خاطره خودنوشت شهید کردگاری«3»
شهید «محمدرضا کردگاری» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «حدود ساعت يک ربع کم بود که اراده ی خدا به آن شد که ما حرکت کنيم و ما از گل بيرون آمديم همه خوشحال شدند چون ناخدا می گفت حدود 5 ساعت ديگر به آبادان می رسيم ولی افسوس که...» متن کامل قسمت سوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۷۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۴
خاطره خودنوشت شهید کردگاری«2»
شهید «محمدرضا کردگاری» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «اکنون با اتوبوس شرکت واحد که مخصوص شهر است عازم ماهشهر هستيم. در راه پنچر کرديم و ساعت ها دورتر از بقيه رسيديم و...» متن کامل قسمت دوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۷۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۴
«آسمان، آبی تر» مجموعه کلیپ های مصاحبه با والدین شهدا و آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد می باشد. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می شود. این قسمت از «آسمان، آبی تر» با پدر و خواهر طلبه شهید «محمدرضا غیاثی زارچ» به مصاحبه پرداخته است. پدر شهید والامقام چنین می گوید: «کسانی بودند که با موتورسیکلت رفتند بنزین بزنند و با سنگ برخورد کردند و فوت می کردند. خوشحال هستم که فرزندم در راه دفاع از میهن و در جبهه های جنگ به شهادت رسید.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می کند.
کد خبر: ۵۳۲۷۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۴
به مناسبت سالگرد ولادت شهید «سیدجعفر احمدپناه»، ویژهنامه این شهید والامقام برای علاقهمندان منتشر میشود.
کد خبر: ۵۳۲۷۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۳
پدر شهید «موسی گیوهپوش»
شهید «موسی گیوهپوش» مهر 1342 در یکی از روستاهای زابل متولد شد، پس از به پایان رساندن دوره آموزش به لشکر 58 تکاوری شاهرود پیوست و در فروردین 1362 در فکه به فیض شهادت نایل گشت، پدر این شهید گرانقدر در خاطرات خود بیان کرد: به فرزندم افتخار میکنم که راه خدا به شهادت رسیده است.
کد خبر: ۵۳۲۷۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۳
شهید عملیات رمضان:
در مدتي كه برادرم مفقود بود، مادرم رحمت خدا رفت و بعد از هجده سال اعلام كردند كه تعدادی جسد شهيد آوردهاند. وقتي ما رفتيم از عبدالرضا فقط آثاري آورده بودند. يک جفت كفش از برادرم آورده بودند كه كنار جسدش در يک كانال بوده... در متن خبر ادامه خاطره ی برادر شهید عبدالرضا آتشی را بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۶۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۳
گفتگوی تصویری با مادر شهید «محمدرضا ارجمندنیا»؛
مادر شهید «محمدرضا ارجمند نیا»، می گوید: یکروز در حال مرتب کردن منزل بود که به یکباره محمد رضا وارد منزل شد و به من گفت مادر میخواهم جبهه بروم برای خداحافظی آمدم و من از او پرسیدم کدام منطقه می روی که در جواب گفت جنوب، در حالی که میخواست در مناطق جنگی غرب حاضر شود همین که رفت بی اراده گفتم: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ».
کد خبر: ۵۳۲۶۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۳
خاله شهید «عزیزالله رضاییبرمی» نقل میکند: «ماه رمضان بود. از سحر تا ساعت ده صبح کار سنگین بنایی و دهن روزه، گاهی سیاه میشد و صداش درنمیآمد. میگفتم: خالهجان! یا روزه نگیر یا کار نکن!» میگفت: خاله خوبم! روزه هم میگیرم و کار هم میکنم!» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در سه بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۵۳۲۶۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۲
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
گوهرزاد قره گوزلو مادر شهید «مهدی کوچکعلی» میگوید: «پسرم در ماه مبارک رمضان میدیدم تعداد زیادی نان خریداری میکند با تعجب از او میپرسیدم، دلیل خرید این تعداد نان چیست؟ در جواب به من میگفت: میخواهم همسایگان با نان تازه افطار کنند.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۳۲۶۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۲
شهید «حسین کاظمی» از شهدای جنگ تحمیلی است که بهمن ماه 1359 در منطقه مرزی میمک به درجه رفیع شهادت نایل آمد. در دوران انقلاب در تظاهراتها و نشر اعلامیههای امام شرکتی فعال داشت و باتوجه به اینکه دارای خط بسیار زیبایی بود به همراه سایر دوستانش بر روی دیوارها شعار نویسی می کرد. در ادامه فیلم مصاحبه با خانواده و همرزمان شهید تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۳۲۶۴۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۲
«صورتم را بوسید و گفت من با اتکاء به تو و اینکه مراقب مادر و داداش هستی میروم و دلم به تو خوش است، حال اگر تو هم میدان را خالی کنی، چه کنم؟ من هم به او گفتم: من میدان را خالی نکردهام. فقط از لحظه خداحافظی بیزارم و تو را به خدا میسپارم و با تو خداحافظی نمیکنم تا برگردی!» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «ابوالفضل سالمکار» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۲۵۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۲
برگرفته از نامههای دفاع مقدس؛
«کار دنیا تمام شدنی نیست، ولی باید انسان هم کمی سعادت پیدا کند تا بتواند دین خود را به اسلام و انقلاب که با خون هزاران شهید آبیاری شده ادا کند ...» این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۵۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۲
پیرامون شهید «احمد عبدالهی»؛
همرزم شهید «احمد عبدالهی» به نقل از شهید می گوید: گلوله ها چنان می اومدن که رکعت اول رو با شتاب خوندم. یکدفعه یادم اومد در حال صحبت کردن با خدا هستم و از ترس تیر و ترکش، فقط به جان خودم فکر می کنم؛ استغفار کردم و رکعت دوم رو عادی خوندم؛ مثل همیشه.
کد خبر: ۵۳۲۵۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱
خاطرات شفاهی پدر شهید «مرتضی عظیمی»؛
مهدی عظیمی پدر شهید "مرتضی عظیمی" در خاطرات شور و شوق فرزند 14 سالهاش برای رفتن به جبهه می گوید: «خیلی پُرجنب و جوش بود هیچ کس حریفش نمیشود. فرزندم می گفت اولین شهید روستای شهابیه باید من باشم.»
کد خبر: ۵۳۲۵۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱
همسر شهید «قربانعلی سلطانی» در خاطرهای از این شهید گفت: روزهای اخری که کنار من بود، حال و هوای عجیبی داشت احساس میکردم خدا او را انتخاب کرده است.
کد خبر: ۵۳۲۵۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱
خاطرات شفاهی خانوادههای شهدا؛
همسر شهید خوش لفظ درباره همسر خود گفت: دیدار با مقام معظم رهبری در سال ۹۵ دردهای وجودش را تسکین داد و از این اتفاق بسیار خوشحال بود.
کد خبر: ۵۳۲۵۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۲
دو روایت خواندنی از همرزمان شهید «عارف فتاحی»؛
سعدالله فتاحی، همرزم شهید نقل می کند: در شب 23 اسفند 1366 موقع عملیات دور هم جمع شدیم. او خودکار و کاغذی برداشت و جمله ای نوشت و از چهره و قیافه و حرکات او معلوم بود که شهید می شود.
کد خبر: ۵۳۲۵۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱
خاطره خودنوشت شهید اسماعیل تقوا «4»
شهید «اسماعیل تقوا» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «برادران پاسدار ما را به پشت خاکریز بردند و تفنگ هایمان را امتحان کردیم و کلاه و لباس و تفنگ و بعد پشت خاکریز چند نفر از بچه ها و...» متن کامل قسمت چهارم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۵۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱
خاطره خودنوشت شهید اسماعیل تقوا «3»
شهید «اسماعیل تقوا» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «در این هفت روز ما حدود 14 مزدور بعثی را که کشته شده بودند زیر خاک کردیم و...» متن کامل قسمت سوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۵۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«یکی داد میزد آمبولانس آمبولانس بلافاصله دست از کار کشیدم. به طرف قایق دویدم، آه که چه منظرهای، کاش صد پاره میشدم و این منظره را نمیدیدم. یکی از رزمندگان خردسال در حدود ۱۴ ساله غرق در خون بود ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحیلوشانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۵۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۱