نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
خاطرات شفاهی مادران شهدا؛
مادر شهید «حسین علی آبادی» در خاطرات ی از فرزند شهیدش گفت: «حسین خیلی مهربان و با حجب و حیا بود. با آن که وضع مالی پدرش خوب نبود، هرگز از پدرش چیزی نمی‌خواست که باعث ناراحتی ایشان شود.»
کد خبر: ۵۶۱۶۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۸

خاطرات شفاهی مادران شهدا؛
مادر شهید "علی اکبر خسروانی" در توصیف فرزند شهیدش گفت: «افتخار می کنم که بچه ام را به راه قرآن دادم. این کودک برای این دنیا نبود. او مَلک بود و فردوس برین جایش بود. وقتی گریه می کردم او را پسرم صدا نمیکردم ، سرور ما بود. مردی بود برای حراست از مملکتش.»
کد خبر: ۵۶۱۶۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۷

خاطرات شفاهی مادران شهدا؛
مادر شهید «نادر تمجیدی» در خاطره‌ای از شفا گرفتن فرزندش و تغییر نام او به نیت نظر و عنایت امام رضا (ع) گفت: «در کودکی‌اش به شدت بیمار شد و دکترها او را جواب کردند، وقتی او را به خانه آوردم همه گفتند او زنده نمی‌ماند اما تقدیر می‌خواست او سرباز لشکر 77 خراستان شود.»
کد خبر: ۵۶۱۶۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۷

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید "محمد علی نائینی" در خاطرات ی از فرزند شهیدش گفت: «روزی عالمی به روستا آمد و بعد از اینکه محمدعلی به موعظه های او گوش داد به خانه آمد و از من خواست به جبهه برود و من هم مانع رفتنش نشدم.»
کد خبر: ۵۶۱۶۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۲

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید "غلامحسین نوروزی نژاد" در خاطره ای از فرزند شهیدش گفت: «انقلاب که شد درس را رها کرد و راهی جبهه ها شد. تا امر امام خمینی ره را اجرا کند. این نظام به برکت وجود خون این شهیدان است که پایدار مانده است.»
کد خبر: ۵۶۱۶۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۴

خاطرات شفاهی مادران شهدا؛
مادر شهید "محمود رسولی" در خاطرات ی از فرزند شهیدش گفت: «هنگام شیر دادن محمود وضو می‌گرفتم. من خیلی روی تربیت فرزندانم حساس بودم. نذر کرده بودم سرباز امام زمان (عج) شود.»
کد خبر: ۵۶۱۶۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۲

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهیدان محسن و حسین محمدیان در خاطرات ی از محسن فرزند شهیدش گفت:«محسن کتابخانه کوچکی در خانه دایر کرده بود و کتاب های مذهبی که داشت را به بچه‌های دیگر امانت می‌داد تا بخوانند. او از بچگی علاقه مند به مجالس امام حسین (ع) بود.»
کد خبر: ۵۶۱۶۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۶

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید "غلامرضا صیدی گواری" در خاطرات ی از اخلاق حسنه همسر شهیدش و کمک او به دیگران برایمان گفت: «او بسیار مهربان بود و همیشه میگفت من لایق شهادت نیستم ولی آنقدر به جبهه می روم تا لباس سبز پاسداری را بر تن کنم.»
کد خبر: ۵۶۱۶۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۶

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «غلامرضا جلولی» در خاطره‌ای از همسر شهیدش گفت: «همسرم بسیار با اخلاق و مهربان بود. روزی که می‌‎خواست راهی جبهه شود گفتم فرزندانت را چه کنم؟ پاسخ داد همه را به خدا می‌سپارم.»
کد خبر: ۵۶۱۶۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۶

مصاحبه با همسران شهدا؛
همسر شهید "غلامحسین محمدی" در خاطره ای از همسر شهیدش گفت: «شبی او تا صبح گریه کرد و صبح هنگام رفتن به جبهه گفت دیشب نوری را دیده ام و می دانم اینبار که به جبهه بروم شهید خواهم شد.»
کد خبر: ۵۶۱۶۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۶

«گفتند باید در پادگان و برای حفاظت و نگهبانی آن‌جا بمانیم. عده‌ای قبول کردند، اما عده‌ای از جمله خودم که به قصد جنگ با دشمنان و حضور در جبهه آمده بودم، راضی نشدم در پادگان بمانم ...» ادامه این خاطره از آزاده و جانباز «عزیزالله فرجی‌زاده» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۱۶۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۱

خاطره نگاری والدین شهدا
«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با والدین بزرگوار شهید «محمدعلی ملانوری شمسی» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند
کد خبر: ۵۶۱۶۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۰

مادربزرگ شهید «بابک ابراهیمی» نقل می‌کند: «لباس رزمش را پوشیده و در راهروی خانه‌ام ایستاده بود. آمد داخل اتاق کنار من. با اشتیاق نگاهش کردم. بلند شد و رفت. من همین‌طور با چشم‌هایم او را بدرقه می‌کردم که از خواب پریدم.»
کد خبر: ۵۶۱۶۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۰

قسمت دوم خاطرات شهید «بابک(رسول) ابراهیمی»
مادر شهید «بابک ابراهیمی» نقل می‌کند: «دیدم رسول در حال سجده اون‌قدر گریه کرده که از حال رفته. فکر می‌کنین معنی خوابم چیه؟ گفت: این خواب تا چند روز دیگه تعبیر می‌شه.»
کد خبر: ۵۶۱۵۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۹

«مدتی که گذشت به‌علت ازدحام مجروحان بخش زایمان تعطیل گشت وقتی تعداد مجروح‌ها زیاد می‌شه کف بیمارستان جای سوزن انداختن نداشت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات «محبوبه ربانی‌ها» از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۱۵۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۹

برگرفته از نامه‌های دانش‌آموزان به شهدا؛
«زبان این بنده گنهکار که این زندگی بی رنج و درد را مدیون شما غیور مردان جان برکف می‌داند قاصر است که از کمال شما سخن گوید که هر چه از شهید بگوییم کم گفته و شاید هم هیچ نگفته‌ایم ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۱۵۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۹

خاطرات شهید «نیازعلی گلخاتونبانی» به نقل از همرزم شهید؛
همرزم شهید «نیازعلی گلخاتونبانی» می گوید: قبل از آغاز عملیات نیازعلی خواب دسده بود خودش و سه نفر از همرزمانش شهید شده اند. وقتی عملیات آغاز شد هر چهار نفر آنها به شهادت رسیدند.
کد خبر: ۵۶۱۴۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۸

برگرفته از نامه‌های دفاع مقدس؛
«چقدر خوب است آن بیداری‌ها، وقتی آن کافران به گشت شناسایی می‌آیند، به ما برمی‌خورند و با آتش رزمندگان روبرو می‌شوند و راه خودشان را هم گم می‌کنند. باور کن بچه‌ها عاشق حمله هستند ...» این نامه ناصر شاه‌محمدی به شهید جلیل عطایی در دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۱۳۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۵

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «محمد صادق‌راه بهمنی» می‌گوید: «زمانی که انقلاب شد، من و شهید در جزیره قشم زندگی می‌کردیم. تظاهرات که شروع شد شهید خانه نمی‌ماند و به بندرعباس می‌رفت تا در تظاهرات شرکت کند. جنگ که شروع شد گفت باید به فرمان امام به جبهه بروم...»
کد خبر: ۵۶۱۳۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۵

قسمت نخست خاطرات شهید «بابک(رسول) ابراهیمی»
مادر شهید «بابک ابراهیمی» نقل می‌کند: «دو تا پایش را توی یک کفش کرده بود و گفت: الا و بلا باید من رو هم بفرستین مدرسه. به او گفتم: رسول‌جان! تو هنوز کوچکی، مدرسه راهت نمیدن. قبول نمی‌کرد. موقع امتحانات، ما به اشتباهمان اعتراف کردیم.»
کد خبر: ۵۶۱۳۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۴