نوید شاهد - مادر شهید "رمضانعلی رفیعیان" نقل میکند: «پایم شکست و گچ گرفتهبودم. یک روز گفت: مادر! چرا نماز جماعت نمیری؟ گفتم: با این پا که نمیتونم؛ توی خونه میخونم. خیلی جدی گفت: مادر! به امید خدا خوب شدی باید بری. منظورم این بود که مسجدها رو خالی نگذاریم...» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز پرستار، شما را به مطالعه خاطرات این شهید والامقام دعوت میکند.
کد خبر: ۴۹۵۰۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۳۰
نوید شاهد - « ترکش به ساعد رزمندهای اصابت کرده بود. دکتر برایش ساعت عمل نوشت ولی بنای ناسازگاری نهاد و گفت: من مشکلی ندارم مرا بیخودی اینجا آوردهاند. این را بعدا هم میشود درآورد ...» ادامه این خاطره از زبان "رقیه صفری" از زنان امدادگر استان قزوین در جبهه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۹۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۳۰
نوید شاهد کرمانشاه به مناسبت ولادت حضرت زینب (س) و روز پرستار، ویژه نامه ای تحت عنوان "فرشتگان نجات از دیار کرمانشاه" را که شامل خاطرات زنان پرستار رزمنده درجنگ تحمیلی است را تقدیم مخاطبان ارجمند می کند.
کد خبر: ۴۹۴۹۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۳۰
روایتی خواندنی از یک جانباز کرمانشاهی در شب یلدا؛
نوید شاهد - "فریبا خواجوی" فرزند شهید و جانباز کرمانشاهی می گوید: «یلدای خونین روزی است که دشمن با بمب های خوشه ای از ما پذیرایی کرد و این روز تا همیشه در ذهن ما مردم کرمانشاه خواهد ماند.»
کد خبر: ۴۹۴۹۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۹
نوید شاهد - همرزم شهید "سیدرضا شمسیپور" نقل میکند: «در جبهه نورد اهواز، نیروها قدری عقبنشینی داشتند. در آن عملیات رضا راننده نفربر زرهی بود. اطلاع کامل دارم که بنده خدا، اول مجروح شد و با آمبولانس داشتند او را به پشت جبهه حمل میکردند که آمبولانس مورد اصابت ترکش قرار گرفت و ...» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز پرستار، در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقهمندان منتشر میکند که شما را به مطالعه بخش دوم این خاطرات دعوت میکنیم.
کد خبر: ۴۹۴۹۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۹
نوید شاهد - مادر شهید "سیدرضا شمسیپور" نقل میکند: «در روزهایی که خداوند سیدرضا را به ما هدیه داد من مبتلا به چشم درد شدیدی شدم؛ به طوری که بیناییام را از دست دادهبودم. در حالیکه نوزادم از گرسنگی بیتابی میکرد، سه زن سیاهپوش وارد خانه و در بالای سر گهواره فرزندم حاضر شدند و ...» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز پرستار، در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۹۴۹۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۹
خاطرات پرستار کرمانشاهی در دوران هشت سال دفاع مقدس؛
نوید شاهد - "سهیلا احمدی" پرستار دوران هشت سال دفاع مقدس می گوید: «من و یک خانم دکتری که هندی بود مشغول ویزیت مجروحین بودیم که به یکباره مجروحی فریاد زد نمی خواهم مرا ببینید از او پرسیدم چرا گفت این خانم چرا حجابش را رعایت نکرده است مگر ما برای چه جنگیدیم...»
کد خبر: ۴۹۴۹۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۹
نوید شاهد - «دشمن شهر را بمباران و موشکهای 12 متری را داخل کوچهها انداخته بود. جنازههای زنان باردار منظره دلخراشی آفریده بود، گوشه و کنار سالن بیمارستان نیز کودکان خردسال کنار مادران کشته شده بودند و ملتمسانه به ما خیره شده بودند ...» ادامه این خاطره از زبان "کبری چگینی" از زنان امدادگر استان قزوین در جبهه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۸۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۹
خاطرات پرستار کرمانشاهی در دوران هشت سال دفاع مقدس؛
نوید شاهد- "عذرا بهرامی" پرستار دوران هشت سال دفاع مقدس می گوید: «در یکی از روزهای کشیک ام در بیمارستان مجروحی را از منطقه جنگی آورده بودند که مدام حالت تهوع داشت. به پزشک اطلاع دادم. با توجه به وضعیت او پزشک دستور داد از نظر ضربه مغزی بررسی شود. جوان مجروح مرا صدا زد "خانم پرستار!" ببخشید من ضربه مغزی نشده ام...»
کد خبر: ۴۹۴۸۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۹
خاطرات پرستارکرمانشاهی در دوران هشت سال دفاع مقدس؛
نوید شاهد- "فاطمه سیاه" پرستاردوران هشت سال دفاع مقدس می گوید:«یکی از روحانیون مسئول برای بازدید و عیادت مجروحین به بیمارستان آمده بود او به بالین جوانی حدوداً ۲۰ ساله که از ناحیه شکم ترکش خورده بود رفت و پس از احوالپرسی از او بپرسیدچه احساسی داری که با این وضعیت روی تخت بیمارستان هستی؟ بدون معطلی گفت ما چه کشته شویم و چه بکشیم، پیروزیم.»
کد خبر: ۴۹۴۸۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۹
نوید شاهد - ویژه نامه روایت عشق، شامل خاطرات شهدای هشت سال دفاع مقدس است که نوید شاهد گلستان در اختیار علاقمندان قرار داده است.
کد خبر: ۴۹۴۸۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۹
خواهر شهید "عطاء الله برومند نقل میکند: «وقتی برای برای روز تولد برادرم هدیهای ارزان قیمت گرفتم تصورم بر این بود که مورد پسند او قرار نمیگیرد، ولی وقتی هدیه را دریافت نمود درحالی که اشک شوق از چشمانش جاری بود گفت: نفس کار در هدیه دادن مهم است نه ارزش مادی آن اینکه از صمیم قلب نشان دادید به یاد من هستید قابلتحسین است.» در ادامه متن کامل این خاطره را در نوید شاه گلستان بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۸۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۹
نوید شاهد - همرزم شهید "محمد اقتداری" در خاطره ای از ایشان اینطور می گوید: «جنگ هنوز تمام نشده بود.یک روز موقع غروب بود که به اتفاق بچه ها ها جلو سنگر نشسته بودیم و هرکدام مشغول تمیز کردن پتو ها و بعضی ها مشغول شستن لباس های خودشان بودند، شهید محمد اقتداری هم روی تخت جلو سنگر نشسته بود و رادیو گوش می کرد، ناگهان صدای غرش خمپاره به گوش رسید و دشمن شروع به شلیک گلوله به طرف سنگرها کرده بود. یکی از گلوله های خمپاره نزدیک سنگری که شهید محمد اقتداری جلو آن نشسته بود اصابت کرد و منجر به شهادت ایشان شد.»
کد خبر: ۴۹۴۷۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۹
نوید شاهد - آزاده سرافراز "یارعلی قلیزاده" میگوید: «بعثیها با پاهایشان ما را به زیر آب میفرستادند تا غرق شویم، در آن هنگام بیاختیار دستهایمان باز شد و از مرگ حتمی نجات پیدا کردیم که به عقیده من وقوع این عمل یکی از الطاف پروردگار و امدادهای غیبی بود.»
کد خبر: ۴۹۴۷۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۷
برادر شهید افرا؛
نوید شاهد -برادر شهید "علی افرا" در خاطره ای از برادرش اینطور می گوید: «گذشت و فداکاری علی مرا تحت تاثیر قرار می داد. در نامه هایش بسیار تاکید می کرد که اگربه مشکلی برخوردم حتما او را در جریان قرار بدهم . هنوز هم جوانمردی و مهربانی هایش برایم در زندگی درس است .»
کد خبر: ۴۹۴۷۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۳۰
همسر شهید فرامرزی نقل میکند: «من با اینکه میدانستم همسرم به دلیل مجروحیت چند سال بیشتر زنده نمیماند، ولی با اصرار خودم تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. زیرا معتقد بودم برای سعادت ابدی باید از دنیا و تعلقات آن گذر نمود.»
کد خبر: ۴۹۴۷۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۷
نوید شاهد - همرزم شهید "رضا آسیابی" نقل میکند: «در یکی از عملیات به محاصره عراقیها درآمده بودیم، بهنوبت به سمت دشمن شلیک میکردیم. چون نوبت به شهید آسیابی رسید، بهمحض بلند شدن، صدای برخورد گلوله با کلاه آهنیاش شنیده شد...» در ادامه متن کامل این خاطره را در نوید شاهد گلستان بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۷۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۶
معرفی کتاب؛
نوید شاهد - کتاب «راهی تا آفتاب» به قلم زینب ترابیفر، خاطرات رزمنده جانباز موسیالرضا ترابیفر از زمان دفاع مقدس است.
کد خبر: ۴۹۴۶۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۷
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (12)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بعد از طی مسافت کوتاهی ديگر نفهمیديم چه شد. گوش هايم از شنيدن باز ماند. احساس سبکی به من دست داد. فکر می کردم دارم پرواز می کنم. هيچ خبری را احساس نمی کردم...» متن کامل خاطره خود نوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۶۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۵
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (11)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «راه کانال را پيش گرفتم در ميان راه يک زير شلواری کوچک افتاده بود آن را برداشتم و به داخل کانال آمدم. از بس هوا تاريک بود قبله هم اشتباه گرفتم و مقداری از نماز را رو به اهواز خواندم و بعد متوجه شدم و...» متن کامل خاطره خود نوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۶۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۵