چشمه آیینه

چشمه آیینه
تقدیم به همسران شهدا

این روزها حسادت می­کنم / به زن جانباز همسایه

دوستت دارم / آن قدر که در خواب­ هایم / همیشه تو تیر می­ خوری / ولی من شهید می­ شوم

این روزهای سرد زمستان شام را / با عشق زینب است که سر کرده­ ایم ما

از جان خویش صرف نظر کرده­ ایم ما / خود را برای دوست سپر کرده­ ایم ما / دست دعای عمه­ ی سادات پشت ماست / احساس می­کنیم نظر کرده­ ایم ما

اشک‌ها و لبخندها

لبنان، فلسطین، سوریه، ایران... در انتظار او که برگردد / آبی بریزد بر سرِ آتش، درمان کند داغِ جگرها را

ظهري كه او را تا خدا تشييع كرديم / با عصرعاشوراي مولا مو نمي­زد

آن شب چراغ لاله‌ها سوسو نمي­زد / درويش مردي اين طرف ياهو نمي­زد / ديشب طناب ماه را دزديده بودند / يعني زمين هم چرخشي وارونه مي­زد

هشت سال از جان گذشتی و جهان عبرت گرفت

یادشان مانده دلیریِ تو را باروت­ها / حجم معصومیتت جا مانده در تابوت­ها / هشت سال از جان گذشتی و جهان عبرت گرفت / تا قیامت از تو می­ترسند این طاغوت­ها

او سال‌هاست یار همین تخت کوچک است / از خود بپرس ثانیه‌ای در توان ماست؟

از بس که مؤمنانه به دنیا نگاه کرد / «حی علی الفلاح» رسای اذان ماست/ دیروز قد بلند‌تر و آنِ جبهه بود/ مردی که مختصر شده امروز آنِ ماست
برای ایران سربلند

تو از گذشته ­ی سرخ بعید لبریزی / و از هزار شقایق، شهید لبریزی

تو از شمال کجایی، که من جنوبم دا تو از کدام طلوعی، که من غروبم دا من از قبیله‌ي دردم، ولی خیالی نیست تو، سربلند بمانی همیشه خوبم دا

وای اگر پای غزالم به خراسان برسد

عشق یعنی به لبِ قافیه هم جان برسد / عاشق آن نیست به معشوقه اش آسان برسد / «در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی» / وای اگر پای غزالم به خراسان برسد

تفنگ ­ها هیچ حرفی برای گفتن ندارند / به این شهرکه می­رسی باید لبخند بزنی

ریشه­ های درخت سیب را هم که بسوزانند / باز باغبان­ ها بیدارند / این­جا هم سیب فراوان است / هم درخت­ هایی که بهار را

تقدیم به مادران صبور

مادر چقدر پیر شده کاش یک نفر / راضی شود که راز تو را بازگو کند

مشت‌های کوچک کودکان غزه

حالا در مشت‌های کوچک کودکان غزه / در فریادهای خونین راشل کوری / مقابل بولدوزر­های کر و کور /در گلدسته‌های مسجد روستایی در سوریه / که صدای مؤذنش را به گلوله بستند،

می چکد از دو چشم گریانم شبنمی سرخ، شبنمی سوزان

باز هم شوق دیدن رویت / می­پراند مرا شبانه ز خواب / باز هم دل بهانه می­گیرد

زگهواره‌ي لاله‌های پر خون شده است

دوبیتی هایی از افسانه سادات حسینی.
شعر/

تا ده چشم گذاشت / تا یک عمر چشم به راه بود

سروده ای از ثریا عبدی از کتاب چشمه آیینه .

من شرح دردهای دلش را شنیده ­ام / دردی که از نگاه شنیدم نه از زبان

احمد حسین پور علوی سروده زیر را به برادرش «حسن علوی جانباز قطع نخاع از گردن که پس از ده ماه مجروحیت سخت به شهادت رسید» تقدیم کرده است.

آرایه‌ي جمیل!

به لب رسید و نبوسید سرخی لب را / که آب، تاب ندارد بفهمد این تب را / فرات بر لب دریا رسیده بود اما / نشد که درک کند مستی لبالب را

وای اگر پای غزالم به خراسان برسد

عشق یعنی به لبِ قافیه هم جان برسد / عاشق آن نیست به معشوقه اش آسان برسد / «در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی» / وای اگر پای غزالم به خراسان برسد
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه