصود قرار داده بود.
کد خبر: ۴۹۲۳۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۴

خاطره ای از شهید "محمد رضا مهری"؛
نوید شاهد _ مادر شهید «محمد رضا مهری» درخاطره ای از فرزند شهیدش چنین بیان می کند: «هر بار که می خواست اعزام شود نزد من می آمد و می گفت: مبادا اگر شهید شدم ناراحت شوی، آخرین باری که می خواست به جبهه اعزام شود هنگام خواب او در اتاق بود و به من گفت: مادر درب اتاق را باز بگذار گفتم برای چی گفت: می خواهم گرمای نفس شما را احساس کنم، طوری حرف می زد که انگار از شهادتش خبر داشت.»
کد خبر: ۴۹۲۳۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۴

نوید شاهد - «قرار شد یک شب برای تهیه سیم به طرف عراقی‌ها برویم. سیم‌های فراوانی آنجا ریخته شده بود که برای آوردن آن مجبور بودیم که یک قاطر هم با خودمان ببریم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۲۳۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۴

نوید شاهد - مادر شهید "حسن مهرابی" نقل می‌کند: «بعد از شهادت حسن یکی گفت: شهدا که می‌میرن کسی بالاسرشون نیست؛ اون‌ها تنها از دنیا می‌رن. همون شب خواب دیدم توی بیابون یک پرده نصب شده، یکی پرده رو کنار زد و گفت ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۹۲۳۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۵

نوید شاهد – "تلخ ... تلخ ... تلخ" بخشی از خاطرات همسر شهید "مصطفی حق‌شناس" در کتاب صوتی «مصطفی خوبیها» است که در ادامه از شما دعوت می‌کنیم به این خاطره گوش فرا دهید.
کد خبر: ۴۹۲۳۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۴

نوید شاهد - مادر شهید "حسن مهرابی" نقل می‌کند: « از کنار فردوس‌رضا می‌گذشتیم، صدای قرآن بلند بود. جمعیت زیادی برای تشییع و دفن آمده‌بودند. حسن گفت ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۹۲۳۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۴

نوید شاهد - پدر شهید "عبدالرضا مریدی" در خاطره ای از فرزندش اینطور می گوید: با داشتن سن کم اما کاملا بزرگ بود . اهل دل و خدا بود. خدا را فراموش نمی کرد و سر و سری با خدای خود داشت .
کد خبر: ۴۹۲۳۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۲

نوید شاهد - هم‌رزم شهید "رضا ملکیان برمی" نقل می‌کند: «مشغول پاک‌سازی جاده بانه-سردشت شدیم. همان‌جا بود که رضا آمد و به بچه‌ها گفت: کار سخته! باید استوار باشید! از قله‌های بلند به خاطر اسلام بالا بروید و افتخارآفرینی کنید! حرف‌هایش شور و شوق به جان بچه‌ها داد.» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت فرمانده گردان تخریب کرمانشاه، در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۹۲۳۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۴

نوید شاهد - مادر شهید "منصور معمار" نقل می‌کند: «گفت: خودم می‌برمت مکه، خیالت راحت باشه. شهید شد. موقع قرعه‌کشی از او خواستم کمک کند. منصور به قولش وفا کرد و ما رفتیم مکه.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۹۲۳۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۵

نوید شاهد - «احساس غریبی به من می‌گفت: این آدم، مال این دنیا نیست! او رفتارش، افکارش و زیستنش متفاوت بود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "ابوالفضل خوئینی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۲۳۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۲

نوید شاهد - برادر شهید "ابوالقاسم مقدسی" نقل می‌کند: «بعد از شهادتش یک شب خواب دیدم که به خانه ما آمده و یک پایش قطع است. من ابراز ناراحتی کردم؛ اما او در جواب گفت ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، خاطراتی از این شهید گران‌قدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۴۹۲۲۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۲

نوید شاهد - شهيد "براتعلی کبيری" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «...صبح ساعت 10 به مقر نيروهای تيپ امام سجاد واقع در يک کيلومتری پاسگاه عراقی ها و قرار بود که در آن محور قسمتی را هم ما بپوشانيم و يک لودر آمد برای ما سنگر بزند...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.  
کد خبر: ۴۹۲۲۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۴

نوید شاهد - شهيد "براتعلی کبيری" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «...برادران گردان هم شاد و خوشحال بودند و تکبيرگويان برای ما دست تکان می دادند. خيلی شادمان بودند، زيرا که بلندترين تپه را از اشغال متجاوزان بعثی بيرون آورده بودند...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۲۲۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۴

نوید شاهد - شهيد "براتعلی کبيری" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «...خمپاره دور و برمان می خورد و تانک های عراقی شليک می کردند و مستقيم جاده را می زدند. لحظات می گذشت و جاده هنوز باز نشده بود...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۲۲۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۳

خاطره خودنوشت شهيد "براتعلی کبيری" «1»
نوید شاهد - شهيد "براتعلی کبيری" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بعد از اينکه هوا نسبتا آرام شد و طوفان تمام شد، ديديم ابر سياهی سراسر آسمان را فرا گرفته و باران شروع کرد به باريدن و اول نم نم می باريد که...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.  
کد خبر: ۴۹۲۲۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۱