دست نوشته شهید احمدرضا احدی
... راننده با عجله سوار ماشین آمبولانس شده و به سوی جاده کمر سیاه به حرکت درآمد. یکی از بچه های ما هم برای کمک، همراه راننده رفت. دل ها همه مضطرب بود که، خدایا کدامشان؟
کد خبر: ۴۰۸۰۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۲۵
مصطفي انجمافروز فرزند محمّد و عليّه و نوة حضرت آیه الله آقا شیخ حسن امامی حجّتی (کردوانی)، در 11/10/1345 در شهر مقدّس نجف اشرف، ديده به جهان گشود. پنجساله بود كه والدين وي، به دليل اخراج از سوي رژيم كافر حاكم بر عراق در سال 1350، خاك پاك نجف را ترك گفته، راهي شهر مقدّس قم شدند و در آنجا سُكني گزيدند.
شهيد در سال 1352 و در سن ششسالگي، راهي دبستان فيض قم گرديد و تحصيلات ابتدايي را در همين دبستان به پايان برد.
کد خبر: ۴۰۷۸۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۲۴
نامه و دل نوشته شهید برای شوق شهادت
تنها هدفم این است آئین رهائی بخش اسلام که فقط آن راه نجات بخش مستضعفان و محرومان میدانم بر دنیا حاکم شود که این تنها راه فلاح است.
کد خبر: ۴۰۷۶۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۲۱
دست نوشته شهید احمدرضا احدی
دیشب دعای توسل داشتیم. تصمیم گرفتم که برای زیارت شهدا، به خصوص دوستان شهیدم در عالم رویا- که خیلی از این نعمت بی بهره بودم- به خصوص زهرا (س) متوسل شدم.
کد خبر: ۴۰۷۶۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
خانم حفصه ذبيحي
نگار من! اي عندليب عشق! مسجد ديگر نميتواند با غرور هميشگي بر خود ببالد كه شاهد نماز خواندنت باشد يا صداي تسبيحت را بشنود. ..
کد خبر: ۴۰۷۵۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
زمان مي گذرد. عبور زمان در كنار برادران خاطره مي سازد . اعمال متهورانه و بي باكانة بچه ها حماسه مي آفريند. منصور در كنار اصغر شهيد شد و اصغر شاهد شهادت او بود.
کد خبر: ۴۰۶۷۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۴
دست نوشته های شهید احمدرضا احدی
امروز ساعت شش مشغول صرف شام بودیم. در همان حال یکی از برادران مسئول، تعدادی نامه آورد و بچه ها سراپا گوش شدند تا ببینند چه کسی نامه دارد. بالاخره خواندن نامه ها که تمام شد، عده ای خوشحال و عده ای ناراحت و عده ای بی تفاوت به نظر می رسیدند.
کد خبر: ۴۰۶۵۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۲
کد خبر: ۴۰۶۱۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
نامه و دل نوشته
حالتان چطور است اميد است كه هر كجا هستي سالم و سرحال باشي و حال شريف شما خوب باشد و از خداوند تبارك و تعالي خواستارم كه هميشه در كنار فرزندت زندگي خوب و خوشي داشته باشيد
کد خبر: ۴۰۵۹۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۱
خورشید کم کم خود را از مشرق نمایان می کرد که واقعه عجیبی رخ داد. دو نفر از برادران- رحمانی و مصطفی- گفتند که می خواهند به عراقی ها ضرب شستی نشان دهند. برای این منظور برادران عین الله و رضایی را با خودشان ببرند.
کد خبر: ۴۰۵۹۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۲
نشر نارگل کتاب «این بار رفتنیام» شامل گزیدهای از یادداشتها، دست نوشته ها و نامههای شهید مجتبی (حسن) غیوران را منتشر کرد.
کد خبر: ۴۰۵۸۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۰
وصيتنامه
سفارش ميكنم كه قدر اين انقلاب و موهبت الهي را بدانيد و حامي و پشتيبان روحانيت، بالاخص امام بزرگوار و پدر پيرمان باشيد.
کد خبر: ۴۰۵۷۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۹
وصيتنامه
بعد از مرگ من، اصلاً بر سر و سينه نزنيد...
کد خبر: ۴۰۵۷۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۹
وصیت نامه کامل شهدای استان سمنان / شهید یوسف اجاقی
تنها حرف من به پدر و مادرم اين است كه به هيچ عنوان نماز جمعه را ترك نكنند
کد خبر: ۴۰۵۶۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۷
دست نوشته شهید احمدرضا احدی
امروز بچه های ضربت به عکس روزهای پیش که عصرها در جلوی چادرهایشان جمع می شدند و تعریف می کردند و می خندیدند، هر کدام گوشه ای کز کرده بودند و گاهی آرام صحبتی میان دو نفر رد و بدل می شد و ... آن گاه سرهایشان تکان می خورد.
کد خبر: ۴۰۵۴۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۳
سلام و درود خدا بر شهیدان بر حاج حسین و حاج ستار و بر دختر شینا (مرحومه محمدی کنعان راوی کتاب دختر شینا و همسر شهید حاج ستار ابراهیمی) و سلام و درود خدا بر اسوه صبر و انتظار حاجیه خانم نوروزی. سلام بر دلهایی که شکست تا دلهایمان نشکست.
کد خبر: ۴۰۵۴۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۳
دست نوشته شهید احمدرضا احدی
به اهواز که رسیدیم، چهره ی خشن جنگ بیشتر هویدا شد. مردم در حال فرار بودند. به هر نقطه ای از شهر نگاه می کردی، خانواده ای را می دیدی که بخش بسیار اندکی از خانه اش را به دوش می کشد.
کد خبر: ۴۰۵۲۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۱
وصيتنامه
بدانيد كه من با ايماني كه به خداوند و روز قيامت داشتم، وظيفهي شرعي خود دانستم كه پا به عرصهي جهاد بگذارم و شايد در راه خدا كشته شوم.....
کد خبر: ۴۰۵۱۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۱
دست نوشته شهید احمدرضا احدی
پادگان شلوغ است؛ شلوغ از خیل بچه هایی که از «سرپل» آمده اند و عده ای دیگر که از شهرها اعزام شده اند. امروز دوره آموزش به پایان رسیده و همه از اتمام این زمان سخت مسرورند.
کد خبر: ۴۰۵۰۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۰۴
دست نوشته شهید احمدرضا احدی
ساعت نزدیکی های شش بعداز ظهر بود. هر موقع که می خواستی از قله پایین بیایی، باید ابتدا از پله های سنگی- که بچه ها آن را درست کرده بودند تا در زمستان راحت باشند- پایین می آمدی و کمی پایین تر به جاده میانی که رسیدی، از خاک های پایین قله نیز بگذری تا به جاده اصلی برسی.
کد خبر: ۴۰۴۹۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۳۱