نوید شاهد - «شهید علی ضمیری» از شهدای والامقام شهرستان طرقبه و شاندیز است که زندگی آسوده خود را برای دفاع از میهن اسلامی عزیزمان ایران ترک گفت و به سوی جبهه های حق علیه باطل شتافت.
کد خبر: ۵۱۵۲۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۱
نوید شاهد - مادر شهید "حسن اعتراف" نقل میکند: «پنج ماه بود که از پسرم خبری نبود. پدرش تمام بیمارستانها را به امید خبری از او جستجو کرده بود. شبی به خواب من آمد و خبر بازگشتش را داد.» در ادامه متن کامل این خاطره را میخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۲۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۲
نوید شاهد - «در دره میان دو تپه گیر افتاده بودیم. نیروهای عراقی با تمام قدرت بر سرمان توپ و خمپاره میریختند، از بس بچهها جلویم شهید شدند، موهایم به این رنگ شد و ادامه داد که دیگر طاقت زندگی را ندارم ...» ادامه این خاطره از جانباز سرافراز "عمران ثقفی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۱۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۱
نوید شاهد - خاطرات والدین شهدا و جانبازان 70درصد شهرستان فیروزکوه با عنوان طرح خاطره نگاری و تاریخ شفاهی در این شهرستان ثبت و ضبط میشود.
کد خبر: ۵۱۵۱۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۰
نوید شاهد - «شهید خیراله رضوانی فر» یکم آذر ماه 1349 در قزوین به دنیا آمد. او در حالیکه محصل بود در یکی از فعالیت های بسیج در بیست و چهارم فروردین ماه 1364در تویسرکان به شهادت رسید. پدر این شهید در روایت از تاریخ شفاهی فرزند شهیدش می گوید: «پسرم بسیجی بود. گاهی به مسجد برای نگهبانی و پاس شب می رفت. او بر اثر یک اتفاق به شهادت رسید.» روایت این پدر شهید را در ویدئو ببینید.
کد خبر: ۵۱۵۱۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۱
نوید شاهد - یکی از همرزمان شهيد "هاشم اعتمادی" در خاطره ای روایت می کند: «در جریان عملیات قدس سه، گروه ما در بین نیروهای عراقی محاصره شده بود. هاشم در عقبه به شوخی گفته بود: حاج رسول الان بین عراقی هاست، دفتر و دستک نوحه خوانی اش را بیرون می آورد و برای عراقی ها حسین حسین می خواند و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۱۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۰۴
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
نوید شاهد - مادر «شهید جواد باخرد» از شهدای دوران دفاع مقدس از پسرش روایت می کند که جواد پسر مهربانی بود. در کار کشاورزی کمک می کرد. من او را به غلامی امام حسین (ع) دادم و او هم پذیرفت.» ادامه این روایت را در ویدئو زیر بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۱۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۱
نوید شاهد - یکی از همرزمان شهيد "هاشم اعتمادی" در خاطره ای روایت می کند: «ادریس از کردهای مبارز عراقی، پخته و جنگ دیده بود. هاشم پیشنهادش در مورد اجرای عملیات در منطقه حاج عمران را با او در میان گذاشت و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۱۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۷
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (46)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «رخسار زرد رنگ پهنه دشت همچون چهره معلولين بود و نسيم ملايم آن همانند آه سوزناک آن طفل يتيمی که از فراق پدر اشک های ماتم بر گونه هايش...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۰۲
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (45)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «از شوش خارج شديم. فاصله ميان راه تا خاکريز را همه به ياد و انديشه خاکريزهای برديه و دهلاويه بودم. بيشتر بچه ها بار اول بود که به جبهه می آمدند با اينکه مدتی زيادتر از آن ها در جبهه بودم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۹
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (44)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «روحانی که روز گذشته صحبت کرده بود آمد. باز برای برادران از خدا سخن گفت. از معجزه ها، از عنايات امام زمان صحبت کرد ولی نمی دانم چرا وقتی از خدا صحبت می کنند، تمام برادران رزمنده گريه می کنند و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۶
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (43)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «برادر روحانی يکی از جبهه هائی را که امام زمان به آنجا آمده بود نام برد. می گفت فرماندهان عملياتی گروه ها در يکی از سنگرها بودند بعد از دعای سمات و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۵
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (42)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «همان روز در نزديکی های عصر با برادر امين به اهواز آمديم. اول به مقر تبريزی ها و بعد هم به پادگان دشت آزادگان رفتيم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۲
نوید شاهد - شهيد "عيسی اردشيری" در دفترچه خاطرات خود می نویسد: «دوباره با اتوبوس ما را به طرف مياندوآب حرکت دادند و از آنجا که آمديم از چندين شهر عبور کرديم. آذر شهر، عجب شير، بناب، مياندوآب و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۱
نوید شاهد - شهيد "عيسی اردشيری" در دفترچه خاطرات خود می نویسد: «مرداد سال 1364 برادران گردان ابوذر در 35 کيلومتری اهواز به خط شديم و برادر جوکار فرمانده گردان دستور داد تمام تجهيزات را کامل کنيم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۰
نوید شاهد - «موقع بیرون آمدن از محل عروسی، چند تن از جوانان بزهکار روستا را در حال مصرف مشروب دیده بود. با چهرهای که از شدت عصبانیت برافروخته شده بود، سر آنها فریاد زده و میگوید: شما خجالت نمیکشید که عمر و جوانیتان را در این راه صرف میکنید؟ ...» ادامه این خاطره از شهید "محمدعلی برجی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۰
نوید شاهد - نخستین نشست هماهنگی مراحل ساخت مستند ثبت تاریخ شفاهی والدین معظم شهدا«قرار عاشقی»، در شهرستان اسلامشهر آغاز شد.
کد خبر: ۵۱۵۰۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۰
خاطراتی از شهید «علی يار شول»؛
نوید شاهد - وقتی به شهید شول میگفتيم بيشتر پيشمان بماند، میگفت اين حرف را نزنيد، مگر امام حسين (ع) خانواده نداشت. مگر علياكبر جوان نبود. وظيفهي ماست كه بجنگيم براي پيروزي ايران و اسلام. من كه خودم به خانوادهی رزمندهها ميگويم خودشان را بايد برای همه چيز آماده كنند. شهادت، اسارت و مجروح شدن؛ چه طور خودم اينجا بمانم.
کد خبر: ۵۱۵۰۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۰
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
نوید شاهد - صغری پایینشهری مادر شهید «فرامرز منصوری» نقل میکند: «شبی خواب دیدم محمد ساک، پوتین و یک بسته شیرینی همراهش بود. تعجب کردم. محمد جلوتر آمد و بسته شیرینی را به من تعارف کرد. من نمیدانستم که او شیرینی شهادت را برام آورده است.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۱۴۹۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۸
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد «ابتدا فکر کردیم هواپیماهای ایرانی هستند و شروع به سر دادن شعار و تکبیر کردیم که ناگهان صدای انفجار مهیبی به گوش رسید همه وحشت زده به بیرون دویدیم. صدای آژیر آمبولانسها و همهمه مردم شهر را فرا گرفته بود ...» ادامه این خاطره از "ابوالفضل ابراهیمخانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۴۹۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۸